Dictiornary-Farsi | دامنه حداکثر | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (2 milliseconds)

English	Persian
maximum amplitude	دامنه حداکثر


Search result with all words

spring tide	جذر و مد با دامنه زیاد حداکثر جذر و مد نهایی دریایی
Other Matches

subalpine	ساکن دامنه کوهستان الپ مربوط به دامنه کوه
max min system	سیستم حداکثر و حداقل سیستم انبارداری که در ان حداقل و حداکثر موجودی تعیین میگردد
maximal aerobic power	بیشینه اکسیژن مصرفی حداکثر اکسیژن مصرفی حداکثر توان توازی
maximal oxygen consumption	حداکثر اکسیژن مصرفی بیشینه اکسیژن مصرفی حداکثر توان هوازی
maximal oxygen uptake	حداکثر اکسیژن مصرفی بیشینه اکسیژن مصرفی حداکثر توان هوازی
capacity cost	هزینه تولید وقتی که واحدتولید کننده حداکثر فرفیت خودرا برای تولید به کار برد هزینه تولید با حداکثر فرفیت
mountainside	دامنه
mountainsides	دامنه
hillside	دامنه
foot	دامنه
skirt	دامنه
skirts	دامنه
skirted	دامنه
talus	دامنه
range	دامنه
tail	دامنه
tailed	دامنه
tails	دامنه
ranges	دامنه
ranged	دامنه
amplitude	دامنه
slope	دامنه
sloped	دامنه
hillsides	دامنه
scope	دامنه
slopes	دامنه
magnitude	دامنه
brae	دامنه
range name	نام دامنه
range of motion	دامنه حرکت
one tailed test	ازمون یک دامنه
range format	قالب دامنه
class interval	دامنه طبقه
range	دامنه [ریاضی]
range expression	عبارت دامنه
colluvial	دامنه کوهی
combe	دامنه تپه
hillside	دامنه کوه
am	مدولاسیون دامنه
pulse amplitude	دامنه تپش
amplitude of oscillation	دامنه نوسان
amplitude of vibration	دامنه ارتعاش
restriction of range	محدودیت دامنه
response amplitude	دامنه پاسخ
hillsides	دامنه کوه
audibility range	دامنه شنودپذیری
audio frequency	دامنه شنودپذیری
criteria range	دامنه ملاک
feet	پایین دامنه
talus	دامنه تالیوز
range of stress	دامنه تنش
talus	دامنه سنگلاخی
amplitude	دامنه بزرگی
hill side	دامنه تپه
vibration amplitude	دامنه ارتعاش
two tailed test	ازمون دو دامنه
total amplitude of oscillation	دامنه کل نوسان
frequency response	خم دامنه- بسامد
tooth flank	دامنه دندانه
tropic range	دامنه استوایی
f.of mountain	دامنه کوه
wave amplitude	دامنه موج
impluse amplitude	دامنه ایمپولز
interval confidence	دامنه اطمینان
flank	دامنه جناح
flanked	دامنه جناح
flanking	دامنه جناح
scope	دامنه رسیدگی
talus meterial	واریزه دامنه
double amplitude	دامنه دوبل
tolerances	دامنه تغییرات
amplitude modulation	مدولاسیون دامنه
ranges	دامنه تغییرات
range	دامنه تغییرات
tolerance	دامنه تغییرات
discriminating range	دامنه افتراق
midrange	میان دامنه
ranged	دامنه تغییرات
skirting armor	زره دامنه تانک
domain of definition	دامنه تعریف [ریاضی]
impluse amplitude	دامنه ضربه جریان
lifted	بالارو دامنه بالابری
interquartile range	دامنه میان چالاکی
cylinder skirt	حاشیه یا دامنه سیلندر
tidal range	دامنه جذر و مد دریایی
purview	دامنه شمول قانون
double apron fence	سیم خاردار دو دامنه
lift	بالارو دامنه بالابری
modular range	دامنه تغییرات مدول
foothill	تپه دامنه کوه
lifting	بالارو دامنه بالابری
lifts	بالارو دامنه بالابری
magnitude of alternating current	دامنه جریان متناوب
semi interquartile range	دامنه نیمه چارکی
domain of a function	دامنه یک تابع [ریاضی]
The matter assumed significant proportions.	دامنه کار با لاگرفت
skirt	دامنه کوه حومه شهر
