English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (3 milliseconds)
English Persian
polygenic دارای قوه تشکیل
Search result with all words
incrust با قشر و پوست پوشاندن دارای پوشش سخت کردن قشر تشکیل دادن
Other Matches
radar netting تشکیل شبکه اتصالی رادارها تشکیل حلقه زنجیر ازرادارها در یک شبکه
demilitarization تشکیل منطقه بی طرف تشکیل منطقه غیر نظامی
isobars دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobar دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobare دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
cementitious دارای مواد سمنتی یا سیمانی دارای خواص سیمان
soft shelled دارای عقیده معتدل حلزون دارای صدف نرم
ringent دارای دهن باز دارای لبان برگشته
virile دارای نیروی مردی دارای رجولیت
acinaseous دارای تخم و بذر دارای تخمدان
galleried دارای سرسرا دارای اطاق نقاشی
gravel blind دارای چشم تار دارای دید کم
low tension دارای فشار ضعیف دارای ولتاژکم
outrigged دارای تیر یا دیرک پیش امده دارای چوب یااهن اضافی برای بستن اسب اضافی
establishment تشکیل
establishments تشکیل
incorporation تشکیل
entelechy تشکیل
endomorphy تشکیل
endomorphism تشکیل
forms تشکیل دادن
orogenesis تشکیل کوه
heat of formation گرمای تشکیل
antidim مایع ضد تشکیل مه
annulation تشکیل حلقه
siltation تشکیل لجن
bonding تشکیل پیوند
vacuolation تشکیل حفره
antitrust مخالف تشکیل
tournament تشکیل مسابقات
hematopoiesis تشکیل خون
embryogeny تشکیل جنین
embryogen تشکیل جنین
preformation تشکیل قبلی
tournaments تشکیل مسابقات
formed تشکیل دادن
formation صف ارایی تشکیل
sacculation تشکیل کیسه
placentation تشکیل جفت
gleization تشکیل خاک رس
constituting تشکیل دادن
former تشکیل دهنده
enthalpy of formation انتالپی تشکیل
capital formation تشکیل سرمایه
constitutes تشکیل دادن
constituted تشکیل دادن
ossification تشکیل استخوان
constitute تشکیل دادن
osteogenesis تشکیل استخوان
argillaceous تشکیل شده از رس
the house went into secret session تشکیل داد
form تشکیل دادن
spermatogenesis تشکیل نطفه
sporogenesis تشکیل هاگ
fibrillation تشکیل الیاف
formation constant ثابت تشکیل
metamerism تشکیل حلقهای
foetation تشکیل جنین
flagellation تشکیل تاژک
organizing تشکیل دادن
organizes تشکیل دادن
organize تشکیل دادن
organising تشکیل دادن
organises تشکیل دادن
to erect into تشکیل دادن از
stratification تشکیل طبقات
organizers تشکیل دهنده
organizer تشکیل دهنده
stratification تشکیل چینه
strobilation تشکیل رشته
organisers تشکیل دهنده
formative تشکیل دهنده
umbilication تشکیل ناف
sporogeny تشکیل هاگ
idiomorphic دارای شکل مخصوص بخود دارای شکل صحیح خود
deposit fund account حساب تشکیل سرمایه
convening تشکیل جلسه دادن
domestic capital formation تشکیل سرمایه داخلی
back bonding تشکیل پیوند برگشتی
nucleate تشکیل هسته دادن
deposit fund account اعتبار تشکیل سرمایه
back bonding تشکیل پیوند از پشت
gang جمعیت تشکیل دادن
gangs جمعیت تشکیل دادن
convenes تشکیل جلسه دادن
convened تشکیل جلسه دادن
entelechy مرحله تشکیل وتحقق
convene تشکیل جلسه دادن
guard cell گیاهی را تشکیل میدهند
bond formation energy انرژی تشکیل پیوند
syndicates تشکیل اتحادیه دادن
chemical bonding تشکیل پیوند شیمیایی
to form a habit تشکیل عادت دادن
syndicates اتحادیه تشکیل دادن
preform قبلا تشکیل دادن
constituents جزء تشکیل دهنده
ossification مرحله تشکیل استخوان
pod تشکیل نیام دادن
syndicate اتحادیه تشکیل دادن
syndicate تشکیل اتحادیه دادن
rate of capital formation نرخ تشکیل سرمایه
venue محل تشکیل دادگاه
venues محل تشکیل دادگاه
differentiate دیفرانسیل تشکیل دادن
constituent سازه تشکیل دهنده
form تشکیل دادن ساختن
constituent جزء تشکیل دهنده
constituents سازه تشکیل دهنده
pods تشکیل نیام دادن
