Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 67 (5 milliseconds)
English
Persian
voluntary
داوطلبانه به خواست
Other Matches
voluntary
<adj.>
داوطلبانه
volunteer
<adj.>
داوطلبانه
voluntary training
اموزش داوطلبانه
voluntary confession
اعتراف داوطلبانه
will less
غیر داوطلبانه
selective service
خدمت داوطلبانه نظام
to be voluntarily insured
داوطلبانه بیمه شده بودن
willed
خواست
wills
خواست
wishes
خواست
volition
خواست
desideratum
خواست
will
خواست
demand
خواست
demands
خواست
want
خواست
wanted
خواست
disposition
خواست
wish
خواست
wished
خواست
demanded
خواست
impetration
در خواست التماس
bill of indictment
کیفر خواست
interpellation
باز خواست
traverse of an indictment
رد کفیر خواست
tantalizing
خواست انگیز
subpoenaing
خواست برگ
tantalizingly
خواست انگیز
to makes suit
در خواست کردن
subpoenas
خواست برگ
subpoenaed
خواست برگ
subpoena
خواست برگ
bill of indicment
کیفر خواست
of one's own volition
از روی خواست خود
He asked permission to come in.
اجازه خواست بیاید تو
to serve with a summons
با خواست برگ خواندن
to pray permission
در خواست اجازه کردن
the precatory form
صیغه تمنی یا در خواست
summonsing
خواست برگ احضارنامه
he wished to be private
می خواست در خلوت باشد
summonses
خواست برگ احضارنامه
summonsed
خواست برگ احضارنامه
in an a to escape he
چون خواست بگریزد
on demand
به در خواست به مجرد تقاضا
summons
خواست برگ احضارنامه
demand
[of]
درخواست
[خواست]
[طلب]
[تقاضا]
[از]
Sara always wanted a puppy.
سارا همیشه یک سگ پاپی می خواست.
suits
خواست دادن تعقیب کردن
suited
خواست دادن تعقیب کردن
suit
خواست دادن تعقیب کردن
his appeal met no response
پاسخی پدر خواست که اوترسید
to serve a subpoena on
با خواست برگ فراخواندن احضاریه برای
background
اختلال موجود در سیگنال در خواست شده
backgrounds
اختلال موجود در سیگنال در خواست شده
This is the very thing I wanted.
این همان چیزی است که دلم می خواست
arraign
با تنظیم کیفر خواست متهمی را بمحاکمه خواندن
She had the never to ask for cash .
اینها همه هیچ تازه پول نقد هم می خواست
peine for et dure
مجازات عدم پاسخ در مقابل کیفر خواست جنایی
address for service of a summons
[address where a summons may be served]
آدرس کسی که با خواست برگ قابل خواندن باشد
[حقوق]
signalled
پاس ولتاژ رسانه جانبی ارسالی به pcu برای در خواست توجه
signal
پاس ولتاژ رسانه جانبی ارسالی به pcu برای در خواست توجه
signaled
پاس ولتاژ رسانه جانبی ارسالی به pcu برای در خواست توجه
constructive trust
منظور مسئولیتی است که از حکم قانون ناشی میشود و ارتباطی به خواست شخص ندارد
best fit
1-آنچه که تط ابق بیشتری با یک نیاز دارد 2-تابعی که کوچکترین تصادفی موجود در حافظه اصلی را انتخاب میکند برای یک صفحه مجازی در خواست شده
plebiscite
مردم خواست رای قاطبه مردم
plebiscites
مردم خواست رای قاطبه مردم
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com