English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English Persian
legatine دارای مقام نمایندگی پاپ نمایندگی پاپ
Other Matches
per procurationem به نمایندگی قبولی برات به نمایندگی دیگری نوشتن
proxyship نمایندگی
procuration نمایندگی
per pro به نمایندگی
delegacy نمایندگی
legation نمایندگی
legations نمایندگی
representations نمایندگی
representing به نمایندگی
representation نمایندگی
legislation نمایندگی
solicitorship نمایندگی
deputyship نمایندگی
agencies نمایندگی
acting on behalf of به نمایندگی
represented by به نمایندگی
agency نمایندگی
agentship نمایندگی
delegation نمایندگی
delegations نمایندگی
deputizes نمایندگی دادن
represents نمایندگی داشتن
deputizing نمایندگی دادن
represented نمایندگی داشتن
represent نمایندگی داشتن
consular representation نمایندگی کنسولی
commercial representative نمایندگی بازرگانی
sales represntative نمایندگی فروش
deputized نمایندگی دادن
deputize نمایندگی دادن
deputising نمایندگی دادن
deputises نمایندگی دادن
factorship نمایندگی تجاری
deputised نمایندگی دادن
delegate به نمایندگی فرستادن
deputations هیئت نمایندگی
deputation نماینده نمایندگی
deputation هیئت نمایندگی
subagency نمایندگی فرعی
legateship نمایندگی پاپ
depute نمایندگی دادن
deputations نماینده نمایندگی
diplomatic representation نمایندگی سیاسی
delegating به نمایندگی فرستادن
agentship محل نمایندگی
delegated نمایندگی دادن
delegated به نمایندگی فرستادن
delegates نمایندگی دادن
delegates به نمایندگی فرستادن
factoring of credit نمایندگی اعتبار
delegating نمایندگی دادن
depute نمایندگی کردن
depute نمایندگی دادن به
delegate نمایندگی دادن
represented نمایندگی داشتن از طرف
attorneys نمایندگی وکیل مدافع
attorney نمایندگی وکیل مدافع
represents نمایندگی داشتن از طرف
proxy نمایندگی وکالت وکالتنامه
forwarding agency نمایندگی حمل و نقل
representational وابسته به نمایندگی یا وکالت
represent نمایندگی داشتن از طرف
residentship اقامت سیاسی به عنوان نمایندگی
commissioning حق العمل نمایندگی یا ماموریت دادن
to sit for a province نمایندگی استانی را در مجلس داشتن
delegations اعزام نماینده هیات نمایندگی
residentship نمایندگی سیاسی در کشورتحت الحمایه
commission حق العمل نمایندگی یا ماموریت دادن
delegation اعزام نماینده هیات نمایندگی
vicarious authority اختیار از طرف دیگری نمایندگی
commissions حق العمل نمایندگی یا ماموریت دادن
peers of scotland بزرگانی که از میان انها 61تن برای نمایندگی در مجلس اعیان برگزیده میشود
peers of iveland بزرگانی که از میان انها 82تن بطور دائم برای نمایندگی برگزیده می شوند
internal telecommunications unions یک دفتر نمایندگی با 156عضو متخصص از ملل متحدکه مسئول هم اهنگی بین المللی مسائل مربوط به ارتباطات دوربرد میباشد
sans recours عبارتی که فهرنویس وقتی به نمایندگی ازجانب دیگری فهر نویسی میکند قبل ار امضا می نویسد وبنابراین شخصا" مسئوولیتی در قبال نکول نخواهد داشت
freedom of information act قانون فدرالی که به شهروندان عادی اجازه میدهد تا به اطلاعاتی که توسط نمایندگی فدرالی جمع اوری شده است دسترسی یابند
apostolic delegate نمایندگی سیاسی پاپ سفیرکبیر پاپ
deputizing نیابت کردن نمایندگی کردن
deputising نیابت کردن نمایندگی کردن
deputize نیابت کردن نمایندگی کردن
represent نمایندگی کردن وانمود کردن
deputized نیابت کردن نمایندگی کردن
deputises نیابت کردن نمایندگی کردن
