English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (14 milliseconds)
English Persian
of great importance دارای نفوذ زیاد
Search result with all words
to piss off the wrong people <idiom> آدمهای دارای نفوذ و قدرت زیاد را عصبانی کردن
Other Matches
influential دارای نفوذ و قدرت
infusive دارای قوه نفوذ یا تاثیر
predominates دارای نفوذ نجومی قاطع بودن
predominate دارای نفوذ نجومی قاطع بودن
predominated دارای نفوذ نجومی قاطع بودن
predominating دارای نفوذ نجومی قاطع بودن
immanent دارای نفوذ کامل درسرتاسرجهان درهمه جاحاضر
overcharged with electricity دارای برق زیاد
long dated دارای مهلت زیاد
long-distance دارای مسافت زیاد
surfy دارای خیزاب زیاد
iffy دارای احتمالات زیاد
elmy دارای نارون زیاد
newsy دارای اخبار زیاد
long distance دارای مسافت زیاد
precieuse دارای فرافت زیاد
precieux دارای فرافت زیاد
gleby دارای کلوخه زیاد
loaded پولدار دارای پول زیاد
imaginative دارای قوه تصور زیاد
superincumbent دارای فشار زیاد فشاری
iffy دارای لیت و لعل زیاد
siliciferous دارای سیلیس یا سیلیکون زیاد
high pressure دارای وزن وفشار زیاد پرفشار
garish دارای زرق و برق زیاد شعله ور
oversexed دارای تمایلات جنسی زیاد شهوتران
overmasted دارای دیرکهای زیاد بلند یاسنگین
high octane دارای اکتان زیاد مانند بنزین سوپر
overparted دارای سهم زیاد یا دشوار سنگین بار
high test امتحان سختی را گذرانده دارای قوه فراره زیاد
polysomic دارای کروموسومهای بیش از بقیه زیاد کروموسوم پرکروموسوم
eurytopic دارای قدرت تحمل زیاد نسبت به تغییرات عوامل محیط
jet stream جریان باد جت استریم درطبقه استراتوسفر که دارای فشار و سرعت زیاد میباشد
blockbuster بمب دارای قدرت تخریبی زیاد شخص یاچیز خیلی موثر وسخت
multimult پیشوند بمعنی " بسیار وزیاد "و " دارای تعداد زیاد " و "متعدد " و " بیشتر " و" چند "
blockbusters بمب دارای قدرت تخریبی زیاد شخص یاچیز خیلی موثر وسخت
club propeller ملخی دارای تیغههای کلفت باگام زیاد برای تست قدرت یاترک موتور
dumptor کامیونی با چرخهای لاستیکی که دارای سرعتی زیاد میباشد و بار خود را درجلو تخلیه میکند
penetration نفوذ در جبهه دشمن داخل شدن درصفوف دشمن نفوذ در شبکه اطلاعات یااداری
initial thrust نفوذ اولیه نفوذ اصلی
high frequency دارای فرکانس با تکرار زیاد امواج پر فرکانس
load call وسیلهای مملو از سیال برای ایجاد نیروهای زیاد با دقت زیاد
compression ignition احتراق مخلوط سوخت و هوادر اثر دمای زیاد حاصل ازترکم و فشار زیاد در سیلندرموتور دیزل
Nomatic rugs قالی های عشایری و قشقایی [این فرش ها بعلت جا به جایی زیاد عشایر عموما کوچک بافته می شوند و اکثرا بصورت پشم بوده و در آن از ذهنی بافی و یا نقوش محلی استفاده می شود. فرش ها دارای استحکام ضعیف هستند.]
