Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (12 milliseconds)
English
Persian
gamophyllous
دارای برگ پیوسته
Search result with all words
close grain
دارای الیاف یا بلورهاویاساختمان فریف وبهم پیوسته
close grained
دارای الیاف یا بلورهاویاساختمان فریف وبهم پیوسته
gamopetalous
دارای گلبرگ پیوسته
gamosepalous
دارای کاسبرگ پیوسته
Other Matches
away
پیوسته بطور پیوسته
isobar
دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobars
دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobare
دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
alway
پیوسته
coadunate
پیوسته
in connexion with
پیوسته به
continued
پیوسته
affined
پیوسته
everywhen
پیوسته
coalescent
پیوسته
conjoint
پیوسته
incessant
پیوسته
concomitant
پیوسته
round-the-clock
پیوسته
syndetic
پیوسته
continual
پیوسته
for ever and aday
پیوسته
contiguous
پیوسته
non-stop
پیوسته
ceaselessly
پیوسته
legato
پیوسته
never ceasing
پیوسته
allied
پیوسته
continous
پیوسته
attached
پیوسته
unremittingly
پیوسته
proximate
پیوسته
eternal
پیوسته
cohesive
به هم پیوسته
bursts
پیوسته
on end
پیوسته
burst
پیوسته
ceaseless
پیوسته
for evermore
پیوسته
perpetually
پیوسته
uninterrupted
پیوسته
married
پیوسته
cursive
پیوسته
annexed
پیوسته
on and on
پیوسته
d. in
پیوسته
incessantly
پیوسته
continuous
پیوسته
soft shelled
دارای عقیده معتدل حلزون دارای صدف نرم
cementitious
دارای مواد سمنتی یا سیمانی دارای خواص سیمان
incessant drinking
پیوسته گساری
without rest
پیوسته لاینقطع
continuous paper
کاغذ پیوسته
indiscrete
بهم پیوسته
thereunto
بضمیمیه ان پیوسته به ان
inseparate
بهم پیوسته
gamophyllous
پیوسته برگ
continuous function
تابع پیوسته
insobriety
شرب پیوسته
continuous forms
ورقههای پیوسته
gamosepalous
پیوسته کاسبرگ
without intermission
پیوسته لاینقطع
vicinal
در همسایگی پیوسته
end to end
سرهم پیوسته
continuous tone
اهنگ پیوسته
accretion
رشد پیوسته
continuous tone
ته رنگ پیوسته
forever
جاویدان پیوسته
continuous traffic line
خط پیوسته امد و شد
continuous scrolling
حرکت پیوسته
full time
پیوسته کار
continuous phase
فاز پیوسته
continuous process
فرایند پیوسته
continuous processing
پردازش پیوسته
flow chip
براده پیوسته
to be in a state of f.
پیوسته درتغییربودن
to whittle at
پیوسته بریدن
ex post
بوقوع پیوسته
continuous variable
متغیر پیوسته
continuous form
ورقه پیوسته
permanent water level
تراز پیوسته اب
pealed
صدای پیوسته
peal
صدای پیوسته
continuous spectrum
طیف پیوسته
nid nod
پیوسته جنباندن
aggregate
بهم پیوسته
aggregates
بهم پیوسته
whittle
پیوسته کم کردن
nid nod
پیوسته جنبیدن
adjoin
پیوسته بودن
pealing
صدای پیوسته
peals
صدای پیوسته
compacts
بهم پیوسته
against
پیوسته مجاور
gamopetalous
پیوسته گلبرگ
compact
بهم پیوسته
compacted
بهم پیوسته
haunt
پیوسته امدن به
haunts
پیوسته امدن به
adjoins
پیوسته بودن
adjoined
پیوسته بودن
compacting
بهم پیوسته
accrete
بهم پیوسته
burst mode
حالت پیوسته
collateral measures
اقدامت پیوسته
diligency
کوشش پیوسته
linked list
لیست پیوسته
continuous data
دادههای پیوسته
continuous distributions
توزیع پیوسته
continuous duty
کار پیوسته
continuous error
خطای پیوسته
sustained yield
بازده پیوسته
contiguous
همجوار پیوسته
sympetalous
پیوسته گلبرگ
symphsis
عضو پیوسته
collective
بهم پیوسته
conjunct
بهم پیوسته
burster
فرم پیوسته
connecting arrangement
ترتیب پیوسته
connected measures
اقدامت پیوسته
continuate
پیوسته بهم
diligence
کوشش پیوسته
ringent
دارای دهن باز دارای لبان برگشته
order about
پیوسته پی فرمان فرستادن
steadily
بطور پیوسته و یکنواخت
to chop and change
پیوسته تغییررای دادن
so let us always be kind
پیوسته مهربان باشیم
indiscretely
بطور بهم پیوسته
to hang together
باهم پیوسته یامتحدبودن
tractor feed
تغذیه کاغذ پیوسته
to breed in and in
پیوسته باخویشاوندان پیوندکردن
to run on
بهم پیوسته بودن
to keep on
پیوسته نگاه داشتن
to peg a way at some work
پیوسته درسرچیزی کارکردن
steadies
پیوسته ویکنواخت کردن
continuous flow analyser
