Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (9 milliseconds)
English
Persian
bead
دانههای حاصل ازجوشکاری
beads
دانههای حاصل ازجوشکاری
Other Matches
submarginal land
زمین مطلقا" بی حاصل زمینی که چنان بی حاصل باشد که مخارج سرمایه گذاری و کارگر را نتواندجبران کند
measles
دانههای سرخک
prayer beads
دانههای تسبیح
oaten
مرکب از دانههای جو
nissl granules
دانههای نیسل
rice
دانههای برنج
storage granules
دانههای اندوزش
globular seeds
دانههای گوی سان
to pulp coffee beans
دانههای قهوه را مغز کن
pruinose
پوشیده از دانههای سفیدمانندژاله
moniliform
مثل دانههای تسبیح
catenary
چون دانههای زنجیر
chromogen
دانههای رنگی گیاهان
granular
دارای دانههای ریز
beading
آراستن لباس با دانههای مروارید
beadings
آراستن لباس با دانههای مروارید
superfine
دارای دانههای خیلی ریز
granular snow
برف سفت با دانههای درشت
haricot
دانههای رسیده یانارس لوبیای سبز
haricots
دانههای رسیده یانارس لوبیای سبز
catenate
چون دانههای زنجیر مسلسل کردن
coffee mills
دستگاهی که با آن دانههای قهوه را آرد میکنند
hominy grits
ذرت پوست کنده با دانههای متحد الشکل
pulper
اسبابی که دانههای قهوه رابان مغز می کنند
granulation
شکل و اندازه دانههای خرج نوع حبه باروت
blizzards
باد تند و سردی که همراه ان دانههای برف باشد
blizzard
باد تند و سردی که همراه ان دانههای برف باشد
needle bath
شستشو در زیر ابی که با دانههای خیلی ریز بر تن میریزد
pebrine
یکجور ناخوشی درکرم ابریشم که نشان ان دانههای فلفلی سیاه است
wed thickness
حداقل ضخامت یا فاصله بین سطح خارجی و داخلی دانههای خرج
regression rate
سرعت خطی سوختن دانههای سوخت جامد در امتداد عمودبر سطح در نقطه موردنظر
slivers
دانههای خرج نیم سوخته بقایای باروت خرج
granulary
دان دان دارای دانههای ریز
nonproductive
بی حاصل
outgrowth
حاصل
barren
<adj.>
بی حاصل
result
حاصل
outcomes
حاصل
blasted
[uninhabitable]
<adj.>
بی حاصل
outcome
حاصل
bleak
<adj.>
بی حاصل
deserted
<adj.>
بی حاصل
resuming
حاصل
resumes
حاصل
resumed
حاصل
resulted
حاصل
outgrwth
حاصل
desolate
<adj.>
بی حاصل
unutilized
بی حاصل
fruitage
حاصل
adnate
حاصل
products
حاصل
product
حاصل
resulting
حاصل
resume
حاصل
infertile
بی حاصل
yield
حاصل
yields
حاصل
perquisite
حاصل
yielded
حاصل
unfruitful
بی حاصل
upshot
حاصل
perquisites
حاصل
payoffs
حاصل
payoff
حاصل
yielder
حاصل دهنده
earning yield
حاصل عواید
proceeds
حاصل فروش
growths
اثر حاصل
get
حاصل کردن
result of the negotiations
حاصل مذاکرات
products
حاصل ضرب
totaling
حاصل جمع
negotiation result
حاصل مذاکرات
negotiation outcome
حاصل مذاکرات
cabonic
حاصل از کربن
emblements
حاصل زمین
gets
حاصل کردن
feracious
حاصل خیز
yield
محصول حاصل
totals
حاصل جمع
totalling
حاصل جمع
totalled
حاصل جمع
nonproductive labor
کار بی حاصل
pinguid
حاصل خیز
total
حاصل جمع
totaled
حاصل جمع
paper blockade
محاصره بی حاصل
redemption yield
حاصل بازخرید
feracity
حاصل خیزی
to be derived
حاصل شدن
foodful
حاصل خیز
growth
اثر حاصل
getting
حاصل کردن
gleby
حاصل خیز
yields
محصول حاصل
yielded
محصول حاصل
steam fog
مه حاصل از بخار اب
partial products
حاصل ضربهای جز
products
حاصل حاصلضرب
fatten
حاصل خیزکردن
heir
ارث بر حاصل
acquire
حاصل کردن
total
کل
[حاصل جمع]
afford
حاصل کردن
amount
کل
[حاصل جمع]
sum
کل
[حاصل جمع]
amount
حاصل جمع
fattened
حاصل خیزکردن
fattens
حاصل خیزکردن
afforded
حاصل کردن
affording
حاصل کردن
