English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English Persian
retained earnings درامدهای تقسیم نشده درامدهای متراکم- شده درامدهای نگهداری شده
Other Matches
revenues درامدهای بودجهای
labor income درامدهای کار
deferred income درامدهای انتقالی
real earnings درامدهای واقعی
oil revenues درامدهای نفتی
transfer earnings درامدهای انتقالی
life cycle hypothesis فرضیه درامد در طول عمر فرضیهای است که بر اساس ان مصرف وابسته به درامدهای پیش بینی شده درطول عمر میباشد . این فرضیه در مقابل فرضیه اولیه کینز قرار دارد که به موجب ان مصرف وابسته به درامد فصلی است .
undistributed earnings منافع تقسیم نشده
retained profit سود تقسیم نشده
undivided profit سود تقسیم نشده
unmodulated که تقسیم نشده است
undistributed profits سود تقسیم نشده
undistributed corporate profit سود تقسیم نشده شرکتها
undistributed profits tax مالیات بر سود تقسیم نشده
augmentative متراکم شونده متراکم کننده
corrective maintenance نگهداری همراه با تعمیروسیله نگهداری تعمیراتی ورفع عیب
aggregate متراکم متراکم ساختن
aggregates متراکم متراکم ساختن
divisor عملوندی که برای تقسیم مقسوم علیه در عمل تقسیم به کار می روند
fissiparous تولیدکننده سلولهای جدیدبوسیله تقسیم سلولی یاشکاف تقسیم شونده
vernier درجه یا تقسیم بندی فرعی تقسیم بدرجات جزء
maintenance تعمیر و نگهداری نگهداری وسایل
unpremediated پیش بینی نشده الهام نشده غیر منتظره
unborn هنوز زاده نشده هنوززاده نشده
unbaoked سوار نشده رام نشده بی پشتیبان
unpicked نچیده گزین نشده انتخاب نشده
unbroke رام نشده سوقان گیری نشده
unobligated اعتبارتعهد نشده تعهدات پرداخت نشده
uncommitted غیر متعهد نشده تعهد نشده
undisciplined تربیت نشده تادیب نشده بی انتظام
unresolved تصمیم نگرفته حل نشده تصفیه نشده
baseband 1-محدوده فرکانس سیگنال پیش از پردازش یا ارسال 2-سیگنالهای دیجیتالی ارسالی بدون تقسیم 3-اطلاعات تقسیم شده با یک فرکانس
base band 1-محدوده فرکانس سیگنال پیش از پردازش یا ارسال 2-سیگنالهای دیجیتالی ارسالی بدون تقسیم 3-اطلاعات تقسیم شده با یک فرکانس
trellis coding روش تقسیم سیگنال که از تقسیم فرکانس و فاز استفاده میکند تا خروجی بیشتر و نرخ خطای کمتر برای سرعت ارسال داده بر حسب بیت در ثانیه ایجاد کند
subdivides بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdivided بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdividing بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdivide بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
untried امتحان نشده محاکمه نشده
irredenta انجام نشده جبران نشده
uncharged محسوب نشده رسمامتهم نشده
inconsummate تکمیل نشده انجام نشده
unsought جستجو نشده کشف نشده
unredeemed جبران نشده سبک نشده
unset جایگزین نشده جاانداخته نشده
unsifted الک نشده رسیدگی نشده
unasked خواسته نشده پرسیده نشده
undirected رهبری نشده راهنمایی نشده
sectors کوچکترین فضای دیسک مغناطیسی که توسط کامپیوتر آدرس پذیر است . دیسکک به شیارهای هم مرکز تقسیم میشود و هر شیار به سکتورهایی تقسیم میشود که میتواند به بایتهای داده را ذخیره کند
sector کوچکترین فضای دیسک مغناطیسی که توسط کامپیوتر آدرس پذیر است . دیسکک به شیارهای هم مرکز تقسیم میشود و هر شیار به سکتورهایی تقسیم میشود که میتواند به بایتهای داده را ذخیره کند
unintended saving پس انداز برنامه ریزی نشده پس انداز پیش بینی نشده
incomplete انجام نشده پر نشده
leak proof متراکم
cumulative distribution متراکم
compact متراکم
densest متراکم
compacting متراکم
compacts متراکم
compactness متراکم
cumulous متراکم
cumulative متراکم
dense متراکم
compressed متراکم
denser متراکم
agglomerative متراکم
compacted متراکم
accumulated متراکم
unintended investment سرمایه گذاری برنامه ریزی نشده سرمایه گذاری پیش بینی نشده
rool crush اثر تاخوردگی [فرش هایی که درست عدل بندی نشده و یا مدت طولانی بصورت چهارلا در انبار باشد پس از مفروش شدن در زمین برآمدگی هایی در محل تا دارد که اگر به شکستگی منجر نشده باشد پس از مدتی اصلاح می شود.]