I didnt get much sleep. زیاد خوابم نبرد ( زیاد نخوابیدم)
ballistics of penetration شناسایی شرایط نفوذ گلوله شناسایی مسیر نفوذ گلوله
radiolucency درجه نفوذ اشعه مجهول نفوذ پذیری اشعه مجهول
overbuild زیاد ساختمان کردن در بخشی از شهرکه زیاد دران ساختمان کرده اند
to hold somebody in great respect کسی را زیاد محترم داشتن [احترام زیاد گذاشتن به کسی]
isobars دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobare دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobar دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
cementitious دارای مواد سمنتی یا سیمانی دارای خواص سیمان
soft shelled دارای عقیده معتدل حلزون دارای صدف نرم
ringent دارای دهن باز دارای لبان برگشته
virile دارای نیروی مردی دارای رجولیت
gravel blind دارای چشم تار دارای دید کم
galleried دارای سرسرا دارای اطاق نقاشی
low tension دارای فشار ضعیف دارای ولتاژکم
acinaseous دارای تخم و بذر دارای تخمدان
prestige نفوذ
hanks نفوذ
hank نفوذ
penetrates نفوذ
barrier penetration نفوذ در سد
penetrated نفوذ
interventions نفوذ
ascendance نفوذ
penetrate نفوذ
intervention نفوذ
seepage نفوذ
imposing presence نفوذ
authority نفوذ
penetration نفوذ
grand dame زن با نفوذ
break through نفوذ
impermeable ضد نفوذ اب
influencing نفوذ
osmosis نفوذ
forcing نفوذ
forces نفوذ
toeholds نفوذ کم
toehold نفوذ کم
force نفوذ
influx نفوذ
influxes نفوذ
propulsion نفوذ
influences نفوذ
watertight ضد نفوذ اب
leakages نفوذ
leakage نفوذ
intrusion نفوذ
intrusions نفوذ
dominance نفوذ
influence نفوذ
influenced نفوذ
infiltration نفوذ
pervasion نفوذ
percolation line خط نفوذ
permeation نفوذ
percolation نفوذ
diffusion نفوذ
prevalence نفوذ
leading نفوذ
outrigged دارای تیر یا دیرک پیش امده دارای چوب یااهن اضافی برای بستن اسب اضافی
osmose نفوذ کردن در بوسیله تراوش تجزیه کردن بوسیله نفوذ تجزیه کردن
leverage وسیله نفوذ
importance نفوذ شان
molecular effusion نفوذ مولکولی
interchange diffusion نفوذ تعویضی
figureheads رئیس بی نفوذ
bleach نفوذ کردن
bleached نفوذ کردن
bleaches نفوذ کردن
leverage قدرت نفوذ
seep in نفوذ کردن
penetration factor ضریب نفوذ
watertight غیرقابل نفوذ اب
penetration point درجه نفوذ
transudation نفوذ رسوخ
transpiration خروج نفوذ
figurehead رئیس بی نفوذ
permeable قابل نفوذ
permeable نفوذ پذیر
percolation head ارتفاع نفوذ
operation of contract نفوذ قرارداد
impermeable غیرقابل نفوذ
breakaway نفوذ کردن
breach نفوذ کردن
play on/upon (something) <idiom> نفوذ کردن
breached نفوذ کردن
breaches نفوذ کردن
trenchancy نفوذ شکاف
seepage area منطقه نفوذ
infiltrates نفوذ کردن
lobbying اعمال نفوذ
infiltrating نفوذ کردن
infiltrating نفوذ به منطقه
deep percolation نفوذ عمیق
infiltrates نفوذ به منطقه
outs دسته بی نفوذ
deliberate breaching نفوذ با فرصت
crevasse نفوذ کردن
crevasses نفوذ کردن
interpenetrate نفوذ کردن در
interpenetrate در هم نفوذ کردن
depth of penetration عمق نفوذ
osmosis نفوذ یک حل کننده
sphere of influence منطقه نفوذ
inscrutable نفوذ ناپذیر
infiltrated نفوذ به منطقه
social influence نفوذ اجتماعی
penetrance نفوذ پذیری
penetract نفوذ کردن
weighty سنجیده با نفوذ
weightiest سنجیده با نفوذ
weightier سنجیده با نفوذ
shell proof ضد نفوذ گلوله
sensitive نفوذ پذیر
effusion نفوذ مولکولی
effusions نفوذ مولکولی
penetrability نفوذ پذیری
penetrability قابلیت نفوذ
infiltrate نفوذ کردن
infiltrate نفوذ به منطقه
infiltrated نفوذ کردن
propulsion سوق نفوذ
impenetrate نفوذ کردن در
permselectivity نفوذ گزینی
daylight نفوذ در دفاع
impenetrability نفوذ ناپذیری
pierce نفوذ کردن
pierces نفوذ کردن
prepotency نفوذ بسیار
vacation monthes long نفوذ دوررس
penetrate نفوذ در دفاع
market penetration نفوذ به بازار
penetrates نفوذ در دفاع
imperviousness نفوذ ناپذیری
pornocracy نفوذ جنده ها
permeability curve خم نفوذ پذیری
permeance نفوذ پذیری
penetrate نفوذ کردن در
penetrated نفوذ کردن در
permeability نفوذ پذیری
penetrated نفوذ در دفاع
permselective نفوذ گزین
penetrates نفوذ کردن در
personal influence نفوذ شخصی
percolate نفوذ کردن
percolates نفوذ کردن
percolated نفوذ کردن
percolating نفوذ کردن
penetration نفوذ در جبهه
permeated نفوذ کردن
influentially از روی نفوذ
transpire نفوذ کردن
permeate نفوذ کردن
transpiring نفوذ کردن
permeates نفوذ کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com