English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
line official داور خط تجمع
Other Matches
clandestine assembly area منطقه تجمع قوای زیرزمینی منطقه تجمع نیروی پنهانی
goal judge داور پشت دروازه لاکراس داور دروازه واترپولو
assembly تجمع
public meeting تجمع
congestion تجمع
aggregation تجمع
forming up تجمع
accumulations تجمع
association تجمع
associations تجمع
accumulation تجمع
furunculosis تجمع چندکورک
accumulation point نقطه تجمع
collecting point منطقه تجمع
hive مرکز تجمع
trafficked تجمع مدافعان
trafficking تجمع مدافعان
traffics تجمع مدافعان
traffic تجمع مدافعان
turout تجمع پرسنل
rendezvous area منطقه تجمع
assembly area منطقه تجمع
swarmer تجمع کننده
capital agglomeration تجمع سرمایه
assembling area منطقه تجمع
dust laden تجمع گرد وغبار
concentration camps منطقه تجمع اسرا
boat rendezvous area منطقه تجمع قایقها
associations تداعی معانی تجمع
concentration camp منطقه تجمع اسرا
pigmentation تجمع رنگدانه ها در بافتها
association تداعی معانی تجمع
number forward مهاجمان تک رو پشت خط تجمع
unlawful assembly تجمع غیر قانونی
rendezvous area منطقه تجمع موقت
loose forward مهاجم تک رو پشت خط تجمع
pipe the side تجمع گارد احترام
line backing دفاع پشت خط تجمع
line backer مدافع پشتیبان خط تجمع
coagulation تجمع مواد در یک ناحیه
rallying points محل تجمع مجدد
rallying point محل تجمع مجدد
refereed داور
umpiring داور
referee داور
judging داور
juror داور
judges داور
arbitrators داور
judged داور
refereeing داور
referees داور
arbitrator داور
judge داور
jurors داور
umpire داور
arbiters داور
umpires داور
arbiter داور
arbitator داور
marker داور
markers داور
umpired داور
hiked گرفتن توپ درشروع تجمع
hydrothorax تجمع مایع در حفره جنب
dummies گول زدن حریف در تجمع
recalls دستور تجمع قوا دادن
recalled دستور تجمع قوا دادن
recall دستور تجمع قوا دادن
pipe the side فرمان تجمع گارد احترام
sick call تجمع برای رفتن به بهداری
hike گرفتن توپ درشروع تجمع
hiking گرفتن توپ درشروع تجمع
sacking حمله به مهاجم پشت خط تجمع
dummy گول زدن حریف در تجمع
casual water تجمع موقتی اب روی زمین
bomb cemetery محل تجمع بمبهای فاسد
broken field محوطه دفاعی فراسوی خط تجمع
hikes گرفتن توپ درشروع تجمع
coil up تجمع ستون در راحت باش
placing judge داور خط پایان
sole arbitrator داور منفرد
ump کمک داور
foot fault judge کمک داور
referee's whistle سوت داور
umpire داور مانور
referee stops contest استوپ داور
netcord umpire داور تور
referee throw پرتاب داور
net cord judge داور تور
judicial arbitrator داور قضائی
judicial arbitrator داور قانونی
head linesman داور خط کناری
field judge داور میدان
refereed داور مسابقات
umpiring کمک داور
awards رای داور
umpires داور مانور
refereeing داور مسابقات
award رای داور
umpires کمک داور
umpiring داور مانور
awarded رای داور
referee داور مسابقات
referees داور مسابقات
umpired کمک داور
umpire کمک داور
awarding رای داور
arbiter قاضی داور
arbiters قاضی داور
umpired داور مانور
flare پاس کوتاه به مدافع پشت تجمع
huddle گردهمایی کوتاه بازیگران پیش از تجمع
riot تجمع سه نفر یا بیشتر جهت ایجاداغتشاش
riots تجمع سه نفر یا بیشتر جهت ایجاداغتشاش
rioting تجمع سه نفر یا بیشتر جهت ایجاداغتشاش
rioted تجمع سه نفر یا بیشتر جهت ایجاداغتشاش
huddles گردهمایی کوتاه بازیگران پیش از تجمع
flares پاس کوتاه به مدافع پشت تجمع
to recall the troops from Mali دستور تجمع قوا را از کشورمالی دادن
snapping روش بازگرداندن توپ به بازی از تجمع
snaps روش بازگرداندن توپ به بازی از تجمع
