Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
English
Persian
poker face
دارای قیافهی عاری از بیان
Other Matches
to speak
[things indicating something]
بیان کردن
[رفتاری یا چیزهایی که منظوری را بیان کنند]
warns
بیان وقوع یک رویداد خط رناک . بیان وجود خط ر.
warned
بیان وقوع یک رویداد خط رناک . بیان وجود خط ر.
warn
بیان وقوع یک رویداد خط رناک . بیان وجود خط ر.
fogless
عاری از مه
bare of
عاری از
barren
<adj.>
عاری
naked
<adj.>
عاری
bankrupt of
عاری از
devoid
عاری
void
عاری
naked of
عاری از
barest
عاری
baring
عاری
bares
عاری
bare
عاری
bared
عاری
barer
عاری
riteless
عاری از تشریفات
sketchiest
عاری ازجزئیات
heartless
عاری ازاحساسات
irresponsible
عاری از حس مسئولیت
blate
عاری ازاحساسات
denude
عاری ساختن
devest
عاری کردن
airless
عاری از هوا
void
بلاتصدی عاری از
fanciless
عاری ازوهم
fanciless
عاری ازتصور
fancy free
عاری از خیال
denuding
عاری ساختن
denudes
عاری ساختن
sketchier
عاری ازجزئیات
emotionless
عاری از احساسات
truthless
عاری از حقیقت
lifeless
عاری از زندگی
unblushing
عاری از شرم
unexpressive
عاری ازمعنی
ungraceful
عاری از متانت
denuded
عاری ساختن
unconscious
عاری ازهوش
truistic
عاری از لطف
sketchy
عاری ازجزئیات
unbiased
عاری ازتعصب
sketchily
عاری ازجزئیات
unconsciously
عاری ازهوش
prosily
بطور عاری از لطافت
unbias
بیغرض عاری ازتعصب
useless
عاری از فایده باطله
freedom from defect
عاری بودن ازعیب
resistless
عاری از نیروی مقاومت
dreamless
عاری از خواب دیدن
fancy free
بی علاقه عاری از عشق
prosaically
بطور عاری ازلطافت
visionless
عاری از تطور والهام
unmistakable
عاری از سوء تفاهم
disbranch
عاری ازشاخه کردن
selfless
عاری از نفس پرستی
platitudinarian
عاری از لطف ومزه
uninspired
عاری از تازگی و لطف
dismantle
عاری ازسلاح یا اثاثه کردن
sexless
عاری از جذبه یا میل جنسی
dismantled
عاری ازسلاح یا اثاثه کردن
dismantling
عاری ازسلاح یا اثاثه کردن
abstract
جوهرگرفتن از عاری از کیفیات واقعی
vacuity
تهی گری عاری بودن
abstracts
جوهرگرفتن از عاری ازکیفیات واقعی
abstracting
جوهرگرفتن از عاری ازکیفیات واقعی
prosish
کسل کننده عاری از لطافت
dismantles
عاری ازسلاح یا اثاثه کردن
hardball
فعالیت سخت و عاری از ملاحظه و مروت
of no scruples
عاری ازدقت زیاد دراداب ومانندان
negative true logic
سیستمی منطقی که در ان یک ولتاژ بالا بیان کننده بیت صفرو یک ولتاژ پایین بیان کننده بیت یک میباشد
abio
کلمه ایست که بصورت پیشوندبکار رفته و بمعنی بدون زندگی و عاری از حیات است
isobar
دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobars
دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobare
دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
cementitious
دارای مواد سمنتی یا سیمانی دارای خواص سیمان
soft shelled
دارای عقیده معتدل حلزون دارای صدف نرم
ringent
دارای دهن باز دارای لبان برگشته
rhetoric
علم معانی بیان معانی بیان
virile
دارای نیروی مردی دارای رجولیت
gravel blind
دارای چشم تار دارای دید کم
low tension
دارای فشار ضعیف دارای ولتاژکم
acinaseous
