English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (13 milliseconds)
English Persian
rectilineal دارای خطهای راست
Search result with all words
mixtilineal دارای خطهای راست و کج مختلط الخطوط
Other Matches
orthotropous دارای تخمک راست راست اسه
opisometer الت پیمایش خطهای خمیده که دارای چرخی است و ان چرخ روی پیچی می غلتد
strigose دارای کرک وابریشمهای راست
dexiotropic واقع در طرف راست بکار برندهء دست راست راست دست
dexiotropous واقع در طرف راست بکار برندهء دست راست راست دست
active lines خطهای فعال
retrace lines خطهای بازگشتی
return lines خطهای بازگشتی
adjacent lines خطهای مجاور
handlines خطهای کف دست
to draw parallels خطهای موازی کشیدن
papillary lines خطهای برجسته انگشتها
attention to port احترام به سمت چپ یا راست کشتی افراد نظر به راست یاچپ ناو
The main road bears to the right. این جاده اصلی به کمی راست [مورب در سمت راست] ادامه دارد.
bi directional چاپگری که میتواند حروف را از چپ به راست و از راست به چپ با توجه به حرکت نوک به جلو و عقب روی صفحه چاپ کند.
one two ضربههای چپ و راست ضربه چپ با هوک راست
plain dealing معامله راست حسینی راست باز
To lead an idle life. راست راست راه رفتن ( ول بیکار )
hatched moulding گچ بری که عبارت است ازدورشته خطهای متوازی که همدیگر راقطع کر
polygram طرح یانقشه که خطهای زیاد دران بکاربرده شده است
off خارج از محدوده مدافع خط مربوط به سمت راست زمین کریکت سمت راست اسب مسیر خیس و کندکننده سرعت
columnleft فرمان ستون به چپ چپ یا به راست راست
half face نیم به راست راست یانیم به چپ چپ
bar graphics دادهای که به صورت مجموعهای از خطهای چاپی با پهنای مختلف نمایش داده شده است
bar codes دادهای که به صورت مجموعهای از خطهای چاپی با پهنای مختلف نمایش داده شده است
bar code دادهای که به صورت مجموعهای از خطهای چاپی با پهنای مختلف نمایش داده شده است
to walk the chalk بوسیله درست راه رفتن ازمیان خطهای گچ کشیده هوشیاری خود را ثابت کردن
point set curve منحنی ایکه توسط یک سری ازپاره خطهای ترسیم شده میان نقاط تعریف میشود
underhook گرفتن سر حریف با دست راست دست چپ زیر بازوی راست حریف قلاب و با حرکت قدرتی حریف را از بغل به روی تشک پرت کردن
side step فرمان یک قدم به چپ یا به راست برداشتن یک قدم به چپ یا به راست
right justify هم تراز کردن از راست تنظیم کردن از راست
guide left فرمان نفر راهنما به راست یابه چپ فرمان نفر هادی به راست یا چپ
half left فرمان نیم به چپ چپ یا نیم به راست راست
isobar دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobare دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobars دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
cementitious دارای مواد سمنتی یا سیمانی دارای خواص سیمان
soft shelled دارای عقیده معتدل حلزون دارای صدف نرم
ringent دارای دهن باز دارای لبان برگشته
white with blue stripes سفید با خطهای ابی سفید باراه راه ابی
gravel blind دارای چشم تار دارای دید کم
galleried دارای سرسرا دارای اطاق نقاشی
acinaseous دارای تخم و بذر دارای تخمدان
virile دارای نیروی مردی دارای رجولیت
low tension دارای فشار ضعیف دارای ولتاژکم
outrigged دارای تیر یا دیرک پیش امده دارای چوب یااهن اضافی برای بستن اسب اضافی
idiomorphic دارای شکل مخصوص بخود دارای شکل صحیح خود
erects راست
plumply سر راست
dextrogyrous راست بر
vertically راست
sheer یک راست
wrapover dress راست
straightforward رک سر راست
straightforward راست
plain spoken یر راست
up front رک و راست
dextrorotatory راست بر
righted راست
erecting راست
erected راست
erect راست
wrapover top راست
wrapover skirt راست
pricks راست
pricking راست
pricked راست
prick راست
uninhibited رک و راست
candid راست
four-square رک و راست
bee line خط راست
vertical beam راست رو
upright راست
apeak راست
righting راست
outspoken رک و راست
on end راست
plain dealing راست
bolt upright راست
straightest راست
straighter راست
turnabouts به راست راست
turnabout به راست راست
directly سر راست
straight راست
right راست
truer راست
wooden راست
forthrights سر راست
right turn به راست راست
beeline خط راست
right footed راست پا
freehearted رک و راست
truest راست
straightish راست
straightish سر راست
right back بک راست
right face به راست راست
true راست
blankly سر راست
rectilineal راست خط
isotropic solutions دارای خواص برابر از هرسو از هر سو دارای همان خواص
end stopped دارای وقفه نهایی منطقی دارای سکته منطقی
as the crow files بخط راست
hard shouder شانه راست
rectums راست روده
right flank جناح راست
rectum راست روده
verisimilitude راست نمایی
open heartedness راست بازی
squaring راست حسینی
right hand دست راست
right handed راست گرد
right handed راست دست
right halfback هافبک راست
right half back نگهبان راست
backstitch کوک چپ و راست
rectangles راست گوشه
round unvarnished tale حرف سر راست
antiform شکل راست
right handed در سمت راست
right flank سمت راست
battery left رگبار از راست یا از چپ
squares راست حسینی
squared راست حسینی
right wing toward دست راست
right wing to ward دست راست
right atrium آتریوم راست
right turn براست راست
right oblique march میل به راست رو
right handedness راست دستی
Is it true that. . . ? راست است که ...؟
To become straight. راست شدن
A straightforward answer. جواب سر راست
right incline میل به راست
cross brace بادبند چپ و راست
rightable راست شدنی
righting lever اهرم راست کن
rolls انحراف به چپ یا راست
square راست حسینی
round unvarnished tale راست حسینی
righty راست دست
rightmost راست ترین
rightmost سمت راست
rightism راست گرایی
right handed rotation گردش به راست
clockwise rotation گردش به راست
roll انحراف به چپ یا راست
rolled انحراف به چپ یا راست
come clean <idiom> راست گفتن
orthognathous راست ارواره
unbend راست کردن
prick eared راست گوش
ragged left alignment هم ترازی راست
sheer راست تند
starboard سمت راست
right justification هم ترازی راست
ragged right راست ناهموار
rectangular راست گوشه
right-angled راست گوشه
sit up راست نشستن
simon pure راست حسینی
erects راست کردن
straighten راست کردن
speak the trurh راست گفتن
orthodoxies راست دینی
point device کاملا راست
erecting راست کردن
unbends راست کردن
erected راست کردن
unbent راست کردن
erect راست کردن
straight stairs پلکان راست
straight out راست حسینی
straight bow کمان راست
verities سخن راست
verity سخن راست
prink راست کردن
orthodoxy راست دینی
straightened راست کردن
straightening راست کردن
stand راست شدن
outside right گوش راست
rectus ماهیچه راست
right angled راست گوشه
rectilinear راست خطی
orthotropism راست رویی
orthopterous راست بال
orthopteran راست بال
right angled parallelogram راست گوشه
orthoptera راست بالان
right arm دست راست
upends راست نشاندن
rectangle راست گوشه
upended راست نشاندن
straightens راست کردن
rectification راست گردانی
to come to good راست امدن
sincere راست نما
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com