Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
fraught
دارا همراه
Other Matches
attribute
هر فایلی همراه با مجموعهای از دادههای کنترلی که توابع و خصوصیات خاصی از فایل را کنترل می کنند همراه است
attributes
هر فایلی همراه با مجموعهای از دادههای کنترلی که توابع و خصوصیات خاصی از فایل را کنترل می کنند همراه است
attributing
هر فایلی همراه با مجموعهای از دادههای کنترلی که توابع و خصوصیات خاصی از فایل را کنترل می کنند همراه است
well fixed
دارا
endowing
دارا
endows
دارا
wealthier
دارا
wealthiest
دارا
wealthy
دارا
possessors
دارا
possessor
دارا
endow
دارا
well heeled
دارا
well-heeled
دارا
comprising
دارا
peer to peer network
شبکه همراه به همراه
encompass
دارا بودن
own
دارا بودن
owned
دارا بودن
owe
دارا بودن
owns
دارا بودن
born in the purple
دارا زاده
owning
دارا بودن
have
دارا بودن
having
دارا بودن
encompassed
دارا بودن
encompasses
دارا بودن
encompassing
دارا بودن
possessing
دارا بودن
owes
دارا بودن
owed
دارا بودن
possess
دارا بودن
to be a master of
دارا بودن
to put in possession
دارا کردن
to have possession of
دارا بودن
to possess
دارا بودن
to have
دارا بودن
to hold
دارا بودن
possesses
دارا بودن
contains
دارا بودن دربرداشتن
contain
دارا بودن دربرداشتن
contained
دارا بودن دربرداشتن
croesus
ادم بسیار دارا
possessing
تصرف کردن دارا بودن
possesses
تصرف کردن دارا بودن
unjustified enrichment
دارا شدن غیر عادلانه
possess
تصرف کردن دارا بودن
take the chair
ریاست انجمنی را دارا بودن
it is of the last importance
منتهای اهمیت را دارا است
There is a vast gulf between the haves and have - nots .
میان دارا وندار دریایی فاصله است
nanocomputer
کامپیوتری که توانایی پردازش داده ها را دربیلیونیمهای یک ثانیه دارا میباشد
pitch setting
تنظیم گام ملخ یا رتورهلیکوپتر بطوریکه همه تیغه ها گام مطلوب را دارا باشد
ascii
رشتهای از حروف ASCII که در ادامه کد ASCII صفر را به عنوان بیان کننده انتهای رشته دارا می باشند
mid-
همراه با
participant
همراه
along
همراه
on
همراه
attendants
همراه
mid
همراه با
attendant
همراه
participants
همراه
accompanied by
همراه
comrades
همراه
acologte
همراه
to fight with the enemy
همراه = با
company
همراه
concomitant
همراه
bundled
همراه
companies
همراه
comrade
همراه
secondary planet
همراه
accompanying
همراه
non concurrent
نا همراه
in company with
همراه
accompanying supplies
تدارکات همراه
unbundled
غیر همراه
bon voyage
خدا به همراه
to accompany
همراه شدن
to come along
همراه امدن
come along with me
همراه من بیائید
compeer
قرین همراه
door bundle
بار همراه
sick headache
سردرد همراه با
go along
همراه رفتن
to keep company with
همراه بودن با
good luck to you
خدا به همراه
associated sound
صدای همراه
on one's coat-tails
<idiom>
همراه کس دیگر
indiental music
موزیک همراه
spasmodically
همراه با انقباضات
spasmodic
همراه با انقباضات
Accompanied by. Together with .
به اتفاق (همراه )
accommpanying element
عنصر همراه
accompanier
همراه مصاحب
accompanying cargo
بار همراه
accompanying fire
اتش همراه
to go along
همراه شدن
accompanying sound
صدای همراه
attend
همراه بودن
attending
همراه بودن
attends
همراه بودن
convoys
همراه رفتن
convoy
همراه رفتن
accompanied
همراه بودن
accompany
همراه بودن
accompanies
همراه بودن
escort
همراه بدرقه
escorted
همراه بدرقه
companion
همراه همدم
unaccompanied
بدون همراه
escorts
همراه بدرقه
escorting
همراه بدرقه
kick boxing
بوکس همراه با لگد
japko chagi
ضربه پا همراه گرفتن پا
to carry a watch
ساعت همراه داشتن
typhoon
توفان همراه با باران
wave off
فرود همراه با سایش
typhoons
توفان همراه با باران
Bring your friend along.
