Total search result: 201 (10 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
fraught |
دارا همراه |
|
|
Other Matches |
|
attribute |
هر فایلی همراه با مجموعهای از دادههای کنترلی که توابع و خصوصیات خاصی از فایل را کنترل می کنند همراه است |
attributes |
هر فایلی همراه با مجموعهای از دادههای کنترلی که توابع و خصوصیات خاصی از فایل را کنترل می کنند همراه است |
attributing |
هر فایلی همراه با مجموعهای از دادههای کنترلی که توابع و خصوصیات خاصی از فایل را کنترل می کنند همراه است |
well fixed |
دارا |
endowing |
دارا |
endows |
دارا |
wealthier |
دارا |
wealthiest |
دارا |
wealthy |
دارا |
possessors |
دارا |
possessor |
دارا |
endow |
دارا |
well heeled |
دارا |
well-heeled |
دارا |
comprising |
دارا |
peer to peer network |
شبکه همراه به همراه |
encompass |
دارا بودن |
own |
دارا بودن |
owned |
دارا بودن |
owe |
دارا بودن |
owns |
دارا بودن |
born in the purple |
دارا زاده |
owning |
دارا بودن |
have |
دارا بودن |
having |
دارا بودن |
encompassed |
دارا بودن |
encompasses |
دارا بودن |
encompassing |
دارا بودن |
possessing |
دارا بودن |
owes |
دارا بودن |
owed |
دارا بودن |
possess |
دارا بودن |
to be a master of |
دارا بودن |
to put in possession |
دارا کردن |
to have possession of |
دارا بودن |
to possess |
دارا بودن |
to have |
دارا بودن |
to hold |
دارا بودن |
possesses |
دارا بودن |
contains |
دارا بودن دربرداشتن |
contain |
دارا بودن دربرداشتن |
contained |
دارا بودن دربرداشتن |
croesus |
ادم بسیار دارا |
possessing |
تصرف کردن دارا بودن |
possesses |
تصرف کردن دارا بودن |
unjustified enrichment |
دارا شدن غیر عادلانه |
possess |
تصرف کردن دارا بودن |
take the chair |
ریاست انجمنی را دارا بودن |
it is of the last importance |
منتهای اهمیت را دارا است |
There is a vast gulf between the haves and have - nots . |
میان دارا وندار دریایی فاصله است |
nanocomputer |
کامپیوتری که توانایی پردازش داده ها را دربیلیونیمهای یک ثانیه دارا میباشد |
pitch setting |
تنظیم گام ملخ یا رتورهلیکوپتر بطوریکه همه تیغه ها گام مطلوب را دارا باشد |
ascii |
رشتهای از حروف ASCII که در ادامه کد ASCII صفر را به عنوان بیان کننده انتهای رشته دارا می باشند |
mid- |
همراه با |
participant |
همراه |
along |
همراه |
on |
همراه |
attendants |
همراه |
mid |
همراه با |
attendant |
همراه |
participants |
همراه |
accompanied by |
همراه |
comrades |
همراه |
acologte |
همراه |
to fight with the enemy |
همراه = با |
company |
همراه |
concomitant |
همراه |
bundled |
همراه |
companies |
همراه |
comrade |
همراه |
secondary planet |
همراه |
accompanying |
همراه |
non concurrent |
نا همراه |
in company with |
همراه |
accompanying supplies |
تدارکات همراه |
unbundled |
غیر همراه |
bon voyage |
خدا به همراه |
to accompany |
همراه شدن |
to come along |
همراه امدن |
come along with me |
همراه من بیائید |
compeer |
قرین همراه |
door bundle |
بار همراه |
sick headache |
سردرد همراه با |
go along |
همراه رفتن |
to keep company with |
همراه بودن با |
good luck to you |
خدا به همراه |
associated sound |
صدای همراه |
on one's coat-tails <idiom> |
همراه کس دیگر |
indiental music |
موزیک همراه |
spasmodically |
همراه با انقباضات |
spasmodic |
همراه با انقباضات |
Accompanied by. Together with . |
به اتفاق (همراه ) |
accommpanying element |
عنصر همراه |
accompanier |
همراه مصاحب |
accompanying cargo |
بار همراه |
accompanying fire |
اتش همراه |
to go along |
همراه شدن |
accompanying sound |
صدای همراه |
attend |
همراه بودن |
attending |
همراه بودن |
attends |
همراه بودن |
convoys |
همراه رفتن |
convoy |
همراه رفتن |
accompanied |
همراه بودن |
accompany |
همراه بودن |
accompanies |
همراه بودن |
escort |
همراه بدرقه |
escorted |
همراه بدرقه |
companion |
همراه همدم |
unaccompanied |
بدون همراه |
escorts |
همراه بدرقه |
escorting |
همراه بدرقه |
kick boxing |
بوکس همراه با لگد |
japko chagi |
ضربه پا همراه گرفتن پا |
to carry a watch |
ساعت همراه داشتن |
typhoon |
توفان همراه با باران |
wave off |
فرود همراه با سایش |
typhoons |
توفان همراه با باران |
Bring your friend along. |