دارای تخم و بذر دارای تخمدان
galleried
دارای سرسرا دارای اطاق نقاشی
outrigged
دارای تیر یا دیرک پیش امده دارای چوب یااهن اضافی برای بستن اسب اضافی
idiomorphic
دارای شکل مخصوص بخود دارای شکل صحیح خود
divested
محروم کردن عاری کردن
divests
محروم کردن عاری کردن
divesting
محروم کردن عاری کردن
divest
محروم کردن عاری کردن
isotropic solutions
دارای خواص برابر از هرسو از هر سو دارای همان خواص
end stopped
دارای وقفه نهایی منطقی دارای سکته منطقی
recitations
بیان
experssion
بیان
expositions
بیان
recitation
بیان
wording
بیان
expression
بیان
locution
بیان
explication
بیان
averment
بیان
expressions
بیان
exposition
بیان
locutions
بیان
say-so
بیان
say so
حق بیان
quotations
بیان
quotation
بیان
say so
بیان
diction
بیان
say-so
حق بیان
verbiage
[American English]
بیان
interpretation
بیان
interpretations
بیان
choice of words
بیان
rhetorically
بیان
statement
بیان
pronunciation
بیان
pronunciations
بیان
dite
بیان
declaration
بیان
declarations
بیان
dit
بیان
wording
بیان
explanation
بیان
explanations
بیان
diction
بیان
statements
بیان
word choice
بیان
Indo-persian rug
قالی هندی با طرح ایرانی
[اغلب دارای زمینه قرمز یا سبز بوده و از گل های کوچک، پیچک ها، پرندگان، حیوانات و طرح ابر بهره گرفته و دارای تارهای ابریشمی و پود پنبه ای است. به آن هندی-هراتی نیز می گویند.]
simply stated
به بیان کوتاه
paradoxes
بیان مغایر
liquorice
شیرین بیان
verbalization
بیان کلامی
paradox
بیان مغایر
appositive
عطف بیان
said
بیان شده
say
بیان کردن
says
بیان کردن
utter
بیان کردن
voice
بیان کردن
set forth
بیان کردن
expressed
بیان یا شرح
expresses
بیان یا شرح
expressing
بیان یا شرح
mouth
مدخل بیان
shibboleth
بیان رایج
formulation
بیان ریاضی
frame
بیان کردن
sweet root
شیرین بیان
stater
بیان کننده
expressible
به بیان درامدنی
express
بیان یا شرح
shibboleths
بیان رایج
mouthed
مدخل بیان
set out
بیان کردن
intonation
بیان با الحان
intonations
بیان با الحان
verbalization
بیان شفاهی
lip
سخن بیان
self-expression
بیان حال
mouths
مدخل بیان
mouthing
مدخل بیان
account
بیان علت
to set forth
بیان کردن
presentment
بیان حضور
declaratory
متضمن بیان
numbers
بیان کیفیت
statement
بیان وضعیت
eloquence
علم بیان
remarking
افهار بیان
remarked
افهار بیان
remark
افهار بیان
expounder
بیان کننده
diction
طرز بیان
remarks
افهار بیان
expessible
قابل بیان
fair spoken
خوش بیان
freedom of experssion
ازادی بیان
tell
بیان کردن
anticlimax
بیان قهقرایی
statements
بیان وضعیت
anticlimaxes
بیان قهقرایی
inexpressibility
بیان ناپذیری
dictograph
بیان نگار
restatements
بیان مجدد
restatement
بیان مجدد
apposition
عطف بیان
tells
بیان کردن
telling-off
بیان کردن
licorice
شیرین بیان
termed
<adj.>
<past-p.>
بیان شده
fluidity
سلاست بیان
number
بیان کیفیت
stated
<adj.>
<past-p.>
بیان شده
named
<adj.>
<past-p.>
بیان شده
fluidity
روانی بیان
mentioned
<adj.>
<past-p.>
بیان شده
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com