Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 190 (9 milliseconds)
English
Persian
judgment
داوری دادرسی
Search result with all words
judgement
دادرسی داوری
judgements
دادرسی داوری
judgments
دادرسی داوری
Other Matches
summing up
خلاصهای که قاضی محکمه پس از ختم دادرسی و پیش از شروع شور هیات منصفه از جریان دادرسی و ادله ابرازی برای هیات منصفه بیان میکند
summings up
خلاصهای که قاضی محکمه پس از ختم دادرسی و پیش از شروع شور هیات منصفه از جریان دادرسی و ادله ابرازی برای هیات منصفه بیان میکند
justicing
دادرسی
legal procedure
دادرسی
justiceship
دادرسی
hearing
دادرسی
hearings
دادرسی
trial
دادرسی
trials
دادرسی
litigation
دادرسی
military justice
دادرسی نظامی
judgments
دادرسی فتوی
re hearing
اعاده دادرسی
justiciable
قابل دادرسی
trial in presence of the parties
دادرسی حضوری
summery proceedings
دادرسی اختصاری
stay of proceedings
تعلیق دادرسی
judgements
دادرسی فتوی
stay of proceedings
توقیف دادرسی
public trial
دادرسی علنی
speedy trial
دادرسی فوری
judgement
دادرسی فتوی
new trial
اعاده دادرسی
civil litigation
دادرسی مدنی
re trial
اعاده دادرسی
hearing
استماع دادرسی
hearings
استماع دادرسی
costs
هزینه دادرسی
costs
خسارت دادرسی
procedure
ایین دادرسی
criminal proceedings
دادرسی جزائی
venue
محل دادرسی
venues
محل دادرسی
prosecution team
تیم دادرسی
costs of proceedings
هزینه دادرسی
ex parte trial
دادرسی غیابی
with costs
با هزینه دادرسی
with costs
بعلاوه هزینه دادرسی
principle of criminal procedure
ایین دادرسی کیفری
principle of civil litigation
ایین دادرسی مدنی
oyer
تقاضای استماع یا دادرسی
bill of costs
صورت هزینه دادرسی
in camera proceedings
دادرسی غیر علنی
civil procedure
ایین دادرسی مدنی
code of procedure
قانون ایین دادرسی
law of criminal procedure
ائین دادرسی کیفری
law of civil procedure
ائین دادرسی مدنی
hearing incamera
دادرسی غیر علنی
law of procedure
قانون ائین دادرسی
rehearing
جلسه دادرسی مجدد
security for cost
تامین هزینه دادرسی
taxation of costs
مالیات هزینه دادرسی
to delay the proceedings
به تأخیر انداختن دادرسی
inquisitorial procedure
دادرسی با شکنجه و سخت گیری
mistrial
دادرسی پوچ وبی نتیجه
civil procedure code
قانون ایین دادرسی مدنی
criminal proceedure code
قانون ایین دادرسی کیفری
adjudication
داوری
arbitration
داوری
umpirage
داوری
judgements
داوری
judgement
داوری
justiceship
داوری
judgments
داوری
taxing master
مامور وصول مالیات هزینه دادرسی
judging
فتوی یا حکم دادن دادرسی کردن
judged
فتوی یا حکم دادن دادرسی کردن
oyez
اعلام سکوت و شروع دادرسی در دادگاه
judge
فتوی یا حکم دادن دادرسی کردن
judges
فتوی یا حکم دادن دادرسی کردن
ad hoc arbitration
داوری موردی
d. of judgment
روز داوری
value judgment
داوری ارزشی
misjudges
بد داوری کردن
judgement day
روز داوری
umpireship
داوری حکمیت
tribunal of arbitration
دیوان داوری
vermifuge
داوری ضد کرم
agreement of arbitration
قرارداد داوری
the great inquest
روز داوری
jurisdiction clause
شرط داوری
infatuated
دارای داوری بد
arbitration committee
کمیته داوری
arbitration award
رای داوری
arbitral tribunal
دیوان داوری
arbitral award
رای داوری
arbitration clause
شرط داوری
arbitrable
قابل داوری
appeal to arbitration
توسل به داوری
arbitrage
داوری کردن
umpire
داوری کردن
arbitrating
داوری کردن
umpired
حکمیت داوری
misjudge
بد داوری کردن
misjudged
بد داوری کردن
misjudging
بد داوری کردن
adjudicates
داوری کردن
arbiter
داوری کردن
refereed
داوری کردن
referee
داوری کردن
arbitrates
داوری کردن
refereeing
داوری کردن
arbitrated
داوری کردن
prejudices
پیش داوری
adjudge
داوری کردن
arbiters
داوری کردن
arbitrate
داوری کردن
umpiring
حکمیت داوری
adjudicating
داوری کردن
referees
داوری کردن
umpired
داوری کردن
adjudicated
داوری کردن
prejudice
پیش داوری
judging
داوری کردن
umpires
داوری کردن
umpires
حکمیت داوری
frames of reference
چهارچوب داوری
umpire
حکمیت داوری
