Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (12 milliseconds)
English
Persian
tint
دارای ته رنگ یاسایه رنگ نمودن
tinting
دارای ته رنگ یاسایه رنگ نمودن
tints
دارای ته رنگ یاسایه رنگ نمودن
Other Matches
texture
دارای بافت ویژهای نمودن
textures
دارای بافت ویژهای نمودن
sill
گسله بستری دارای استانه یاپایه نمودن
sills
گسله بستری دارای استانه یاپایه نمودن
Hanbel
[نوعی گلیم مراکشی که صرفا جهت مفروش نمودن زمین بافته شده، و دارای خطوط موازی و رنگین با نقشه های پرکار می باشد.]
illumination by diffusion
روشن کردن منطقه از طریق انعکاس نور غیر مستقیم یاسایه روشن
isobare
دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobars
دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobar
دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
cementitious
دارای مواد سمنتی یا سیمانی دارای خواص سیمان
soft shelled
دارای عقیده معتدل حلزون دارای صدف نرم
ringent
دارای دهن باز دارای لبان برگشته
animadvert
نمودن
to gain any ones ear
نمودن
seem
نمودن
dont
نمودن
abstract
نمودن
show
نمودن
abstracting
نمودن
animalize
نمودن
seems
نمودن
seemed
نمودن
dost
نمودن
shows
نمودن
showŠetc
نمودن
showed
نمودن
abstracts
نمودن
acinaseous
دارای تخم و بذر دارای تخمدان
low tension
دارای فشار ضعیف دارای ولتاژکم
gravel blind
دارای چشم تار دارای دید کم
galleried
دارای سرسرا دارای اطاق نقاشی
virile
دارای نیروی مردی دارای رجولیت
installing
منصوب نمودن
installs
منصوب نمودن
double
مضاعف نمودن
install
منصوب نمودن
impeach
احضار نمودن
sums
خلاصه نمودن
sum
خلاصه نمودن
abate
رفع نمودن
abates
رفع نمودن
abating
رفع نمودن
send
ارسال نمودن
misrepresentation
بد ارائه نمودن
accommodates
تطبیق نمودن
affix
اضافه نمودن
affixed
اضافه نمودن
affixes
اضافه نمودن
affixing
اضافه نمودن
abated
رفع نمودن
doubled
مضاعف نمودن
arraign
احضار نمودن
fill up
خاکریزی نمودن
authorise
مجاز نمودن
digitizing
دیجیتالی نمودن
waives
اغماض نمودن
waived
اغماض نمودن
waive
اغماض نمودن
depilate
ازاله مو نمودن از
anneal
بادوام نمودن
stock piling
ذخیره نمودن
adjust
تسویه نمودن
doubled up
مضاعف نمودن
account
محاسبه نمودن
sketch
رسم نمودن
sketched
رسم نمودن
sketches
رسم نمودن
to humble oneself
افتادگی نمودن
plotted
رسم نمودن
plots
رسم نمودن
plot
رسم نمودن
dusk
تاریک نمودن
adjust
تصفیه نمودن
assimilatc
مقایسه نمودن
accommodated
تطبیق نمودن
imprisons
حبس نمودن
catered
فراهم نمودن
catering
فراهم نمودن
sorting
مرتب نمودن
curtails
مختصر نمودن
numeralization
عددی نمودن
friend
یاری نمودن
friends
یاری نمودن
impeached
احضار نمودن
caters
فراهم نمودن
curtailing
مختصر نمودن
acquit
نمودن برائت
standardised
استاندارد نمودن
standardises
استاندارد نمودن
imprisoning
حبس نمودن
imprison
حبس نمودن
dissociates
تفکیک نمودن
dissociating
تفکیک نمودن
cater
فراهم نمودن
dissociate
تفکیک نمودن
mirroring
معکوس نمودن
standardizing
استاندارد نمودن
standardizes
استاندارد نمودن
standardize
استاندارد نمودن
standardising
استاندارد نمودن
acquits
نمودن برائت
acquitting
نمودن برائت
impeaches
احضار نمودن
curtail
مختصر نمودن
instal
منصوب نمودن
microjustification
ریزتراز نمودن
impeaching
احضار نمودن
indorsation
تصویب نمودن
