Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 208 (12 milliseconds)
English
Persian
coatee
دامن کوتاه
cutty sark
دامن کوتاه
mini-skirt
دامن کوتاه
mini-skirts
دامن کوتاه
tutu
دامن کوتاه
tutus
دامن کوتاه
Search result with all words
basque
دامن کوتاه زنانه
peplum
نوعی ردا یانیم تنه زنانه دامن کوتاه
Other Matches
hoopskirt
دامن وپیراهن فنری زنها دامن ژوپن
lapful
به قور یک دامن انچه در یک دامن جاگیرد
blast
منفجر شدن بوق کوتاه سوت کوتاه
short lunge
نوعی سخمه کوتاه یا ضربه کوتاه در جنگ
blasts
منفجر شدن بوق کوتاه سوت کوتاه
brorher in law
هم دامن
lapful
یک دامن پر
overskirt
دامن رو
lapfulof straw
یک دامن کاه
unchaste
الوده دامن
lapdog
سگ دامن پرورده
kilt
دامن مردانه
lappet
دامن اویز
skirt
دامن دوختن
tablier
پیش دامن
shirttail
دامن پیراهن
aprons
پیش دامن
crinolines
دامن پف کردن
apron
پیش دامن
crinoline
دامن پف کردن
kilts
دامن مردانه
hobble skirt
دامن تنگ
chronicity
دامن گیری
skirts
دامن دوختن
lapped
دامن لباس
lap
دامن لباس
skirts
دامن لباس
skirted
دامن دوختن
skirted
دامن لباس
skirt
دامن لباس
lap dog
سگ دامن پرورده
cutaway
دامن گرد
farthingale
دامن پف کرده
cut away
دامن گرد
farthingale
دامن فنری
shorthorn
جانور شاخ کوتاه نژاد گاو شاخ کوتاه شمال انگلیس
pantywaist
شلوار کوتاه بچگانه که به بالاتنه لباسش تکمه میشود شلوار کوتاه
provoke
دامن زدن برانگیختن
provokes
دامن زدن برانگیختن
To add fuel to (fan) the flames.
آتش را دامن زدن
to add fuel to fire
آتش را دامن زدن
provoked
دامن زدن برانگیختن
panniers
لول ژوپن زیر دامن
pannier
لول ژوپن زیر دامن
draggle tail
دارای دامن کثیف والوده
cut away
نیم تنه دامن گرد
morning coats
نیم تنه دامن گرد
maxi
پیراهن زنانه دامن بلند
midi
پیراهن زنانه با دامن متوسط
panier
لول ژوین زیر دامن
morning coat
نیم تنه دامن گرد
to pour oil on the flame
اتش خشم را دامن زدن
to pander to somebody
[something]
دامن زدن با کسی
[چیزی]
To appeal (turn)to someone for help.
دست به دامن کسی شدن
tailcoat
کت دامن گرد مخصوص مواقع رسمی
dress improver
لایی که درپشت دامن زنانه میگذارند
rational dress
نیم شلواری که زن بجای دامن بپوشد
skirts
دامن دار کردن حاشیه گذاشتن به
skirted
دامن دار کردن حاشیه گذاشتن به
skirt
دامن دار کردن حاشیه گذاشتن به
tail coat
جامه دامن گرد که پشت ان ماننداست به دم
improver
لایی که درپشت دامن زنانه میگذارند
short quard
سخمه گارد کوتاه در جنگ سرنیزه سخمه کوتاه
frock coat
نیم تنه دامن بلند مردانه فراک
to beg of somebody
دست به دامن کسی شدن
[بخاطر چیزی]
frock coats
نیم تنه دامن بلند مردانه فراک
to beg somebody for something
دست به دامن کسی شدن
[بخاطر چیزی]
placket
ژوپن یا زیر پوش زنانه چاک دامن
dress coat
جامه جلوبازمردانه که دامن ان درپشت است ودرمهمانیهای شب انرا
pull-backs
چیزیکه بوسیله ان دامن زنانه راعقب نگاه میدارند
pull-back
چیزیکه بوسیله ان دامن زنانه راعقب نگاه میدارند
pull back
چیزیکه بوسیله ان دامن زنانه راعقب نگاه میدارند
sporran
چنته یاکیسه چرمی جلو دامن اسکاتلندیهای کوهستانی
gremial
پارچهای که اسقف هنگام اجرای برخی ایین هاروی دامن میاندازد
hurdle step