frame of reference
چهارچوب داوری
judges
داوری کردن
judge
داوری کردن
adjudicate
داوری کردن
umpiring
داوری کردن
judged
داوری کردن
legal aid
معافیت ازهزینه دادرسی معادل assistance judicial
to hold the scales even
عادلانه داوری کردن
you do me injustice
در حق من درست داوری نمیکنید
umpiring
داوری عملیات بازرس
to put to the issue
در معرض داوری گذاشتن
umpire
داوری عملیات بازرس
umpires
داوری عملیات بازرس
umpired
داوری عملیات بازرس
award
حکم هیات داوری
decision
حکم دادگاه داوری
decisions
حکم دادگاه داوری
prejudge
پیش داوری کردن
awarded
حکم هیات داوری
arbitration agreement
موافقت نامه داوری
prejudges
پیش داوری کردن
awarding
حکم هیات داوری
awards
حکم هیات داوری
he judged impartially
بیطرفانه داوری کرد
prejudging
پیش داوری کردن
judicial
قطعی داوری کننده
references
ارجاع امر به داوری
minaei
از اصطلاحات داوری کاراته
reference
ارجاع امر به داوری
arbitrate
به داوری ارجاع کردن
arbitrated
به داوری ارجاع کردن
arbitrates
به داوری ارجاع کردن
arbitrating
به داوری ارجاع کردن
prejudged
پیش داوری کردن
judged
داوری کردن فتوی دادن
judge
داوری کردن فتوی دادن
judging
داوری کردن فتوی دادن
judges
داوری کردن فتوی دادن
lyuch law
مجازاتی که مردم بدون دادرسی و پیش خود معین می کنند
permanent court of international arbitra
دیوان دایمی داوری بین المللی
which diffrence shall be settled only by
..... و این اختلاف هم ازطریق داوری حل خواهد شد
coram non judice
درپیش کسی که صلاحیت داوری ندارد
submission
موضوعی رابه داوری ارجاع کردن
the inquisition
دادگاهی که کارش دادرسی مردمان از دین برگشته یارافضی و به کیفر رساندن
referee in case of need
داوری که در صورت لزوم می توان به او مراجعه کرد
procedendo
حکم پادشاه در مورد تسریع دادرسی به قاضی یی که صدور رای را به تاخیرانداخته است
refresher
حق الوکاله اضافی که هنگام جریان دعوی زمانیکه مدت دادرسی از حد معمول تجاوزکند به وکیل داده میشود
summing up evidence
نطق اختتامیه وکیل در انتهای دادرسی که ضمن ان ادله ومدافعات خود را برای هیات منصفه شرح میدهد
to hear a case
دعوایی راگوش کردن درامری دادرسی کردن
lord high stew of england
رئیس تشریفات تاجگذاری رئیس دادگاه دادرسی
wager of battle
نوعی از دادرسی که در زمان ویلیام فاتح در انگلستان مرسوم بود و در ان طرفین دعوی به نبرد می پرداختند وفاتح نبرد دادبرده محاکمه نیزمحسوب می شد
lynch law
مجازات بدون دادرسی که مردم از پیش خود معین کنند, مجازات مجرمین بدون رسیدگی قضایی وقانونی
purgation
روش باستانی دادرسی در CL که به موجب ان متهم بایستی دوازده تن ازهمسایگان را به بیگناهی خود به شهادت می گرفت ویااز طریق رفتن در اب جوش یا اب یخ یا اتش بیگناهی خودرا ثابت می کرد
doomsday
روز قیامت روز داوری
adjudging
داوری کردن محکوم کردن
petty jury
هیئت داوری هیئت قضات
adjudged
داوری کردن محکوم کردن
adjudges
داوری کردن محکوم کردن
arrests
جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
arrest
جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
arrested
جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
judge
حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
judged
حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
judges
حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
judging
حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
charges
عهده وتعهد و الزامی که بر شخص باشد حقی که در مورد ملکی وجود داشته باشد خطابهای که رئیس محکمه پس از ختم دادرسی خطاب به هیات منصفه ایراد و ضمن خلاصه کردن شهادتهای داده شده مسائل قانونی لازم را برای ایشان تشریح میکند
charge
عهده وتعهد و الزامی که بر شخص باشد حقی که در مورد ملکی وجود داشته باشد خطابهای که رئیس محکمه پس از ختم دادرسی خطاب به هیات منصفه ایراد و ضمن خلاصه کردن شهادتهای داده شده مسائل قانونی لازم را برای ایشان تشریح میکند
judge advocate general
رئیس دادرسی ارتش مشاور حقوقی وزارت جنگ یا وزارت دفاع مشاور حقوقی ارتش
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com