دوستت را همراه بیاور |
participative |
انبازی کننده همراه |
corps artillery |
توپخانه همراه سپاه |
savate |
بوکس همراه با لگد |
attendant |
همراه نگهبان کشیک |
amaurotic idiocy |
کانایی همراه با نابینایی |
incorrect |
نادرست یا به همراه خطا |
bundled software |
نرم افزار همراه |
herewith |
همراه این نامه |
bitumen macadam |
سنگریزی همراه با قیر |
attendants |
همراه نگهبان کشیک |
to go along |
همراه کسی رفتن |
to accompany |
همراه کسی رفتن |
ice storm |
طوفان همراه باتگرگ |
landing attack |
تک همراه با پیاده شدن به ساحل |
chaperone |
همراه دختران جوان رفتن |
chaperon |
همراه دختران جوان رفتن |
door bundle |
بار پرتابی همراه با چترباز |
dysuria |
ادرار همراه با سوزش واشکال |
chaperones |
همراه دختران جوان رفتن |
companies |
گروهان همراه کسی رفتن |
company |
گروهان همراه کسی رفتن |
grand mal |
صرع همراه با تشنج وغش |
thunderstorm |
توفان همراه بااذرخش وصاعقه |
aerial cartwheel |
مارپیچ همراه با پرش وچرخش |
thundershower |
رگبار همراه با رعد وبرق |
to bid a persong |
به کسی خدابه همراه گفتن |
Nothing to declare |
همراه نداشتن کالاهای گمرکی |
to call on the cell phone |
با تلفن همراه زنگ زدن |
Goods to declare |
همراه داشتن کالاهای گمرکی |
chaperons |
همراه دختران جوان رفتن |
thunderstorms |
توفان همراه بااذرخش وصاعقه |
I have nothing to declare. |
کالای گمرکی همراه ندارم. |
RIFF |
ماده بزرگ همراه ID RIFF. |
hit it off with someone <idiom> |
بهترین همراه با کسی داشتن |
to go along |
همراه رفتن همراهی کردن |
to cell phone |
با تلفن همراه زنگ زدن |
cell phone users while driving |
کاربران تلفن همراه درحال رانندگی |
coloratura |
خوانندهای که همراه چنین آهنگی میخواند |
oxidative phosphorylation |
فسفریل دار کردن همراه بااکسایش |
indiental music |
ساز و اوازی که با نمایشی همراه باشد |
sidestep traverse |
صعود پلهای همراه باسرخوردن بجلو |
Do you have nothing to declare? |
آیا کالای گمرکی همراه دارید؟ |
rear takedown with outside singleleg byl |
زیریک خم میانکوب همراه بااقل ازچپ |
chaperone |
شخصی که همراه خانمهای جوان میرود |
coloraturas |
خوانندهای که همراه چنین آهنگی میخواند |
real number |
عددی که با بخش کسری همراه است . |
chaperones |
شخصی که همراه خانمهای جوان میرود |
multidimensional |
تعداد آرایههای موازی به همراه عمق |
knobstick |
کارگریکه که بااعتصاب کارگران همراه نیست |
joint product offer |
فروش یک کالا همراه با کالای دیگر |
chaperons |
شخصی که همراه خانمهای جوان میرود |
ballet |
اسکی همراه با موسیقی وحرکات اکروباتیک |
subscripted variable |
عنصری در آرایه که با یک همراه معرفی میشود |
sobbing |
همراه با سکسکه وبغض گریه کردن |
sobbed |
همراه با سکسکه وبغض گریه کردن |
sob |
همراه با سکسکه وبغض گریه کردن |
sobs |
همراه با سکسکه وبغض گریه کردن |
striptease |
رقص همراه با برهنگی تدریجی رقاصه |
callithump |
رژه پر سروصدایی همراه باکرنا و بوق |
ballets |
اسکی همراه با موسیقی وحرکات اکروباتیک |
oratorio |
قطعه موسیقی و اواز همراه با گفتار |
oratorios |
قطعه موسیقی و اواز همراه با گفتار |
chaperon |
شخصی که همراه خانمهای جوان میرود |
conditorium |
[مقبره رمی ها همراه با تابوت های تزئینی] |
do [verb] |
روی [فعلی که همراه می آید] تکیه میکند |
milk leg |
ورم پای نوزاد همراه با دردبهنگام زایمان |
strophe |
چرخش هنگام رقص همراه با اوازدسته جمعی |
shares |
استفاده یا مالکیت چیزی به همراه شخص دیگر |
cantatas |
شعری که با اوازیکنفری همراه موسیقی خوانده شود |
cash with order |
پول نقد همراه سفارش پرداخت به موقع |
conditivum |
[مقبره رمی ها همراه با تابوت های تزئینی] |
desks |
میز نوشتن در شرکت معمولاگ همراه با رسام ها |
fortis |
دارای تلفظ شدید همراه بابازدم قوی |
cantata |
شعری که با اوازیکنفری همراه موسیقی خوانده شود |
desk |
میز نوشتن در شرکت معمولاگ همراه با رسام ها |
share |
استفاده یا مالکیت چیزی به همراه شخص دیگر |
shared |
استفاده یا مالکیت چیزی به همراه شخص دیگر |
bug |
خطایی در برنامه کامپیوتری که اجرا را با مشکل همراه میکند |
blizzards |
باد تند و سردی که همراه ان دانههای برف باشد |
bugs |
خطایی در برنامه کامپیوتری که اجرا را با مشکل همراه میکند |
repeating key |
روش رمزی که همراه با تکرار یک کلید رمز میباشد |