English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
English Persian
small minded دارای ذوق واستعداد محدود
Other Matches
one idead دارای فکر محدود
semipermanent دارای مدت محدود
limitary دارای قدرت محدود
hyperirritability حساسیت واستعداد تحریک فوق العاده
do one's bit (part) <idiom> کار گروهی بنا به مقدار وقت واستعداد
curbing محدود کردن دارای دیواره یا حایل کردن تحت کنترل دراوردن فرونشاندن
curbed محدود کردن دارای دیواره یا حایل کردن تحت کنترل دراوردن فرونشاندن
curb محدود کردن دارای دیواره یا حایل کردن تحت کنترل دراوردن فرونشاندن
curbs محدود کردن دارای دیواره یا حایل کردن تحت کنترل دراوردن فرونشاندن
illmitable محدود نکردنی محدود نشدنی
weapons tight جنگ افزار اتش محدود فرمان اتش محدود در پدافندهوایی
isobar دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobars دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobare دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
cementitious دارای مواد سمنتی یا سیمانی دارای خواص سیمان
soft shelled دارای عقیده معتدل حلزون دارای صدف نرم
ringent دارای دهن باز دارای لبان برگشته
virile دارای نیروی مردی دارای رجولیت
galleried دارای سرسرا دارای اطاق نقاشی
acinaseous دارای تخم و بذر دارای تخمدان
low tension دارای فشار ضعیف دارای ولتاژکم
gravel blind دارای چشم تار دارای دید کم
finite محدود
limitary محدود
indefinite نا محدود
limit محدود
incomprehensive محدود
limiting محدود
moderating محدود
terminates محدود
moderates محدود
moderated محدود
moderate محدود
incomprehensible نا محدود
ambient محدود
terminated محدود
limited access محدود
indeterminable نا محدود
limited محدود
finte محدود
lock step محدود
terminate محدود
circumscribed amnesia یادزدودگی محدود
limit محدود کردن
qualified مقید محدود
narrow market بازار محدود
stints محدود کردن
qualified property مالکیت محدود
limited editions فرآوردهی محدود
stint محدود کردن
inter play حرکت محدود
containment محدود نگاهداشتن
limited edition کالای محدود
straightlaced محدود درفشار
limited edition چاپ محدود
bottomless غیر محدود
straiten محدود کردن
limited edition فرآوردهی محدود
limited editions چاپ محدود
catathymic amnesia یادزدودگی محدود
qualificatory محدود سازنده
qualifies محدود کردن
peg down محدود کردن
restricted محدود الاستعمال
qualify محدود کردن
contracted مختصر محدود
limited editions کالای محدود
sex limited محدود به جنس
copyrighted محدود به حق کپی
controlled war جنگ محدود
restrict محدود کردن
abounding محدود کردن
limited power اختیارات محدود
finitely بطور محدود
restricting محدود کردن
abounds محدود کردن
straitlaced محدود درفشار
limited objective هدف محدود
limited integrator انتگرال محدود
bound مرز محدود
limited divorce طلاق محدود
limited denied war جنگ محدود
set out محدود کردن
delimitate محدود کردن
limitative محدود کننده
restrainable محدود ساختنی
delimitation محدود ساختن
infinite نا محدود بی اندازه
restriction محدود کردن
restrictive محدود کننده
abounded محدود کردن
de escalation محدود سازی
parochial ناحیهای محدود
restrictions محدود کردن
abound محدود کردن
containment محدود کردن
trammel محدود ساختن
finite population جامعه محدود
restrictive محدود سازنده
limiting speed سرعت محدود
confined equifer سفره محدود
restricts محدود کردن
limiter محدود کننده
unbound غیر محدود
confined محدود شده
limiting size اندازه محدود
finite integral انتگرال محدود
outrigged دارای تیر یا دیرک پیش امده دارای چوب یااهن اضافی برای بستن اسب اضافی
autonomy استقلال محلی محدود
corporations شرکت بامسئولیت محدود
man شبکه با گسترده محدود
limited war جنگ محدود وموضعی
