Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English
Persian
hysteric
دارای هیجان شدید یاهیستری
Other Matches
fury
هیجان شدید وتند خشم
hyperirritable
دارای حساسیت شدید
fanatics
دارای احساسات شدید
fanatic
دارای احساسات شدید
pathetic
دارای احساسات شدید
fanatical
دارای احساسات شدید
candescent
دارای تشعشع یاگرمای شدید
fortis
دارای تلفظ شدید همراه بابازدم قوی
fiend
دارای احساسات شدید
[دیوانه وار مشتاق یا علاقه مند]
fervour
حرارت شدید اشتیاق شدید
fervor
حرارت شدید اشتیاق شدید
tornado
هیجان
dithers
هیجان
dithered
هیجان
titillation
هیجان
dither
هیجان
tornadoes
هیجان
thrills
هیجان
emotion
هیجان
thrill
هیجان
lather
هیجان
ebullient
پر هیجان
hysterics
هیجان
twitteration
هیجان
ignition
هیجان
incensement
هیجان
emotions
هیجان
wave
هیجان
burning
در هیجان
burning
هیجان
fever
هیجان
excitment
هیجان
kippage
هیجان
excitedness
هیجان
excitation
هیجان
heatedly
با هیجان
fevers
هیجان
snit
هیجان
waving
هیجان
waves
هیجان
waved
هیجان
stour
هیجان
tempest
هیجان
frenzy
هیجان
frets
هیجان
fret
هیجان
tornados
هیجان
frissons
هیجان
tempests
هیجان
frisson
هیجان
labile affect
هیجان نااستوار
hyperthymia
هیجان زدگی
excitedly
از روی هیجان
affectivity
هیجان پذیری
impassion
به هیجان اوردن
jumpy
هیجان اور
twitters
هیجان وارتعاش
twittering
هیجان وارتعاش
twittered
هیجان وارتعاش
gung-ho
پر شور و هیجان
twitter
هیجان وارتعاش
appropriate affect
هیجان همخوان
rapturous
هیجان انگیز
unco
هیجان مرموز
high-pitched
هیجان زده
tickled pink
هیجان زده
chafing
به هیجان اوردن
orgasms
شور و هیجان
boiled
التهاب هیجان
effervescency
هیجان خروش
boil
التهاب هیجان
rip roaring
هیجان انگیر
inexcitable
هیجان ناپذیر
to string up
به هیجان اوردن
chafe
به هیجان اوردن
incensive
هیجان امیز
chafes
به هیجان اوردن
to flare up
به هیجان امدن
orgasm
شور و هیجان
agitation
هیجان تلاطم
cliffhanger
<idiom>
هیجان انگیز
inflame
به هیجان اوردن
boils
التهاب هیجان
inflaming
به هیجان اوردن
inflames
به هیجان اوردن
aglow
در حالت هیجان
fizz
سرزندگی هیجان داشتن
fizzed
سرزندگی هیجان داشتن
heatedly
از روی هیجان یا حرارت
buring question
مسئله هیجان اور
fizzes
سرزندگی هیجان داشتن
fizzing
سرزندگی هیجان داشتن
emote
هیجان بخرج دادن
turn (someone) on
<idiom>
به هیجان آوردن شخصی
emote
هیجان نشان دادن
electrify
الکتریکی کردن به هیجان اوردن
electrifying
الکتریکی کردن به هیجان اوردن
electrifies
الکتریکی کردن به هیجان اوردن
stirring
بهم زننده هیجان اور
electrified
الکتریکی کردن به هیجان اوردن
wind up
<idiom>
خیلی هیجان زده شدن
irritament
تحریک کننده هیجان اور
go ape
<idiom>
از هیجان رفتار دیوانهوار داشتن
commove
مضطرب ساختن به هیجان اوردن
manias
عشق هیجان بی دلیل وزیاد
home run
بازی پر هیجان با امتیازتماس با زمین
mania
عشق هیجان بی دلیل وزیاد
abuzz
<adj.>
پر از سرو صدا، فعالیت و هیجان
thrillers
هیجان انگیز مرتعش کننده
overwork
خسته کردن به هیجان اوردن
overworked
خسته کردن به هیجان اوردن
overworking
خسته کردن به هیجان اوردن
overworks
خسته کردن به هیجان اوردن
thriller
هیجان انگیز مرتعش کننده
isobar
دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobars
دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobare
دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
cementitious
دارای مواد سمنتی یا سیمانی دارای خواص سیمان
soft shelled
دارای عقیده معتدل حلزون دارای صدف نرم
It is so exciting!
