English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English Persian
snooty دارای قیافه تحقیر امیز
Other Matches
humiliating تحقیر امیز
pejorative تحقیر امیز
humiliatingly تحقیر امیز
contemptuous تحقیر امیز
solid looking دارای قیافه جامد وبیروح
rosicrucian فرقهای از مسیحیان قرن 71و اوایل قرن 81 دارای عقایدفلسفی و مرموز وتصوف امیز
rat race عملیات رقابت امیز عنیف وشتاب امیز
gratulant تهنیت امیز تبریک امیز
incriminatory تهمت امیز اتهام امیز
admonitory نصیحت امیز توبیخ امیز
trickiest خدعه امیز مهارت امیز
antagonistic خصومت امیز رقابت امیز
suasive ترغیب امیز تحریک امیز
expostulatory سرزنش امیز تعرض امیز
trickier خدعه امیز مهارت امیز
tricky خدعه امیز مهارت امیز
gesturing قیافه
sights قیافه
sight قیافه
gesture قیافه
gestured قیافه
snoot قیافه
expression قیافه
expressions قیافه
facial expression قیافه
looks قیافه
unfavorable بد قیافه
looked قیافه
look قیافه
leer قیافه
countenanced قیافه
leering قیافه
countenance قیافه
leered قیافه
mien قیافه
leers قیافه
countenancing قیافه
countenances قیافه
gest قیافه اشاره
pull a long face <idiom> قیافه گرفتن
poses قیافه گرفتن
gauntly با قیافه بدsmear
posing قیافه گرفتن
To strike an a attitude . To put on a stern look . قیافه گرفتن
death mask قیافه مرده
death masks قیافه مرده
posed قیافه گرفتن
physiognomist قیافه شناس
grimness قیافه سبع
physignomy قیافه شناسی
good-looking <adj.> خوش قیافه
semblance قیافه فن قوی
goodlooking خوش قیافه
expressionless قیافه ناگویا
pose قیافه گرفتن
geste قیافه اشاره
leer رنگ قیافه منظر
handsome خوش قیافه زیبا
looker خوش قیافه نگهدار
leers رنگ قیافه منظر
poser ژستو قیافه گیر
masquerade قیافه فاهری بخوددادن
leering رنگ قیافه منظر
masqueraded قیافه فاهری بخوددادن
leered رنگ قیافه منظر
masquerades قیافه فاهری بخوددادن
poseurs ژستو قیافه گیر
poseur ژستو قیافه گیر
disguised تغییر قیافه دادن
to have the g.in one's face قیافه شوم داشتن
disguises تغییر قیافه دادن
physiognomies قیافه شناسی سیما
physiognomy قیافه شناسی سیما
deadpan قیافه خشک و بی روح
disguising تغییر قیافه دادن
posers ژستو قیافه گیر
disguise تغییر قیافه دادن
masquerading قیافه فاهری بخوددادن
as plain as a pikestaff <idiom> مثل شیربرنج [قیافه]
to keep one's countenance قیافه خودراتغییر دادن
She is beginning to lose her looks . قیافه اش را دارد از دست می دهد
guise تغییر قیافه لباس مبدل
deadpan قیافه خشک و بی روح داشتن
pokerface قیافه گرفته وخشک بیعلاقه
physiognomically موافق علم قیافه شناسی
disguisement تغییر قیافه یا جامه پوشیدگی
She is a good – looker . دختر خوش قیافه ای است
to change one's countenance تغییر قیافه یا رنگ دادن
snoot شکلک دراوردن قیافه گرفتن
posing قیافه گیری برای عکسبرداری
guises تغییر قیافه لباس مبدل
posed قیافه گیری برای عکسبرداری
poses قیافه گیری برای عکسبرداری
pose قیافه گیری برای عکسبرداری
straight face چهره رسمی و بی نشاط قیافه بی تفاوت
The town has a European look. این شهر قیافه اروپایی دارد
There were some angry looks in the crowd . قیافه ها ؟ عصبانی دربین جمعیت دیده می شد
physiognomical مربوط به قیافه شناسی تشخیص دهنده
physiognomonic تشخیس دهنده وابسته به قیافه شناسی
physiognomic وابسته به قیافه شناسی سیما شناس
scorn تحقیر
dbasement تحقیر
degradation تحقیر
slights تحقیر
slighting تحقیر
slighter تحقیر
slighted تحقیر
slight تحقیر
slightest تحقیر
letdown تحقیر
belittlement تحقیر
disdains تحقیر
disdained تحقیر
humility تحقیر
humiliation تحقیر
scorns تحقیر
scorning تحقیر
scorned تحقیر
contempt تحقیر
letdowns تحقیر
abasement تحقیر
abjection تحقیر
disdain تحقیر
contemptibility تحقیر
disdaining تحقیر
You look ridiculous in that old hat . با این کلاه قدیمی قیافه ات مسخره شده
She flirts with every handsome man she meets . برای هر مرد خوش قیافه ای قر وغمزه می آید
