English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
bona fide holder دارنده مجاز
Other Matches
piggybacks دستیابی غیر مجاز به سیستم کامپیوتری که باید از طریق کلمه رمز یا ترمینال کاربر مجاز انجام شود
piggyback دستیابی غیر مجاز به سیستم کامپیوتری که باید از طریق کلمه رمز یا ترمینال کاربر مجاز انجام شود
legit نمایش مجاز تاتر مجاز
visiting correspondent نماینده بازدید کننده مجاز نماینده مجاز رسانههای گروهی برای بازدید از صحنه عملیات یا قسمتهای ارتشی
owners دارنده
owner دارنده
holders دارنده
holder دارنده
stater افهار دارنده
This page owner دارنده این برگه
bid holder دارنده ضمانتنامه
holders نگاه دارنده
licensees دارنده پروانه
licensee دارنده مجوز
licensee دارنده پروانه
policy holder دارنده بیمه
interdictive باز دارنده
holders دارنده برات
holder نگاه دارنده
upholders نگاه دارنده
termor دارنده حق عمری
termor دارنده حق رقبی
licencee دارنده پروانه
licencee دارنده جواز
vociferator اعلام دارنده
licentiate دارنده پروانه
holder دارنده برات
promulgator اعلام دارنده
promulgation اعلام دارنده
enactive مقرر دارنده
upholder نگاه دارنده
licensees دارنده مجوز
having بدست اوردن دارنده
have بدست اوردن دارنده
stabilisers ثابت نگه دارنده
stabilizer ثابت نگه دارنده
strait jackets روپوش باز دارنده
titles دارنده عنوان قهرمانی
loan holder دارنده سهام وام
strait jacket روپوش باز دارنده
title دارنده عنوان قهرمانی
world record holder دارنده رکورد جهانی
letterman دارنده معرفی نامه
key concrete بتن نگاه دارنده
policy holder دارنده بیمه نامه
mealy-mouthed دریغ دارنده ازراست گویی
fund holder دارنده سهام قرضه دولتی
premonitory تحذیر کننده برحذر دارنده
celebrator نگاه دارنده جشن و عید
mealy mouthed دریغ دارنده ازراست گویی
annuitant دریافت دارنده مقرری سالانه
licensee صاحب جواز دارنده پروانه
incarcerator توقیف کننده نگاه دارنده
licensees صاحب جواز دارنده پروانه
rentlen دارنده درامد سالیانه یاسالواره همیشگی
irredeemable paper money پول کاغذی که دارنده ان نتواندهرگاه بخواهدانرا نقدسازد
bondholder دارای صاحب سهام قرضه دارنده وثیقه یاکفالت
high goal polo چوگان بین تیمهای دارنده 91امتیاز تعادلی یا بیشتر
authorized level of organization سطح مجاز پرسنل سازمانی سطح مجاز سازمانی
blank endorsement حواله سفید مهر که مقداروجه ان قیدنشده وقابل پرداخت به دارنده است
admittable مجاز
admissibll مجاز
legal مجاز
permissive مجاز
licensable مجاز
permitted مجاز
authorized مجاز
allowed مجاز
certified مجاز
rated مجاز
allowable مجاز
authorrized مجاز
at liberty مجاز
metonymy مجاز
toluene حد مجاز
commissioned مجاز
tropologic مجاز
authorised مجاز
permissible مجاز
admissible مجاز
licensed مجاز
lawful مجاز
hawse سوراخهای دماغه کشتی که مخصوص عبورطناب است طنابهای نگاه دارنده کشتی درحوضچه
presentment ارائه برات از دارنده ان به محال علیه جهت قبولی نویسی یا محیل جهت پرداخت
unauthorized غیر مجاز
figuratively بطور مجاز
permissibly بطور مجاز
authorized strength استعداد مجاز
permissible deviation تفاوت مجاز
authorized program برنامه مجاز
permissible dosage دوز مجاز
authorized manpower استعدادپرسنلی مجاز
permissible velocity تندی مجاز