جهش کوتاه روی یک پا پیش از شیرجه جهش کوتاه پیش از پریدن از روی خرک
slackest
دامن اویخته وشل لباس یا هر چیزاویخته وشل
slack
دامن اویخته وشل لباس یا هر چیزاویخته وشل
slacks
دامن اویخته وشل لباس یا هر چیزاویخته وشل
dirndl
نوعی دامن بلند با کمر بلند
linter
ماشینی که پس از پاک کرن پنبه الیاف کوتاه چسبیده به تخم پنبه را میگیرد الیاف کوتاه پنبه که به تخم پنبه چسبیده است
succinct
<adj.>
کوتاه
pigmy
قد کوتاه
curt
<adj.>
کوتاه
concise
کوتاه
shorter
کوتاه
synoptic
کوتاه
scut
دم کوتاه
pigmy
کوتاه
concise
<adj.>
کوتاه
shortest
کوتاه
stockier
کوتاه
stockiest
کوتاه
stocky
کوتاه
of short duration
کوتاه
dumpy
کوتاه
succinct
کوتاه
low
کوتاه
puny
قد کوتاه
miniatures
کوتاه
short
کوتاه
pygmies
کوتاه
bas relif
کوتاه
short
<adj.>
کوتاه
pygmies
قد کوتاه
dwarfish
کوتاه
down
کوتاه
stunt
کوتاه
pygmy
قد کوتاه
pygmy
کوتاه
stunting
کوتاه
fleeting
<adj.>
کوتاه
little
کوتاه
stunts
کوتاه
liliputian
قد کوتاه
miniature
کوتاه
pigmies
کوتاه
pigmies
قد کوتاه
curtal
کوتاه
breeks
شلوار کوتاه
cut off
کوتاه کردن
an incomprehensive report
گزارش کوتاه
apophthegm
گفتار لب و کوتاه
brachydactyly
کوتاه انگشتی
pygmies
ادم کوتاه قد
chiton
قبای کوتاه
basso relief
برجسته کوتاه
correption
کوتاه کردن
chitchat
صحبت کوتاه
chip shot
ضربه کوتاه
by pass
اتصال کوتاه
bunny hop
پرش کوتاه
britches
شلوار کوتاه
conte
داستان کوتاه
abridge
کوتاه کردن
bas relief
برجسته کوتاه
pigmies
ادم کوتاه قد
pygmy
ادم کوتاه قد
curt
کوتاه ومختصر
shortening in
کوتاه کردن
idyll
چکامه کوتاه
idyll
قصیده کوتاه
idylls
چکامه کوتاه
idylls
قصیده کوتاه
poops
صدای کوتاه
poop
صدای کوتاه
bas-relief
برجسته کوتاه
bas-reliefs
برجسته کوتاه
aphorism
سخن کوتاه
aphorisms
سخن کوتاه
low
کوتاه دون
abbreviated
کوتاه شده
shortening
کوتاه شدگی
curtly
<adv.>
بصورت کوتاه
compendiously
<adv.>
بصورت کوتاه
short wave
موج کوتاه
shuffled
گام کوتاه
shuffles
گام کوتاه
shuffling
گام کوتاه
short stories
داستان کوتاه
short story
داستان کوتاه
novelette
داستان کوتاه
novelettes
داستان کوتاه
term paper
رساله کوتاه
shuffle
گام کوتاه
short-wave
موج کوتاه
short haul
خط سیر کوتاه
short-haul
خط سیر کوتاه
briefly
<adv.>
بصورت کوتاه
short-circuit
اتصال کوتاه
short-circuits
اتصال کوتاه
unabridged
کوتاه نشده
brief description
شرح کوتاه
short run
مدت کوتاه
short service line
خط سرویس کوتاه
short shunt
شنت کوتاه
short splice
پیوند کوتاه
short term
کوتاه مدت
short term
دوره کوتاه
short test bar
میله کوتاه
short run
کوتاه مدت
short return
برگشت کوتاه
short blast
سوت کوتاه
short brittle
شکننده- کوتاه
short burst
رگبار کوتاه
short circuit
اتصال کوتاه
short drop
دراپ کوتاه
in the short run
در کوتاه مدت
short period
دوره کوتاه
short precision
دقت کوتاه
short time
کوتاه مدت
truncation
کوتاه سازی
tunicle
لباس کوتاه
undersize
اندازه کوتاه
vamp
جوراب کوتاه
whiffet
سوت یا پف کوتاه
wool of short staple
پشم نخ کوتاه
short-list
فهرست کوتاه
short-listed
فهرست کوتاه
short-listing
فهرست کوتاه
to look in
کوتاه کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com