neap range	دامنه نوسان جزر و مدضعیف
ridge	پشته تپههای دامنه کوه
ridges	پشته تپههای دامنه کوه
sidehill	واقع در کنار تپه دامنه
foot hill	تپه ای که در دامنه کوهی باشد.
skirts	دامنه کوه حومه شهر
skirted	دامنه کوه حومه شهر
damping factor	نسبت دامنه هر موج به موجهای بعدی
daily range of soil temperature	دامنه تغییرات حرارت روزانه خاک
foehn	باد خشک وگرم دامنه کوه
coves	خور پناهگاه ساحلی دامنه کوه
cove	خور پناهگاه ساحلی دامنه کوه
peaks	حداکثر
maximal	حداکثر
peaking	حداکثر
endurance	حداکثر
peak	حداکثر
outside	حداکثر
outsides	حداکثر
uttermost	حداکثر
maximum	حداکثر
infrasound	صدایی با توان و دامنه بسیارو فرکانس بسیار کم
fumarole	شکاف دامنه اتش فشان که از ان دود وبخارمتصاعد است
step	قراردادن دکل درحفره مخصوص شیب تند دامنه
stepping	قراردادن دکل درحفره مخصوص شیب تند دامنه
maximum demand	بار حداکثر
maximum gain	تقویت حداکثر
maximum frequency	فرکانس حداکثر
maximum energy	انرژی حداکثر
maximum deviation	انحراف حداکثر
maximum capacity	فرفیت حداکثر
maximum efficiency	حداکثر کارائی
peak current	جریان حداکثر
maximum efficiency	راندمان حداکثر
maximum current	جریان حداکثر
maximum density	حداکثر تراکم
maximum detector	اشکارساز حداکثر
maximum deflection	انحراف حداکثر
maximum duration	زمان حداکثر
wage ceiling	حداکثر دستمزد
maximum limited stress	تنش حداکثر
maximum load	بار حداکثر
maximum work	کار حداکثر
relative maximum	حداکثر نسبی
optimum height	حداکثر ارتفاع
peak demand	حداکثر تقاضا
peak load	حداکثر بار
peak load	بار حداکثر
peak output	حداکثر تولید
peak speed	حداکثر سرعت
peak voltage	ولتاژ حداکثر
supercharge	خرج حداکثر
price ceilings	حداکثر قیمت
maximum value	مقدار حداکثر
maximum thermometer	گرماسنج حداکثر
maximum speed	حداکثر سرعت
maximum moment	حداکثر لنگر
maximum of intensity	حداکثر شدت
maximum output	خروجی حداکثر
maximum performance	عملکرد حداکثر
maximum performance	کارایی حداکثر
maximum power demand	مصرف حداکثر
maximum price	حداکثر بها
maximum profit	حداکثر سود
maximum prr ermissible	مجاز حداکثر
maximum ratings	مقدار حداکثر
maximum slope	حداکثر شیب
submaximal	زیر حداکثر
maximum available powere	توان حداکثر
payload	حداکثر بار
full speed	حداکثر سرعت
peaks	حداکثر کاکل
intensity maximum	حداکثر شدت
global maximum	حداکثر مطلق
payloads	حداکثر بار
high tide	حداکثر مد دریا
peak	حداکثر کاکل
peaking	حداکثر کاکل
high tides	حداکثر مد دریا
maximization	به حداکثر رسانیدن
flank speed	حداکثر سرعت
maximal	وابسته به حداکثر
flat out	حداکثر سرعت
full bore	حداکثر تلاش
principle of miximum overlap	اصل حداکثر همپوشانی
profit maximization	به حداکثر رسانیدن سود
peak strenght	حداکثر استعداد مجاز
traffic peak	حداکثر عبور و مرور
maxvo	حداکثر توان هوازی
maxvo	حداکثر اکسیژن مصرفی
maximum wavelength	طول موج حداکثر
daily flood peak	حداکثر سیل روزانه
flank speed	حداکثر سرعت قایق
maximum sound pressure	فشار صوت حداکثر
maximum ratings	مقدار نامی حداکثر
endurance time	سرعت حداکثر مداوم
maximum temperature	درجه حرارت حداکثر
maximum reverse r.m.s. voltage	ولتاژ سد موثر حداکثر
maximum scattering angle	زاویه پراکندگی حداکثر
maximum take off weight	حداکثر وزن برخاستن
maximum stock	حداکثر موجودی انبار
pron to	با حداکثر سرعت ممکن
closed height	حداکثر ارتفاع لیفتراک