Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (3 milliseconds)
English
Persian
exchange intervention
دخالت در بازار ارز
Search result with all words
walras law
براساس این قانون در تعادل عمومی بازارها با دخالت بازار پول چنانچه تعدادی بازار کالا درحالت تعادل قرارداشته باشنددر این صورت بازار بعدی که میتواند بازار پول باشد نیز درحالت تعادل قرار خواهدداشت
Other Matches
dumping
فروش کالا در بازار خارج به قیمتی ارزانتر از بازار داخل
market research
تحقیقات درخصوص بازار مطالعه وضعیت بازار
fairest
بازار مکاره هفته بازار عادلانه
fairs
بازار مکاره هفته بازار عادلانه
fairer
بازار مکاره هفته بازار عادلانه
fair
بازار مکاره هفته بازار عادلانه
market failure
شکست بازار نارسائی بازار
market value
در بازار قیمت بازار
market socialism
سوسیالیسم مبتنی بر بازار سیستم اقتصادی که در ان وسایل تولید در مالکیت عمومی بوده اما نیروهای بازار در این سیستم مکانیسم هماهنگ کننده را بوجود می اورند . سیستم اقتصادی یوگسلاوی مثال مشخصی ازاین نوع سیستم میباشد
intervention
دخالت
interventions
دخالت
mediacy
دخالت
interference
دخالت
interfere
دخالت کردن
meddles
دخالت بیجاکردن
meddled
دخالت بیجاکردن
meddle
دخالت بیجاکردن
intervenes
دخالت کردن
intervened
دخالت کردن
participate
دخالت کردن
participated
دخالت کردن
take part
دخالت کردن
participates
دخالت کردن
interfered
دخالت کردن
intervene
دخالت کردن
to have a finger in the pie
دخالت کردن
to strike in
دخالت کردن
interferes
دخالت کردن
admix
دخالت کردن
hand
دخالت کمک
handing
دخالت کمک
interferential
وابسته به دخالت
meddling
دخالت بیجا
to chop in
دخالت درگفتگوکردن
meddlesomeness
دخالت بیجا
take part
دخالت یا شرکت کردن
to step in
دخالت کردن توامدن
wink at
<idiom>
اجازه دخالت ندادن
interposition
دخالت میانه گیری
intromit
دخالت کردن مزاحم شدن
to have a finger in every pie
درهمه کاری دخالت کردن
come between
<idiom>
درروابط دونفر دخالت کردن
market economies
اقتصاد مبتنی بر بازار اقتصاد بازار
market economy
اقتصاد مبتنی بر بازار اقتصاد بازار
hen hussy
مردیکه زیادبکارهای زنانه وخانگی دخالت میکند
but for income
قسمتی از درامد که به علت دخالت عامل بخصوصی عایدشده
She's got a finger in every pie.
او
[زن]
توی همه چیز دخالت می کند.
[رفتار ناپسند]
telesthesia
احساس چیزی از مسافت دوربدون دخالت حواس پنجگانه
automation
استفاده از ماشین هایی که دخالت افراد در آن بسیار کم است
back-seat drivers
مسافر صندلی عقب خودرو که مرتب در کار راننده دخالت میکند
summary conviction
حکم محکومیت صادره ازدادگاه بخش بدون دخالت هیات منصفه
frustrations
غیر ممکن شدن اجرای قراردادبه دلیل دخالت وقایع غیرمترقبه
back-seat driver
مسافر صندلی عقب خودرو که مرتب در کار راننده دخالت میکند
frustration
غیر ممکن شدن اجرای قراردادبه دلیل دخالت وقایع غیرمترقبه
supervening impossibility of performance
غیر ممکن شدن اجرای قراردادبه دلیل دخالت وقایع غیرمترقبه
classical economics
نظرپیروان ان عدم دخالت دولت در امور اقتصادی است وپیروان ان را اقتصادیون کلاسیک گویند
Big Brother
دولت یا هر سازمانی که در امور خصوصی و داخلی مردم دخالت و جاسوسی کند و آنها را سختمهار نماید
pluralism
عقیده مبتنی برلزوم دخالت کلی و عملی موسسات و مجامع غیر دولتی در امر اداره مملکت
concertina fold
قسمت دیگر به جهت مخالف تاکاغذ به طور مناسب در چاپگر قرار بگیرد و به دخالت کاربر نیازی نباشد
shopping center
بازار
markets
بازار
mart
بازار
agora
بازار
market place
بازار
market places
بازار
bazaars
بازار
bazaar
بازار
trone
بازار
the mareet was weak
بازار
market
بازار
cloth-hall
بازار
marketed
بازار
speech scrambling
نفوذ در شبکه مکالماتی دخالت در شبکه صوتی و به هم زدن ان
fair market
بازار مکاره
market freedom
