Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (14 milliseconds)
English
Persian
contain
دارا بودن دربرداشتن
contained
دارا بودن دربرداشتن
contains
دارا بودن دربرداشتن
Other Matches
entail
متضمن بودن دربرداشتن
entails
متضمن بودن دربرداشتن
entailed
متضمن بودن دربرداشتن
comports
دربرداشتن حامل بودن
comporting
دربرداشتن حامل بودن
comported
دربرداشتن حامل بودن
comport
دربرداشتن حامل بودن
entailing
متضمن بودن دربرداشتن
to possess
دارا بودن
encompassed
دارا بودن
owns
دارا بودن
possessing
دارا بودن
to hold
دارا بودن
to have possession of
دارا بودن
encompasses
دارا بودن
possesses
دارا بودن
to have
دارا بودن
encompass
دارا بودن
encompassing
دارا بودن
to be a master of
دارا بودن
have
دارا بودن
possess
دارا بودن
owning
دارا بودن
owe
دارا بودن
having
دارا بودن
owed
دارا بودن
owes
دارا بودن
own
دارا بودن
owned
دارا بودن
possess
تصرف کردن دارا بودن
take the chair
ریاست انجمنی را دارا بودن
possessing
تصرف کردن دارا بودن
possesses
تصرف کردن دارا بودن
comprised
دربرداشتن
to have on
دربرداشتن
comprises
دربرداشتن
comprisal
دربرداشتن
presupposing
دربرداشتن
presupposes
دربرداشتن
presupposed
دربرداشتن
presuppose
دربرداشتن
comprise
دربرداشتن
infold
دربرداشتن
embracement
احاطه دربرداشتن
perseveation
اصرار دربرداشتن
bears
حمل کردن دربرداشتن
bear
حمل کردن دربرداشتن
embodied
مجسم کردن دربرداشتن
encircled
دورچیزی گشتن دربرداشتن
embodies
مجسم کردن دربرداشتن
embody
مجسم کردن دربرداشتن
encircling
دورچیزی گشتن دربرداشتن
encircles
دورچیزی گشتن دربرداشتن
instructiveness
دربرداشتن درس و عبرت
embodying
مجسم کردن دربرداشتن
encircle
دورچیزی گشتن دربرداشتن
possessors
دارا
well fixed
دارا
wealthy
دارا
possessor
دارا
wealthiest
دارا
endow
دارا
wealthier
دارا
endowing
دارا
comprising
دارا
endows
دارا
well heeled
دارا
well-heeled
دارا
to put in possession
دارا کردن
fraught
دارا همراه
born in the purple
دارا زاده
croesus
ادم بسیار دارا
unjustified enrichment
دارا شدن غیر عادلانه
it is of the last importance
منتهای اهمیت را دارا است
There is a vast gulf between the haves and have - nots .
میان دارا وندار دریایی فاصله است
nanocomputer
کامپیوتری که توانایی پردازش داده ها را دربیلیونیمهای یک ثانیه دارا میباشد
pitch setting
تنظیم گام ملخ یا رتورهلیکوپتر بطوریکه همه تیغه ها گام مطلوب را دارا باشد
ascii
رشتهای از حروف ASCII که در ادامه کد ASCII صفر را به عنوان بیان کننده انتهای رشته دارا می باشند
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person .
مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
peregrinate
سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
contained
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contain
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
to have short views
د راندیشه حال بودن وبس کوته نظر بودن
contains
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
up to it/the job
<idiom>
مناسب بودن ،برابربودن ،قادربه انجام بودن
to mind
مراقب بودن
[مواظب بودن]
[احتیاط کردن]
to be in one's right mind
دارای عقل سلیم بودن بهوش بودن
correspond
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
corresponded
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
outnumber
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbered
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbering
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbers
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
corresponds
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
look out
منتظر بودن گوش به زنگ بودن
reasonableness
موجه بودن عادلانه یا مناسب بودن
lurk
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
belonged
مال کسی بودن وابسته بودن
belongs
مال کسی بودن وابسته بودن
To be on top of ones job .