contemptible قابل تحقیر
contemptuous قابل تحقیر
infavoidance تحقیر گریزی
self contempt تحقیر نفس
run down تحقیر کردن
diminution کم شدگی تحقیر
to die a miserable death مردن [تحقیر آمیز ]
to snuff it [British E] مردن [تحقیر آمیز ]
to croak مردن [تحقیر آمیز ]
to belittle oneself خود را تحقیر کردن
to peg out [British E] مردن [تحقیر آمیز ]
can not judge a book by its cover <idiom> [چیزی را نمی شود صرفا از روی قیافه قضاوت کرد]
despise حقیر شمردن تحقیر کردن
despised حقیر شمردن تحقیر کردن
twerps آدم دون و قابل تحقیر
twerp آدم دون و قابل تحقیر
despising حقیر شمردن تحقیر کردن
blighters آدم پست و قابل تحقیر
blighter آدم پست و قابل تحقیر
despises حقیر شمردن تحقیر کردن
pig [American E] پاسبان [اصطلاح تحقیر آمیز]
to conk out مردن [تحقیر آمیز] [اصطلاح]
meiosis تحقیر نمایش مصغر چیزی
cheapens ارزان شدن تحقیر کردن
cheapening ارزان شدن تحقیر کردن
cheapened ارزان شدن تحقیر کردن
pig [American E] پلیس [اصطلاح تحقیر آمیز]
cheapen ارزان شدن تحقیر کردن
isobar دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobare دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobars دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
soft shelled دارای عقیده معتدل حلزون دارای صدف نرم
cementitious دارای مواد سمنتی یا سیمانی دارای خواص سیمان
To belittle oneself . To make oneself cheap. خود را سبک کردن ( تحقیر نمودن )
bah علامت تعجب حاکی ازاهانت و تحقیر
self abasement پست سازی یا تحقیر خود فروتنی
hay bag زن پیر و چروکیده [اصطلاح تحقیر آمیز]
contemptibly چنانکه سزاوارخواری باشد بطورقابل تحقیر
old trout زن پیر و چروکیده [اصطلاح تحقیر آمیز]
prune زن پیر و چروکیده [اصطلاح تحقیر آمیز]
old bag زن پیر و چروکیده [اصطلاح تحقیر آمیز]
old frump زن پیر و چروکیده [اصطلاح تحقیر آمیز]
old biddy زن پیر و چروکیده [اصطلاح تحقیر آمیز]
ringent دارای دهن باز دارای لبان برگشته
old crock [Britisch E] مرد پیر و چروکیده [اصطلاح تحقیر آمیز]
tottery old man مرد پیر و چروکیده [اصطلاح تحقیر آمیز]
as if to add insult to injury <idiom> با بیشتر کردن زیان به وسیله تحقیر و مسخره
[old] dodderer مرد پیر و چروکیده [اصطلاح تحقیر آمیز]
to look at somebody with contempt به کسی با اهانت [تحقیر آمیز] نگاه کردن
copper [police officer] پاسبان [اغلب تحقیر آمیز] [اصطلاح عامیانه]
copper [police officer] پلیس [اغلب تحقیر آمیز] [اصطلاح عامیانه]
to live like animals [in a place] مانند حیوان زندگی کردن [اصطلاح تحقیر کننده ]
wrangling داد و بیداد [مشاجره] [نزاع] [اصطلاح تحقیر آمیز]
gravel blind دارای چشم تار دارای دید کم
acinaseous دارای تخم و بذر دارای تخمدان
low tension دارای فشار ضعیف دارای ولتاژکم
galleried دارای سرسرا دارای اطاق نقاشی
virile دارای نیروی مردی دارای رجولیت
to live like animals [in a place] در شرایط مسکنی خیلی بد زندگی کردن [اصطلاح تحقیر کننده ]
poetaster is pejorative word شاعرک واژه ایست که برای تحقیر شاعر بکار میرود
outrigged دارای تیر یا دیرک پیش امده دارای چوب یااهن اضافی برای بستن اسب اضافی
idiomorphic دارای شکل مخصوص بخود دارای شکل صحیح خود
synaloepha هم امیز
murmurous غر غر امیز
synalepha هم امیز
goer زن زیبا ولی کم عقل و فاحشه [اصطلاح روزمره] [ اصطلاح تحقیر آمیز]
tootsie زن زیبا ولی کم عقل و فاحشه [اصطلاح روزمره] [ اصطلاح تحقیر آمیز]
chippy زن زیبا ولی کم عقل و فاحشه [اصطلاح روزمره] [ اصطلاح تحقیر آمیز]
bimbo زن زیبا ولی کم عقل و فاحشه [اصطلاح روزمره] [ اصطلاح تحقیر آمیز]
grunter [Australian E] زن زیبا ولی کم عقل و فاحشه [اصطلاح روزمره] [ اصطلاح تحقیر آمیز]
painted woman زن زیبا ولی کم عقل و فاحشه [اصطلاح روزمره] [ اصطلاح تحقیر آمیز]
add insult to the injury <idiom> [بیشتر کردن زیان به وسیله تحقیر و مسخره کردن]
end stopped دارای وقفه نهایی منطقی دارای سکته منطقی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com