ازادی بازار
labor market
بازار کار
market forces
نیروهای بازار
loan market
بازار وام
market appraisal
سنجش بازار
market demand
تقاضای بازار
market failure
ناتوانی بازار
market equilibrium
تعادل بازار
download
بازار کارافتاده
domestic market
بازار داخلی
dead market
بازار کم فروش
dead market
بازار کساد
financial market
بازار مالی
credit market
بازار اعتباری
county fair
بازار روز
county fair
بازار مکاره
exchange market
بازار اسعار
fair market
هفته بازار
imperfect market
بازار ناقص
home market
بازار داخلی
historical cost
قیمت بازار
gold market
بازار طلا
foreign market
بازار خارج
foreign exchange market
بازار ارز
falling market
بازار رو به زوال
market leader
پیشرو بازار
market functions
وفائف بازار
market prices
قیمتهای بازار
market review
بررسی بازار
perfect market
بازار کامل
market survey
بررسی بازار
market risk
خطر بازار
market segmentation
تقسیم بازار
market segmentation
تجزیه بازار
market share
سهم بازار
oil market
بازار نفت
market structure
ساخت بازار
market structure
بنیان بازار
market system
نظام بازار
market trends
روندهای بازار
market trust
بازار انحصاری
market value
قیمت بازار
marketplace
بازار گاه
mart
بازار مالی
market price
قیمت بازار
market penetration
نفوذ به بازار
market imperfection
نقص بازار
market leader
پیشقدم در بازار
carpet market
بازار فرش
market mechanism
مکانیسم بازار
EEC
بازار مشترک
widening of market
گسترش بازار
wage market
بازار دستمزد
the market is dull
بازار کساداست
spot market
بازار نقدی
market opportunity
فرصت بازار
sharing the market
تقسیم بازار
seller's market
بازار فروشنده
sales area
بازار فروش
market oriented
در جهت بازار
market overt
بازار اشکار
narrow market
بازار محدود
aggregate market supply
عرضه کل بازار
tenor
بازار سلف
free markets
بازار ازاد
tenors
بازار سلف
bearish market
بازار رو به افول
bourse
بازار سهام
slump
کسادی بازار
market research
بررسی بازار
slumps
کسادی بازار
supermarket
ابر بازار
market economy
اقتصاد بازار
aggregate market demand
تقاضای کل بازار
slumped
کسادی بازار
emporiums
بازار بزرگ
black market
بازار سیاه
emporium
بازار بزرگ
slumping
کسادی بازار
black markets
بازار سیاه
emporia
بازار بزرگ
market economies
اقتصاد بازار
supermarkets
ابر بازار
open market
بازار ازاد
marketing
بازار یابی
outlets
بازار فروش
gluts
پر کردن بازار
buyers market
بازار خرید
capital market
بازار سرمایه
outlet
بازار فروش
commodity market
بازار کالا
Common Market
بازار مشترک
free market
بازار ازاد
glut
پر کردن بازار
sale
بازار فروش
open market
بازار باز
money market
بازار پول
money markets
بازار پول
bullion market
بازار شمش
bullish market
بازار احتکاری
bullish market
بازار رو به رونق
competition
بازار ازاد
buyer's market
بازار خرید
competitions
بازار ازاد
brand leader
پیشرو در بازار
organising
بازار سازمان یافته
organize
بازار سازمان یافته
marketability
قابلیت عرضه در بازار
market rate of interest
نرخ بهره بازار
organises
بازار سازمان یافته
organizes
بازار سازمان یافته
market
بازار فروش
[اقتصاد]
markets
به بازار عرضه کردن
markets
در بازار دادوستد کردن
To depress the market .
بازار را کساد کردن
spot market
بازار معاملات نقدی
open market operations
عملیات بازار ازاد
soft market
بازار با تقاضای خوب
security market
بازار اوراق بهادار
product launch
جا انداختن محصول در بازار
market
در بازار دادوستد کردن
organized market
بازار سازمان یافته
open purchase
خرید از بازار ازاد
open market rate
نرخ بازار ازاد
open market price
قیمت بازار ازاد
market
به بازار عرضه کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com