دوستت را همراه بیاور
participative
انبازی کننده همراه
corps artillery
توپخانه همراه سپاه
savate
بوکس همراه با لگد
attendant
همراه نگهبان کشیک
amaurotic idiocy
کانایی همراه با نابینایی
incorrect
نادرست یا به همراه خطا
bundled software
نرم افزار همراه
herewith
همراه این نامه
bitumen macadam
سنگریزی همراه با قیر
attendants
همراه نگهبان کشیک
to go along
همراه کسی رفتن
to accompany
همراه کسی رفتن
ice storm
طوفان همراه باتگرگ
landing attack
تک همراه با پیاده شدن به ساحل
chaperone
همراه دختران جوان رفتن
chaperon
همراه دختران جوان رفتن
door bundle
بار پرتابی همراه با چترباز
dysuria
ادرار همراه با سوزش واشکال
chaperones
همراه دختران جوان رفتن
companies
گروهان همراه کسی رفتن
company
گروهان همراه کسی رفتن
grand mal
صرع همراه با تشنج وغش
thunderstorm
توفان همراه بااذرخش وصاعقه
aerial cartwheel
مارپیچ همراه با پرش وچرخش
thundershower
رگبار همراه با رعد وبرق
to bid a persong
به کسی خدابه همراه گفتن
Nothing to declare
همراه نداشتن کالاهای گمرکی
to call on the cell phone
با تلفن همراه زنگ زدن
Goods to declare
همراه داشتن کالاهای گمرکی
chaperons
همراه دختران جوان رفتن
thunderstorms
توفان همراه بااذرخش وصاعقه
I have nothing to declare.
کالای گمرکی همراه ندارم.
RIFF
ماده بزرگ همراه ID RIFF.
hit it off with someone
<idiom>
بهترین همراه با کسی داشتن
to go along
همراه رفتن همراهی کردن
to cell phone
با تلفن همراه زنگ زدن
cell phone users while driving
کاربران تلفن همراه درحال رانندگی
coloratura
خوانندهای که همراه چنین آهنگی میخواند
oxidative phosphorylation
فسفریل دار کردن همراه بااکسایش
indiental music
ساز و اوازی که با نمایشی همراه باشد
sidestep traverse
صعود پلهای همراه باسرخوردن بجلو
Do you have nothing to declare?
آیا کالای گمرکی همراه دارید؟
rear takedown with outside singleleg byl
زیریک خم میانکوب همراه بااقل ازچپ
chaperone
شخصی که همراه خانمهای جوان میرود
coloraturas
خوانندهای که همراه چنین آهنگی میخواند
real number
عددی که با بخش کسری همراه است .
chaperones
شخصی که همراه خانمهای جوان میرود
multidimensional
تعداد آرایههای موازی به همراه عمق
knobstick
کارگریکه که بااعتصاب کارگران همراه نیست
joint product offer
فروش یک کالا همراه با کالای دیگر
chaperons
شخصی که همراه خانمهای جوان میرود
ballet
اسکی همراه با موسیقی وحرکات اکروباتیک
subscripted variable
عنصری در آرایه که با یک همراه معرفی میشود
sobbing
همراه با سکسکه وبغض گریه کردن
sobbed
همراه با سکسکه وبغض گریه کردن
sob
همراه با سکسکه وبغض گریه کردن
sobs
همراه با سکسکه وبغض گریه کردن
striptease
رقص همراه با برهنگی تدریجی رقاصه
callithump
رژه پر سروصدایی همراه باکرنا و بوق
ballets
اسکی همراه با موسیقی وحرکات اکروباتیک
oratorio
قطعه موسیقی و اواز همراه با گفتار
oratorios
قطعه موسیقی و اواز همراه با گفتار
chaperon
شخصی که همراه خانمهای جوان میرود
conditorium
[مقبره رمی ها همراه با تابوت های تزئینی]
do
[verb]
روی
[فعلی که همراه می آید]
تکیه میکند
milk leg
ورم پای نوزاد همراه با دردبهنگام زایمان
strophe
چرخش هنگام رقص همراه با اوازدسته جمعی
shares
استفاده یا مالکیت چیزی به همراه شخص دیگر
cantatas
شعری که با اوازیکنفری همراه موسیقی خوانده شود
cash with order
پول نقد همراه سفارش پرداخت به موقع
conditivum
[مقبره رمی ها همراه با تابوت های تزئینی]
desks
میز نوشتن در شرکت معمولاگ همراه با رسام ها
fortis
دارای تلفظ شدید همراه بابازدم قوی
cantata
شعری که با اوازیکنفری همراه موسیقی خوانده شود
desk
میز نوشتن در شرکت معمولاگ همراه با رسام ها
share
استفاده یا مالکیت چیزی به همراه شخص دیگر
shared
استفاده یا مالکیت چیزی به همراه شخص دیگر
bug
خطایی در برنامه کامپیوتری که اجرا را با مشکل همراه میکند
blizzards
باد تند و سردی که همراه ان دانههای برف باشد
bugs
خطایی در برنامه کامپیوتری که اجرا را با مشکل همراه میکند
repeating key
روش رمزی که همراه با تکرار یک کلید رمز میباشد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com