affords
حاصل کردن
throughput
حاصل کار
barren
بی ثمر بی حاصل
karma
حاصل کردارانسان
production
حاصل دادن
productive
مولد پر حاصل
product
حاصل حاصلضرب
productions
حاصل دادن
sum
حاصل جمع
sums
حاصل جمع
product
حاصل ضرب
interest profit
عایدی حاصل از بهره
sterilized
بی بار یا بی حاصل کردن
sterilised
بی بار یا بی حاصل کردن
lysate
حاصل تجزیه سلولی
hot shorteness
شکنندگی حاصل از گرما
sterilize
بی بار یا بی حاصل کردن
sideways sum
حاصل جمع یک وری
sterilises
بی بار یا بی حاصل کردن
sterilising
بی بار یا بی حاصل کردن
partial sum
حاصل جمع جزئی
sterilizes
بی بار یا بی حاصل کردن
overcrop
زیاد حاصل برداشتن از
sterilizing
بی بار یا بی حاصل کردن
phantasm
حاصل خیال ووهم
mould line
خط حاصل از تلاقی دو سطح
sea foam
کف آب
[کف حاصل از برخورد آب با چیزی]
acquiring
حاصل کردن اندوختن
aftercrop
حاصل دوم باره
ocean foam
کف آب
[کف حاصل از برخورد آب با چیزی]
entrance loss
افت حاصل از اصطکاک
look in on
<idiom>
تماس حاصل کردن
earth pressure
فشار حاصل از خاک
resultant
حاصل منتج شونده
eagre
موج حاصل از جذر و مد
deflationary gap
فاصله حاصل از رکود
go to rack and ruin
<idiom>
نتیجه بد حاصل کردن
wave pressure
فشار حاصل از موج
sheer
انحراف حاصل کردن
spume
کف آب
[کف حاصل از برخورد آب با چیزی]
gains from trade
منافع حاصل از تجارت
come to an agreement
توافق حاصل کردن
beach foam
کف آب
[کف حاصل از برخورد آب با چیزی]
acquires
حاصل کردن اندوختن
capital bonus
سود حاصل از سرمایه
fogbow
رنگین کمان حاصل از مه
beach foam
کف دریا
[کف حاصل از برخورد امواج آب]
do wonders
<idiom>
نتیجه عالی حاصل کردن
hold out
<idiom>
حاصل شدن ،تقدیر کردن
sea foam
کف دریا
[کف حاصل از برخورد امواج آب]
ocean foam
کف دریا
[کف حاصل از برخورد امواج آب]
tidal mud deposits
گل رسوب شده حاصل از جزرو مد
spume
کف دریا
[کف حاصل از برخورد امواج آب]
petrodollars
دلار حاصل ازفروش نفت
cost saving
درامد حاصل از تقلیل هزینه
blear
تاری حاصل از اشک وغیره
garden stuff
حاصل باغ :سبزی ومیوه
productiveness
حاصل خیزی نیروی تولید
crop
حاصل دادن چینه دان
crops
حاصل دادن چینه دان
cropped
حاصل دادن چینه دان
harvest
حاصل درو کردن وبرداشتن
harvested
حاصل درو کردن وبرداشتن
harvests
حاصل درو کردن وبرداشتن
eolian
رسوب حاصل از جریان باد
osculate
تماس نزدیک حاصل کردن
flyash
خاکستر حاصل از زغال سنگ
electromagnetism
خاصیت مغناطیسی حاصل ازجریانهای الکتریکی
get
حاصل کردن گرفتن گیر اوردن
strain energy
انژی حاصل از تغییر شکل نسبی
addend
عدد اضافه شده به حاصل در جمع
sum of all external forces
حاصل جمع تمام نیروهای خارجی
aftercrop
حصاد دوم دوباره حاصل دادن
brushes
تماس حاصل کردن واهسته گذشتن
brush
تماس حاصل کردن واهسته گذشتن
factorial
حاصل همه اعداد کمتر از یک عدد
gets
حاصل کردن گرفتن گیر اوردن
runoff
جریان اب حاصل ازبارندگی در حوزه ابریز
getting
حاصل کردن گرفتن گیر اوردن
to come to an agreement
یکدل شدن توافق حاصل کردن
frost heave
افزایش حجم خاک حاصل ازیخبندان
out put
حاصل کار قدرت خروجی دستگاه
land poor
دارای اراضی بی حاصل وکم فایده
general paresis
جنون و فلج حاصل در اثرضایعات سیفلیسی مغز
offset of one obligation against another
تهاتر حاصل شدن بین دو دین یا دو تعهد
box
شکل حاصل از حرکت چهارهواپیما بصورت لوزی
yield of cdoncrete
حجم بتن حاصل پس از ترکیب مواد سیمان
boxes
شکل حاصل از حرکت چهارهواپیما بصورت لوزی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com