represented نمایندگی کردن وانمود کردن
deputizes نیابت کردن نمایندگی کردن
deputised نیابت کردن نمایندگی کردن
represents نمایندگی کردن وانمود کردن
in the first flight دارای مقام نخست سردسته
prelatess زنی که دارای مقام مترانی یا اسقفی باشد
ranking دارای مقام بزرگ و عالی رتبه بندی
top drawer دارای مقام یا اهمیت عالی قدرت عالیه
outclass دارای مقام بلندتری بودن از از حیث مرتبه و طبقه برتری داشتن بر
outclassing دارای مقام بلندتری بودن از از حیث مرتبه و طبقه برتری داشتن بر
outclassed دارای مقام بلندتری بودن از از حیث مرتبه و طبقه برتری داشتن بر
outclasses دارای مقام بلندتری بودن از از حیث مرتبه و طبقه برتری داشتن بر
yamen اداره یا مقام رسمی مندرین یا کارمند دارای رتبه اداره دولتی
plate milling stand مقام دستگاه فرز غلطکی مقام دستگاه نورد صفحه
embassage مقام سفارت مقام ایلچی سفارت
isobar دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobars دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobare دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
cementitious دارای مواد سمنتی یا سیمانی دارای خواص سیمان
soft shelled دارای عقیده معتدل حلزون دارای صدف نرم
ringent دارای دهن باز دارای لبان برگشته
galleried دارای سرسرا دارای اطاق نقاشی
virile دارای نیروی مردی دارای رجولیت
low tension دارای فشار ضعیف دارای ولتاژکم
gravel blind دارای چشم تار دارای دید کم
acinaseous دارای تخم و بذر دارای تخمدان
outrigged دارای تیر یا دیرک پیش امده دارای چوب یااهن اضافی برای بستن اسب اضافی
pew مقام
standing مقام
functioned مقام
position مقام
functions مقام
setting مقام
status مقام
positioned مقام
offices مقام
office مقام
foothole مقام
connection مقام
connexions مقام
eminence مقام
settings مقام
pews مقام
opposite number هم مقام
stage مقام
stages مقام
equipotential هم مقام
stature مقام
rete مقام
stand مقام
place مقام
places مقام
eminency مقام
pank مقام
placing مقام
function مقام
authority مقام
paripassu هم مقام
mastership مقام استادی
office-holder صاحب مقام
office-holders صاحب مقام
dignity مقام رتبه
men of position صاحبان مقام
infra dig دون مقام
much عالی مقام
defensive مقام تدافع
papal dignity مقام پاپ
officiated مقام رسمی
officiate مقام رسمی
priesthood مقام کشیش
peerage مقام سناتوری
peerages مقام سناتوری
oldman مقام فرماندهی
officeholder شاغل مقام
vice chancellor قائم مقام
vice-chancellor قائم مقام
high-class والا مقام
officiates مقام رسمی
vice-chancellors قائم مقام
receivership مقام امانت
officiating مقام رسمی
roll stand مقام نورد
surreptitiously قائم مقام
locum قائم مقام
locums قائم مقام
vicar قائم مقام
vicars قائم مقام
professoriat مقام استادی
deputies قائم مقام
deputy قائم مقام
reinstatement تثبیت در مقام
professorships مقام استادی
senatorship مقام سناتوری
rank سلسله مقام
ducal مقام دوک
ranks سلسله مقام
capacities استعداد مقام
capacity استعداد مقام
eminent والا مقام
eminently با علو مقام
priorate مقام اسبق
professorship مقام استادی
Highness بلندی مقام
ranked سلسله مقام
prelacy مقام اسقفی
see of rome مقام پاپ
marquess مقام مارکیز
viscounty مقام ویکنت
marquesses مقام مارکیز
vizierate مقام وزارت
marquis مقام مارکیز
marquises مقام مارکیز
subsitute قائم مقام
viziership مقام وزارت
successor قائم مقام
Highnesses بلندی مقام
dignitaries عالی مقام
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com