sending
ارسال نمودن
curtailed
مختصر نمودن
sends
ارسال نمودن
accommodate
تطبیق نمودن
sign a waiver
قبول اغماض نمودن
commit
متعهدبانجام امری نمودن
receipts
اعلام وصول نمودن
receipt
اعلام وصول نمودن
credit insurance
بیمه نمودن اعتبار
commits
متعهدبانجام امری نمودن
committed
متعهدبانجام امری نمودن
deciphered
کشف رمز نمودن
bestialize
جانور خوی نمودن
indexes
اندکس فهرست نمودن
anticlimax
بیان قهقرایی نمودن
indexed
اندکس فهرست نمودن
magnetic tape sorting
مرتب نمودن با نوارمغناطیسی
index
اندکس فهرست نمودن
brutalization
حیوان صفت نمودن
anticlimaxes
بیان قهقرایی نمودن
accoutre
با تجهیزات اماده نمودن
hedge
کسب مصونیت نمودن
committing
متعهدبانجام امری نمودن
cornering the market
قبضه نمودن بازار
deciphers
کشف رمز نمودن
decipher
کشف رمز نمودن
frequency stabilization
پایدار نمودن فرکانس
hedges
کسب مصونیت نمودن
rebuilds
تجدید بنا نمودن
rebuild
تجدید بنا نمودن
bash
دست پاچه نمودن
bashed
دست پاچه نمودن
bashes
دست پاچه نمودن
bashing
دست پاچه نمودن
reciprocate
مقابله به مثل نمودن
reciprocated
مقابله به مثل نمودن
reciprocates
مقابله به مثل نمودن
price fixing
ثابت نمودن قیمت
hedged
کسب مصونیت نمودن
pontify
خودرا مقدس نمودن
compass
مدارچیزی راکامل نمودن
glamorize
فریبا نمودن طلسم کردن
extrapolates
قیاس کردن استقراء نمودن
extrapolated
قیاس کردن استقراء نمودن
delineating
ترسیم نمودن معین کردن
extrapolate
قیاس کردن استقراء نمودن
annihilated
از بین بردن خنثی نمودن
delineates
ترسیم نمودن معین کردن
glamorised
فریبا نمودن طلسم کردن
glamorises
فریبا نمودن طلسم کردن
extrapolating
قیاس کردن استقراء نمودن
comparmentalize
به قسمتهای مجزا تقسیم نمودن
brassage
هزینه مشکوک نمودن شمش
glamorizing
فریبا نمودن طلسم کردن
glamorising
فریبا نمودن طلسم کردن
glamorizes
فریبا نمودن طلسم کردن
glamorized
فریبا نمودن طلسم کردن
annihilating
از بین بردن خنثی نمودن
annihilates
از بین بردن خنثی نمودن
to something against risk
چیزی را از خطر حفظ نمودن
zap
پاک نمودن قسمتی از برنامه
zapped
پاک نمودن قسمتی از برنامه
zapping
پاک نمودن قسمتی از برنامه
zaps
پاک نمودن قسمتی از برنامه
immersed
غوطه ور کردن شناور نمودن
adjusting
تسویه نمودن مطابق کردن
adjusting
تصفیه نمودن تنظیم کردن
adjusts
تسویه نمودن مطابق کردن
immersing
غوطه ور کردن شناور نمودن
immerses
غوطه ور کردن شناور نمودن
immerse
غوطه ور کردن شناور نمودن
suppliers rating
درجه بندی نمودن فروشنده ها
delineate
ترسیم نمودن معین کردن
delineated
ترسیم نمودن معین کردن
annihilate
از بین بردن خنثی نمودن
accentuating
اهمیت دادن برجسته نمودن
accentuates
اهمیت دادن برجسته نمودن
deposing
عزل نمودن خلع کردن
accentuated
اهمیت دادن برجسته نمودن
alphanumeric sort
مرتب نمودن الفبا عددی
accentuate
اهمیت دادن برجسته نمودن
deposes
عزل نمودن خلع کردن
depose
عزل نمودن خلع کردن
to be i. with an idea
فکری در کسی تاثیر نمودن
supply
تامین موجودی عرضه نمودن
supplied
تامین موجودی عرضه نمودن
instate
برقرار کردن منصوب نمودن
depone
عزل نمودن گواهی دادن
palpate
لمس کردن امتحان نمودن
japanize
بسبک ژاپونی تزئین نمودن
glamorization
پر زرق و برق و فریبا نمودن
adjusts
تصفیه نمودن تنظیم کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com