بر کار سوار بودن ( مسلط بودن )
belong
مال کسی بودن وابسته بودن
to be in a habit
دارای خویاعادتی بودن دچارخویاعادتی بودن
to be hard put to it
درسختی وتنگی بودن درزحمت بودن
to look out
اماده بودن گوش بزنگ بودن
fittest
شایسته بودن برای مناسب بودن
fit
شایسته بودن برای مناسب بودن
lurked
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
lurking
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
lurks
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
validity of the credit
معتبر بودن یا پادار بودن اعتبار
fits
شایسته بودن برای مناسب بودن
monitors
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitored
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitor
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
depend
مربوط بودن منوط بودن
abler
لایق بودن مناسب بودن
consisted
شامل بودن عبارت بودن از
precedes
جلوتر بودن از اسبق بودن بر
abuts
مماس بودن مجاور بودن
include
شامل بودن متضمن بودن
includes
شامل بودن متضمن بودن
haze
گرفته بودن مغموم بودن
disagreed
مخالف بودن ناسازگار بودن
disagree
مخالف بودن ناسازگار بودن
urgency
فوتی بودن اضطراری بودن
agree
متفق بودن همرای بودن
abutted
مماس بودن مجاور بودن
conditionality
شرطی بودن مشروط بودن
consists
شامل بودن عبارت بودن از
consisting
شامل بودن عبارت بودن از
discord
ناجور بودن ناسازگار بودن
to be due
مقرر بودن
[موعد بودن]
stravaig
سرگردان بودن بی هدف بودن
pertains
مربوط بودن متعلق بودن
agreeing
متفق بودن همرای بودن
abut
مماس بودن مجاور بودن
pend
معوق بودن بی تکلیف بودن
pertain
مربوط بودن متعلق بودن
depends
مربوط بودن منوط بودن
stravage
سرگردان بودن بی هدف بودن
pertained
مربوط بودن متعلق بودن
precede
جلوتر بودن از اسبق بودن بر
agrees
متفق بودن همرای بودن
consist
شامل بودن عبارت بودن از
having
مالک بودن ناگزیر بودن
look for
منتظر بودن درجستجو بودن
appertained
مربوط بودن متعلق بودن
slouches
خمیده بودن اویخته بودن
appertaining
مربوط بودن متعلق بودن
appertains
مربوط بودن متعلق بودن
depended
مربوط بودن منوط بودن
disagrees
مخالف بودن ناسازگار بودن
disagreeing
مخالف بودن ناسازگار بودن
reside
ساکن بودن مقیم بودن
appertain
مربوط بودن متعلق بودن
slouched
خمیده بودن اویخته بودن
have
مالک بودن ناگزیر بودن
slouching
خمیده بودن اویخته بودن
owe
مدیون بودن مرهون بودن
owed
مدیون بودن مرهون بودن
inhere
جبلی بودن ماندگار بودن
owes
مدیون بودن مرهون بودن
to stand for
نامزد بودن هواخواه بودن
ablest
لایق بودن مناسب بودن
slouch
خمیده بودن اویخته بودن
resided
ساکن بودن مقیم بودن
moons
سرگردان بودن اواره بودن
governed
نافذ بودن نافر بودن بر
govern
نافذ بودن نافر بودن بر
governs
نافذ بودن نافر بودن بر
wanted
فاقد بودن محتاج بودن
want
فاقد بودن محتاج بودن
resides
ساکن بودن مقیم بودن
on guard
مراقب بودن نگهبان بودن
moon
سرگردان بودن اواره بودن
Being a junior clerk is a far cry from being a manager .
کارمند عادی بودن کجا و رئیس بودن کجا
to concern something
مربوط بودن
[شدن]
به چیزی
[ربط داشتن به چیزی]
[بابت چیزی بودن]
stand
بودن واقع بودن
profiteers
استفاده چی بودن اهل استفاده زیاد بودن
interdepend
بهم موکول بودن مربوط بهم بودن
profiteer
استفاده چی بودن اهل استفاده زیاد بودن
juddered
لق بودن
to think ill of any one
بودن
to be
بودن
wobble
لق بودن
juddering
لق بودن
justness
حق بودن
wobbled
لق بودن
put one's cards on the table
<idiom>
رک بودن
existed
بودن
exists
بودن
wobbles
لق بودن
judder
لق بودن
ween
بودن
concentricity
بودن
stink
بد بودن
stinks
بد بودن
sufficing
بس بودن
suffice
بس بودن
to bargain for
بودن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com