authorised clerk واسطه مجاز
permissible load بار مجاز
allowed vibrations ارتعاشهای مجاز
authorized allowance سهمیه مجاز
legitimizing مجاز کردن
allowance میزان مجاز
authorized bank بانک مجاز
permissible velocity سرعت مجاز
allowances میزان مجاز
authorise مجاز نمودن
bag limit حد مجاز صید
complemented حد مجاز مکمل
height clearance ارتفاع مجاز
idiographic وابسته به مجاز
frees مجاز منفصل
freeing مجاز منفصل
freed مجاز منفصل
impermissible غیر مجاز
free مجاز منفصل
settings شدت مجاز
setting شدت مجاز
licit روا مجاز
delegation of authority مجاز شمردن
ban item غیر مجاز
on the house <idiom> مجاز درکاری
circuit allocated use مدارچانلهای مجاز
complements حد مجاز مکمل
complementing حد مجاز مکمل
not allowed غیر مجاز
complement حد مجاز مکمل
metonym مجاز مرسل
maximum prr ermissible مجاز حداکثر
justifiability مجاز بودنی
dosed مقدار مجاز
legitimises مجاز کردن
legitimising مجاز کردن
legitimization مجاز کردن
dose مقدار مجاز
tolerance limit خطای مجاز
accredited مجاز معتبر
legitimised مجاز کردن
legitimize مجاز کردن
troplogy مجاز گوئی
tolerance خطای مجاز
tolerance تفاوت مجاز
doses مقدار مجاز
dosing مقدار مجاز
tolerances تفاوت مجاز
safe load بار مجاز
revocable contract عقد مجاز
working load بار مجاز
tolerances خطای مجاز
fair game شکار مجاز
legitimized مجاز کردن
permitting مجاز کردن
allowable load بار مجاز
allowable stress تنش مجاز
allowable cargo load حداکثربار مجاز
allowable cargo load بار مجاز
working stress تنش مجاز
admitance روا مجاز
speed limits سرعت مجاز
speed limit سرعت مجاز
prescribed load بار مجاز
permits مجاز کردن
permit مجاز کردن
licensing hours زمان مجاز
legitimizes مجاز کردن
trope مجاز استعاره
lawfully به طور مجاز
contraband غیر مجاز
allowable level تراز مجاز
table of allowance جدول سهمیه مجاز
tare وزن مجاز یک فرف
twenty four hour charge rate امپر مجاز باتری
taxi stand ماندگاه مجاز تاکسی
tensile stress تنش کششی مجاز
maximum permissible voltage ولتاژ مجاز حداکثر
peak strenght حداکثر استعداد مجاز
ranged مجموعه مقادیر مجاز
safe loads tables جداول بارهای مجاز
personnel authorization سطح پرسنلی مجاز
permissible dosage میزان داروی مجاز
prescribed load بار مهمات مجاز
maximum permissible load بار مجاز حداکثر
maximum allowable concentration حداکثر غلظت مجاز
manpower cieling حداکثرنیروی انسانی مجاز
licitly بطور مجاز یا مشروع
personnel authorization جدول پرسنلی مجاز
forbidden band نوار غیر مجاز
ratings نحوه عملکرد مجاز
authorized parts list لیست قطعات مجاز
acceptance tolerance حد مجاز قابل قبول
range مجموعه مقادیر مجاز
ranges مجموعه مقادیر مجاز
circuit allocated use سهمیه مدارهای مجاز
allowed energy levels ترازهای انرژی مجاز
allowed quantum state حالت کوانتومی مجاز
authorized allowance supplies سهمیه مجاز اماد
numbers مجموعه مقادیر مجاز
allowable cabin load بار مجاز هواپیما
number مجموعه مقادیر مجاز
illigal character کاراکتر غیر مجاز
rating نحوه عملکرد مجاز
illicit advertising تبلیغ غیر مجاز
eligible traffic عبور و مرور مجاز
illigal character دخشه غیر مجاز
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com