تجزیه گر جریان پیوسته
continuous function
تابع پیوسته
[ریاضی]
continuous forms
فرم های پیوسته
continuous grading
دانه بندی پیوسته
continuous levelling
تراز یابی پیوسته
always
پیوسته همه وقت
continuous packing column
ستون پر شده پیوسته
continuous rating
کار پیوسته اسمی
continuous extraction apparatus
دستگاه استخراج پیوسته
statement with debate
بیانیه با بحث پیوسته
steadiest
پیوسته ویکنواخت کردن
steadying
پیوسته ویکنواخت کردن
zigzags
خطوط جناغی پیوسته
zigzagging
خطوط جناغی پیوسته
zigzagged
خطوط جناغی پیوسته
zigzag
خطوط جناغی پیوسته
continuing appropriation
تامین اعتبار پیوسته
continuous background radiation
تابش زمینهای پیوسته
steadied
پیوسته ویکنواخت کردن
uniterrupted
پیوسته غیرمقطوع دایم
direct connected
ماشینهای بهم پیوسته
steady
پیوسته ویکنواخت کردن
he kept on speaking
پیوسته سخن میگفت
low tension
دارای فشار ضعیف دارای ولتاژکم
virile
دارای نیروی مردی دارای رجولیت
gravel blind
دارای چشم تار دارای دید کم
acinaseous
دارای تخم و بذر دارای تخمدان
galleried
دارای سرسرا دارای اطاق نقاشی
linked pie/column graph
نمودار گرد و ستونی پیوسته
correlative
بهم پیوسته جفت نظیر
companionate
بهم پیوسته دراثر اتحادواشتراک
terraces
ردیف خانههای بهم پیوسته
full time
پیوسته کاری تمام وقت
terrace
ردیف خانههای بهم پیوسته
to keep the track of something
پیوسته ازچیزی اگاهی داشتن
true or sternal ribs
دندههای حقیقی اضلاع پیوسته به قص
to be connected
بهم پیوسته
[متصل]
بودن
to move a bout
پیوسته جای خود را تغییردادن
without interruption
پیوسته پی در پی بطورمسلسل بدون بادخور
croft
زمین قابل کشت پیوسته بخانه
to harp on one string
پیوسته روی یک موضوع بحث کردن
feeding storm
طوفانی که پیوسته برسختی ان افزوده میشد
crofts
زمین قابل کشت پیوسته بخانه
panoramically
بشکل دورنمای مسلسل بطوروسیع و پیوسته
infield
کشتزار پیوسته بخانه زمین زیر کشت
outrigged
دارای تیر یا دیرک پیش امده دارای چوب یااهن اضافی برای بستن اسب اضافی
cyclic item
اقلام پیوسته اقلامی که خیلی مورد احتیاج هستند
dialed
راهی برای نمایش و یا کنترل یک تنظیم که پیوسته میباشد
enroute personnel
افراد پیوسته به یکان حین حرکت برای عملیات
dial
راهی برای نمایش و یا کنترل یک تنظیم که پیوسته میباشد
dialled
راهی برای نمایش و یا کنترل یک تنظیم که پیوسته میباشد
dials
راهی برای نمایش و یا کنترل یک تنظیم که پیوسته میباشد
continuous flow oxygen system
سیستم اکسیژنی که در ان جریان اکسیژن به صورت پیوسته میباشد
passionist
عضو دستهای از نصارا که پیوسته مصیبت حضرت مسیح رابایدیاداورشوند
grasshopper beam
تیری که یک سران درماشین لولایی پیوسته است وازاین جهت مانندملخ
semi detached
درباب خانهای گفته میشود:که بادیوارمشترک بخانه دیگری پیوسته باشد
semi-detached
درباب خانهای گفته میشود:که بادیوارمشترک بخانه دیگری پیوسته باشد
montage
قطعه ادبی یا موسیقی مرکب از قسمتهای گوناگون تهیه عکسهای بهم پیوسته
montages
قطعه ادبی یا موسیقی مرکب از قسمتهای گوناگون تهیه عکسهای بهم پیوسته
idiomorphic
دارای شکل مخصوص بخود دارای شکل صحیح خود
cw system
سیستمی که از سیگنالهی امواج پیوسته برای کسب اطلاعات درمورد مسیر پروازبهره میگیرد
creep
تغییر شکل تدریجی و کند ولی پیوسته یک ماده تحت تاثیرنیروی ثابت با تنش مداوم
creeps
تغییر شکل تدریجی و کند ولی پیوسته یک ماده تحت تاثیرنیروی ثابت با تنش مداوم
end stopped
دارای وقفه نهایی منطقی دارای سکته منطقی
isotropic solutions
دارای خواص برابر از هرسو از هر سو دارای همان خواص
satelloid
ماهوارهای که مدار گردش ان داخل اتمسفر سیارهای بوده و بنابراین احتیاج به تراست پیوسته یا متناوب دارد
continuity light
وسیله سادهای برای ازمایش پیوستگی یک مدار که پیوسته بودن مغئر الکتریکی را باروشن شدن یک لامپ نشان میدهد
cross-wing
[بال های پیوسته در تالار خانه های قرون وسطایی]
Indo-persian rug
قالی هندی با طرح ایرانی
[اغلب دارای زمینه قرمز یا سبز بوده و از گل های کوچک، پیچک ها، پرندگان، حیوانات و طرح ابر بهره گرفته و دارای تارهای ابریشمی و پود پنبه ای است. به آن هندی-هراتی نیز می گویند.]
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com