این بسیار هیجان انگیز است!
I was on tiptoe with excitement.
از هیجان روی پا بند نمی شدم
to tie into something
[ American E]
با هیجان و پر انرژی کاری را شروع کردن
to look forward to something excitedly
با پرشوری و هیجان منتظر چیزی بودن
flag waver
مضطرب سازنده تولیدکننده هیجان عمومی
furore
هیجان واضطراب مسری اضطراب عمومی
hysteria
غش یابیهوشی وحمله در زنان هیجان زیاد
to feverishly look forward to something
با پرشوری و هیجان منتظر چیزی بودن
ringent
دارای دهن باز دارای لبان برگشته
warm to one's work
در کارخود گرم شدن و هیجان پیدا کردن
buck fever
هیجان شکارچی تازه کار درمقابل شکار
beside one's self
<idiom>
خیلی ناامید یا هیجان زده برای انجام کاری
tearjerker
نمایش یاداستان فوق العاده هیجان انگیز واحساساتی
tear jerking
نمایش یاداستان فوق العاده هیجان انگیز واحساساتی
I'm dying to know what happened.
خیلی هیجان زده هستم که بشنوم چه اتفاقی افتاده.
keenest
شدید
extensive
شدید
forcible
شدید
diametric
شدید
rigorous
شدید
two fisted
شدید
sweltering
شدید
keen
شدید
towering
شدید
strenuous
شدید
incontrollable
شدید
diametrical
شدید
drastic
شدید
boisterous
شدید
raging
شدید
drastically
شدید
draconic
شدید
vigorous
شدید
stalwarts
شدید
stalwart
شدید
rugged
شدید
acute
شدید
hyperpyrexia
تب شدید
violent
شدید
vehement
شدید
vehemently
شدید
severe
شدید
severer
شدید
grievous
شدید
sopping
شدید
inclement
شدید
high wrought
شدید
intense
شدید
intensive
شدید
tough
شدید
tougher
شدید
toughest
شدید
climacteric
<adj.>
شدید
severest
شدید
slashing
شدید
gravel blind
دارای چشم تار دارای دید کم
acinaseous
دارای تخم و بذر دارای تخمدان
virile
دارای نیروی مردی دارای رجولیت
low tension
دارای فشار ضعیف دارای ولتاژکم
galleried
دارای سرسرا دارای اطاق نقاشی
tempest in a teapot
<idiom>
درباره چیزی که زیاد مهم نیست به هیجان زده شدن
yips
هیجان و نگرانی از فشارروحی مسابقه که باعث بازی غلط میشود
flip one's lid
<idiom>
خیلی هیجان زده شدن ،کنترل خودرا از دست دادن
penchant
میل شدید
booms
رونق شدید
galloping inflation
تورم شدید
gird
ضربه شدید
pash
باران شدید
exquisite
شدید سخت
high explosive
سوختار شدید
high order detonation
انفجار شدید
salvo
افهاراحساسات شدید
high rate discharge
تخلیه شدید
booming
رونق شدید
boomed
رونق شدید
heaviest
شدید پرزور
heavies
شدید پرزور
heavier
شدید پرزور
clavus
سردرد شدید
hypersensitivity
حساسیت شدید
salvoes
افهاراحساسات شدید
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com