standard heat of formation گرمای تشکیل استاندارد
federalization تشکیل کشورهای متحد
colonize تشکیل مستعمره دادن
colonizes تشکیل مستعمره دادن
colonizing تشکیل مستعمره دادن
overall formation constant ثابت تشکیل کلی
troop program برنامه تشکیل یکانها
unformed تشکیل نشده ناساخت
colonised تشکیل مستعمره دادن
nucleus هسته تشکیل دهنده
colonising تشکیل مستعمره دادن
involucrum تشکیل استخوان جدید
oogenesis تشکیل و تکامل تخم
molar heat of formation گرمای مولی تشکیل
colonises تشکیل مستعمره دادن
molar enthalpy of formation انتالپی مولی تشکیل
forms تشکیل دادن ساختن
fundametal بنیادی تشکیل دهنده
formed تشکیل دادن ساختن
stepwise formation constant ثابت تشکیل مرحلهای
colonized تشکیل مستعمره دادن
nuclei هسته تشکیل دهنده
vertebration تشکیل ستون فقرات
syndicator تشکیل دهنده اتحادیه
haematogenesis تشکیل خون تولیدخون
lymphopoiesis تشکیل بافت لنفی
acidic تشکیل دهندهء اسید
differentiating دیفرانسیل تشکیل دادن
piedmont تشکیل شده در کوهپایه
constitutive تشکیل دهنده ساختمانی
vesiculation تشکیل کیسه یا تاول
differentiates دیفرانسیل تشکیل دادن
force development برنامه تشکیل یکانها
epigenesis تشکیل نطفه ازنو
beds تشکیل طبقه دادن
bed تشکیل طبقه دادن
federates تشکیل کشورهای متحد دادن
alphabets حروفی که کلمه را تشکیل می دهند
self formed خود بخود تشکیل شده
circlets تشکیل دایره کوچک دادن
federating تشکیل کشورهای متحد دادن
semicircle نیم دایره تشکیل دادن
semicircles نیم دایره تشکیل دادن
federated تشکیل کشورهای متحد دادن
confedration of states دولت جدیدی تشکیل نمیشود
federate تشکیل کشورهای متحد دادن
structual constituent جزء تشکیل دهنده ساختمانی
vocalize تلفظ کردن تشکیل دادن
pocket پاکت تشکیل کیسه در بدن
concretionary تشکیل شده ازراه تحجریاانجماد
humification تشکیل خاک گیاه دار
standard free energy of formation انرژی ازاد تشکیل استاندارد
circlet تشکیل دایره کوچک دادن
alphabet حروفی که کلمه را تشکیل می دهند
pockets پاکت تشکیل کیسه در بدن
strobilization تشکیل رشته باریک شدگی
modularity تشکیل شده از بخشهای تابعی
constitutions ساختمان ووضع طبیعی تشکیل
podzolization تشکیل خاک خاکستری یا سفید
constitution ساختمان ووضع طبیعی تشکیل
incorporator تشکیل دهنده ترکیب کننده
end stopped دارای وقفه نهایی منطقی دارای سکته منطقی
isotropic solutions دارای خواص برابر از هرسو از هر سو دارای همان خواص
frontogenesis که نتیجه ان تشکیل ابر وبارندگی است
doublet کلمهای که از دو بیت تشکیل شده است
stratification تشکیل طبقات زمین چینه بندی
jack ورودی ای که از یک سوزن تشکیل شده باشد
high light تشکیل نکته روشن یاجالب دادن
to crust [snow] تشکیل دادن به پوسته سخت [برف]
jacks ورودی ای که از یک سوزن تشکیل شده باشد
nodulation تشکیل گره هایا غدههای ریز
doublets کلمهای که از دو بیت تشکیل شده است
plain flap فلپی که لایه فراربال را تشکیل میدهد
box defence تشکیل یک مربع برای دفاع ازدروازه
thromboses تشکیل لخته خون در عروق ترمبوزیس
thrombosis تشکیل لخته خون در عروق ترمبوزیس
shroud laid تشکیل شده از چهار رشته چهاررشتهای
dyad کلمهای که از دو بیت تشکیل شده است
cellular unit هسته اصلی تشکیل دهنده یکان
pyroclastic تشکیل شده در اثر فعالیت اتشفشانی
federate متحد شدن اتحادیه تشکیل دادن
federated متحد شدن اتحادیه تشکیل دادن
federates متحد شدن اتحادیه تشکیل دادن
federating متحد شدن اتحادیه تشکیل دادن
m day force نیروهای تشکیل شونده درهنگام بسیج
self constituted تشکیل شده بوسیله نفس خود
clubbing :چماق زدن تشکیل باشگاه یا انجمن دادن
registries پایگاه داده که پایه ویندوزرا تشکیل میدهد
registry پایگاه داده که پایه ویندوزرا تشکیل میدهد
element که ازقسمتهای مشابه بسیار تشکیل شده است
raise بار اوردن تشکیل دادن پرزدار کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com