limiting factor عامل محدود کننده
corporation شرکت بامسئولیت محدود
limited liability company شرکت با مسئوولیت محدود
limited liability company شرکت با مسئولیت محدود
airspace restricted area منطقه پرواز محدود
voltage limiter محدود کننده ولتاژ
narrowed محدود باریک کردن
incomprehensively بطور غیرجامع یا محدود
narrower محدود باریک کردن
narrowest محدود باریک کردن
infintate منفی و نا محدود ساختن
narrow mindedly با فکر محدود متعصبانه
your vocabulary is limited شما محدود است
i/o bound محدود به ورودی خروجی
limited denied war جنگ ناخواسته محدود
provincialism عقایدوافکار محدود محلی
transfinite خارج ازاعداد محدود
transfinite ماوراء اعداد محدود
narrow محدود باریک کردن
closed مسابقه محدود به سن یاجنس
illimitable نامحدود محدود نشدنی
partial jurisdiction حق خود گردانی محدود
input limiter محدود کننده ورودی
current limiter محدود کننده جریان
mans شبکه با گسترده محدود
rectilineal محدود بخطوط راست
restriction یک چیز محدود شده
restrictions یک چیز محدود شده
finite element method روش المان محدود
determinate تعیین شده محدود
double limiter محدود کننده مضاعف
restricted area منطقه اتش محدود
locals محدود بیک محل
local محدود بیک محل
sinedie تاتاریخ غیر محدود
compass محدود کردن فهمیدن
determinative محدود کننده صفت
extensive agricultuse کشاورزی غیر محدود
blind bombing zone منطقه بمباران محدود
limited access road راه با ورودی محدود
controlled access road راه با ورودی محدود
diode limiter محدود کننده دیودی
stenophagous غذای محدود خوار
narrowed محدود کردن کوته فکر
local مربوط به سیستم با دستیابی محدود
impales محدود کردن میله کشیدن
limited access دراری محدودیت مدارک محدود
restrictive trade practices روشهای محدود کردن تجارت
copyright محدود شده با قوانین کپی
copyrights محدود شده با قوانین کپی
terminates محدود کردن خاتمه یافتن
limitation clause شرط محدود کردن مسئوولیت
terminated محدود کردن خاتمه یافتن
closed interval فاصله محدود [کراندار] [ریاضی]
narrower محدود کردن کوته فکر
narrowest محدود کردن کوته فکر
narrow محدود کردن کوته فکر
open interval فاصله نا محدود [بی کران] [ریاضی]
metropolitan area network شبکه گسترده در مسافت محدود.
terminate محدود کردن خاتمه یافتن
territorialization محدود کردن بیک ناحیه
locals مربوط به سیستم با دستیابی محدود
partial jurisdiction حق تصمیم گیری یا قضاوت محدود
impaling محدود کردن میله کشیدن
grid current limiting محدود کردن جریان شبکه
impaled محدود کردن میله کشیدن
impale محدود کردن میله کشیدن
run length limited recording ثبت محدود طول اجرا
rll ثبت محدود طول اجرا
gagging پوزه بند بستن محدود کردن
home range جای محدود برای فعالیت حیوانات
fire restriction محدود کردن اتش یا تیراندازی یکانها
classed محدود مقدار هایی که در یک کلاس جا می گیرد
class محدود مقدار هایی که در یک کلاس جا می گیرد
circumscription انحصار فضایامحیط محدود ومشخص شده
time policy بیمه نامه دریایی با مدت محدود
gag پوزه بند بستن محدود کردن
clip someone's wings <idiom> محدود کردن فعالیت یاامکانات شخصی
gags پوزه بند بستن محدود کردن
classing محدود مقدار هایی که در یک کلاس جا می گیرد
open indent سفارش خریدی که در ان تعدادفروشندگان محدود نمیباشد
classes محدود مقدار هایی که در یک کلاس جا می گیرد
gagged پوزه بند بستن محدود کردن
special سیستم برنامههای کاربردی مشخص و محدود
an infinite verb فعلی که محدود به شخص و افراد جمع نیست
illimitably بطوریکه نتوان محدود کرد بطور نامحدود
peripheral و تنها محدود به سرعت مدار الکترونیکی است
capital expenditure هزینهای که فایده اش محدود به یک دوره مالی نباشد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com