English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
English Persian
strigose دارای کرک وابریشمهای راست
Other Matches
orthotropous دارای تخمک راست راست اسه
rectilineal دارای خطهای راست
mixtilineal دارای خطهای راست و کج مختلط الخطوط
dexiotropous واقع در طرف راست بکار برندهء دست راست راست دست
dexiotropic واقع در طرف راست بکار برندهء دست راست راست دست
attention to port احترام به سمت چپ یا راست کشتی افراد نظر به راست یاچپ ناو
The main road bears to the right. این جاده اصلی به کمی راست [مورب در سمت راست] ادامه دارد.
bi directional چاپگری که میتواند حروف را از چپ به راست و از راست به چپ با توجه به حرکت نوک به جلو و عقب روی صفحه چاپ کند.
To lead an idle life. راست راست راه رفتن ( ول بیکار )
one two ضربههای چپ و راست ضربه چپ با هوک راست
plain dealing معامله راست حسینی راست باز
off خارج از محدوده مدافع خط مربوط به سمت راست زمین کریکت سمت راست اسب مسیر خیس و کندکننده سرعت
columnleft فرمان ستون به چپ چپ یا به راست راست
half face نیم به راست راست یانیم به چپ چپ
underhook گرفتن سر حریف با دست راست دست چپ زیر بازوی راست حریف قلاب و با حرکت قدرتی حریف را از بغل به روی تشک پرت کردن
right justify هم تراز کردن از راست تنظیم کردن از راست
side step فرمان یک قدم به چپ یا به راست برداشتن یک قدم به چپ یا به راست
guide left فرمان نفر راهنما به راست یابه چپ فرمان نفر هادی به راست یا چپ
half left فرمان نیم به چپ چپ یا نیم به راست راست
isobars دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobar دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobare دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
soft shelled دارای عقیده معتدل حلزون دارای صدف نرم
cementitious دارای مواد سمنتی یا سیمانی دارای خواص سیمان
ringent دارای دهن باز دارای لبان برگشته
galleried دارای سرسرا دارای اطاق نقاشی
acinaseous دارای تخم و بذر دارای تخمدان
low tension دارای فشار ضعیف دارای ولتاژکم
virile دارای نیروی مردی دارای رجولیت
gravel blind دارای چشم تار دارای دید کم
outrigged دارای تیر یا دیرک پیش امده دارای چوب یااهن اضافی برای بستن اسب اضافی
idiomorphic دارای شکل مخصوص بخود دارای شکل صحیح خود
prick راست
turnabouts به راست راست
on end راست
turnabout به راست راست
straightforward رک سر راست
right face به راست راست
right back بک راست
forthrights سر راست
freehearted رک و راست
rectilineal راست خط
righting راست
vertical beam راست رو
four-square رک و راست
plumply سر راست
plain spoken یر راست
righted راست
right راست
uninhibited رک و راست
erect راست
straightest راست
straightforward راست
erecting راست
candid راست
straighter راست
erected راست
straight راست
erects راست
up front رک و راست
wrapover dress راست
wrapover skirt راست
pricked راست
wrapover top راست
plain dealing راست
pricks راست
sheer یک راست
directly سر راست
vertically راست
true راست
wooden راست
dextrogyrous راست بر
apeak راست
right turn به راست راست
dextrorotatory راست بر
upright راست
truer راست
beeline خط راست
bee line خط راست
straightish راست
right footed راست پا
pricking راست
bolt upright راست
blankly سر راست
straightish سر راست
outspoken رک و راست
truest راست
isotropic solutions دارای خواص برابر از هرسو از هر سو دارای همان خواص
end stopped دارای وقفه نهایی منطقی دارای سکته منطقی
hard shouder شانه راست
To become straight. راست شدن
A straightforward answer. جواب سر راست
round unvarnished tale راست حسینی
to sit up راست نشستن
to spoke the t. راست گفتن
round unvarnished tale حرف سر راست
righty راست دست
to tell the truth راست گفتن
outside right گوش راست
to come to good راست امدن
rectums راست روده
squared راست حسینی
square راست حسینی
orthopterous راست بال
straight out راست حسینی
Is it true that. . . ? راست است که ...؟
straight stairs پلکان راست
orthopteran راست بال
orthoptera راست بالان
the parting on the right فرق سر به راست
orthotropism راست رویی
squares راست حسینی
rectum راست روده
simon pure راست حسینی
sit up راست نشستن
speak the trurh راست گفتن
come clean <idiom> راست گفتن
straight bow کمان راست
squaring راست حسینی
righting درسمت راست
partially true تا یک اندازه راست
right flank سمت راست
ragged right راست ناهموار
right justification هم ترازی راست
ragged left alignment هم ترازی راست
stand راست شدن
right handed در سمت راست
prink راست کردن
prick eared راست گوش
rectangle راست گوشه
rectilinear راست خطی
rectification راست گردانی
right flank جناح راست
right half back نگهبان راست
right hand دست راست
right arm دست راست
right angled parallelogram راست گوشه
right halfback هافبک راست
right angled راست گوشه
verisimilitude راست نمایی
rectangle راست گوش
right handed راست دست
rectangles راست گوشه
right wing toward دست راست
right atrium آتریوم راست
rightable راست شدنی
right handedness راست دستی
righting lever اهرم راست کن
rightism راست گرایی
rightmost سمت راست
partially true فی الجمله راست
right wing to ward دست راست
right turn براست راست
rectangles راست گوش
point device کاملا راست
right handed راست گرد
right handed rotation گردش به راست
right incline میل به راست
right oblique march میل به راست رو
rightmost راست ترین
sheer راست تند
erectile راست شدنی
dextrosal راست گرد
right <adv.> سمت راست
on the right <adv.> سمت راست
to the right <adv.> سمت راست
dextrorotatory راست گردان
dextrogyrous راست گردان
dextrality راست برتری
dextrad راست سویه
dexter در طرف راست
erectile راست کردنی
erective راست کننده
reef knots گره راست
reef knot گره راست
right-wing جناح راست
right wing جناح راست
upended راست نشاندن
upending راست نشاندن
upends راست نشاندن
fastigiate راست بالارونده
eyes right نظر به راست
eton collan یقه راست
deskew راست کردن
deasil طرف راست
roll انحراف به چپ یا راست
bolt : راست بطورعمودی
antiform شکل راست
truthful صادق راست
truthfully صادق راست
right-angled راست گوشه
rectangular راست گوشه
starboard سمت راست
orthodoxies راست دینی
orthodoxy راست دینی
verity سخن راست
verities سخن راست
bolted : راست بطورعمودی
bolting : راست بطورعمودی
rolled انحراف به چپ یا راست
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com