snapped روش بازگرداندن توپ به بازی از تجمع
snap روش بازگرداندن توپ به بازی از تجمع
prisoner of war cage محل تجمع اولیه اسرای جنگی
huddled گردهمایی کوتاه بازیگران پیش از تجمع
hookup تجمع بعضی چیزها برای منظورخاصی
convoy assembly port بندر محل تجمع کاروان دریایی
convoy assembly port بندر محل تجمع ستون موتوری
huddling گردهمایی کوتاه بازیگران پیش از تجمع
justiciary داور عالی رتبه
jooshim داور کنار تکواندو
back judge داور در محوطه دفاعی
ground judge داور زمین شمشیربازی
sole arbitrator حکم یا داور انحصاری
stop استوپ داور بوکس
fukushin کمک داور کاراته
shushin داور وسط کاراته
deashim داور وسط تکواندو
stopped استوپ داور بوکس
stopping استوپ داور بوکس
aftereffect اثر بعدی داور
umpire سرداور داور مسابقات
stops استوپ داور بوکس
referees داور بالای والیبال
dissents مشاجره بر سر رای داور
the judgewas corrupted داور به رشوه تطییع شد
umpires سرداور داور مسابقات
dissented مشاجره بر سر رای داور
dissent مشاجره بر سر رای داور
umpiring سرداور داور مسابقات
referee داور مسابقات شدن
referee داور بالای والیبال
umpired سرداور داور مسابقات
refereed داور بالای والیبال
refereeing داور مسابقات شدن
referees داور مسابقات شدن
refereed داور مسابقات شدن
refereeing داور بالای والیبال
nail حمله به توپ دار به ویژه درپشت خط تجمع
nails حمله به توپ دار به ویژه درپشت خط تجمع
gabfest تجمع غیر رسمی جهت گفتگوهای عمومی
forming up تجمع و سازمان دادن یکان جمع شدن
nailed حمله به توپ دار به ویژه درپشت خط تجمع
assembly order دستورتعمیر دستور جمع شدن درنقطه تجمع
spermathecal کیسه محل تجمع منی درحشرات ماده
encroaching قرار دادن غیرمجاز بدن جلوتراز خط تجمع
spermatheca کیسه محل تجمع منی درحشرات ماده
protest اعتراض به رای داور کشتی
flagman داور مخصوص تشخیص امتیاز
The referee blew for full-time. داور سوت پایان بازی را زد.
protests اعتراض به رای داور کشتی
protesting اعتراض به رای داور کشتی
protested اعتراض به رای داور کشتی
backfield جای بازیگر پشت داور
ashless dispersant oil نوعی روغن معدنی که مانع تجمع ناخالصیها میگردد
backfield line خطی که یک یارد پشت خط تجمع مهاجمان قرار دارد
wing forward هریک از دومهاجم بیرون ردیف دوم یاسوم در تجمع
standoff half بازیگر میانی پشت خط تجمع برای دریافت توپ
cosmopolis شهر بین المللی مرکز تجمع نژادهای مختلف
order of service سوت داور بمعنای دستورسرویس دادن
The referee put a boycott on him . داور اورا از بازی محروم کرد
patrol judge داور برج طول مسیر اسبدوانی
referee's position اعلام کشتی در خاک از سوی داور
two دو انگشت داور به معنی دودقیقه اخراج
slow whistle تاخیر داور در سوت زدن پس از خطا
twos دو انگشت داور به معنی دودقیقه اخراج
rhadamanthus داور سخت گیر ورشوه خوار
officiates بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
officiate بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
officiated بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
officiating بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
accretion هر تجمع لای شن ماسه و غیره که بوسیله جریان آب ایجاد شود
blind side سمتی که بازیگر متوجه ان نیست سمت خط تجمع نزدیک به خط مماس
paddock judge داور سرپرست اماده شدن اسبهای مسابقه
inspector داور برای تشخیص نقض مقررات مسابقه
inspectors داور برای تشخیص نقض مقررات مسابقه
jump ball توپی که داور بین دوبازیگر به هوا می اندازد
ball back ضربه تصادفی با پا به توپ که از مرز بیرون برود ومنتج به تجمع شود
sacked حمله کردن به مهاجم پشت خط تجمع پیش از انکه بتواندپاس بدهد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com