compressed air هوای متراکم
compressor متراکم کننده
comperssion capacitor خازن متراکم
combustor متراکم کننده
agglomerate متراکم شدن
jam متراکم کردن
accumulated capital سرمایه متراکم
jams متراکم کردن
compressors متراکم کننده
jammed متراکم کردن
voluminous متراکم انبوه
densify متراکم کردن
dense list لیست متراکم
dense binary code رمزدودویی متراکم
compaction متراکم کردن
data aggregate دادههای متراکم
massy متراکم غلیظ
compact متراکم کردن
compacted متراکم کردن
compacting متراکم کردن
compacts متراکم کردن
cumulative frequency فراوانی متراکم
incompact غیر متراکم
condenses همچگال متراکم
compressing متراکم کردن
condensing متراکم کردن
condense متراکم کردن
compresses متراکم کردن
compress متراکم کردن
condense همچگال متراکم
condenses متراکم کردن
condensing همچگال متراکم
eluvium خاک باداورده و متراکم
supercharger پیش متراکم کننده
data aggregate متراکم سازی داده ها
condensed mercurytemperature دمای جیوه متراکم
clog متراکم وانباشته کردن
cumulous مانند ابرهای متراکم
trust fund وجوه متراکم شده
gas compressor متراکم کننده هوا
clogs متراکم وانباشته کردن
pack متراکم کردن فشردن
data compression متراکم سازی داده ها
packs متراکم کردن فشردن
clogged متراکم وانباشته کردن
supercharge متراکم کردن مقدماتی
heavily overcast ابری متراکم [هواشناسی]
soil consolidation متراکم کردن خاک
planosol گل سفید نرم و متراکم فلات
over consolidated clay خاک رس متراکم شده باپیشفشردگی
wilson cloud نوعی ابر غلیظ و متراکم
air compresser دستگاهی که هوا را متراکم میکند
accumulated dividend سود سهام متراکم شده
cumuli ابر متراکم و روی هم انباشته
accumulating روی هم گذاشتن متراکم کردن
accumulates روی هم گذاشتن متراکم کردن
accumulate روی هم گذاشتن متراکم کردن
cumulus ابر متراکم و روی هم انباشته
compression بهم فشردگی متراکم سازی
coke pusher دستگاه متراکم کننده ذغال کک
compaction فشرده سازی متراکم کردن
compressed gas cylinder سیلندر محتوی گاز متراکم
laminated product تولید ماده متراکم متورق
grouter دستگاه متراکم کننده سیمان
incompressibly بطوریکه نتوان متراکم یا خلاصه نمود
chert نوعی سنگ چخماق که ریزدانه و متراکم است
glomerule خوشه متراکم ازمویرگهای کوچک و بافتهای حیوانی و غیره
charge neutrality تساوی تقریبی ذرات مثبت ومنفی در شارههای متراکم
roller دستگاهی که جهت متراکم کردن لایههای خاک از ان استفاده میشود
rollers دستگاهی که جهت متراکم کردن لایههای خاک از ان استفاده میشود
provident fund وجوه متراکم شده برای تامین مالی دوره بازنشستگی
cumulo nimbus ابرهای بسیار بزرگ متراکم که قسمتهای فوقانی انها به استراتوسفر میرسد
crunching متراکم کردن برنامه برای جای دادن تعداد زیاددستورالعملها در فضایی کوچک
detentions نگهداری
retention نگهداری
retinue نگهداری
internment نگهداری
detention نگهداری
maintenance نگهداری
detainer نگهداری
upkeep نگهداری
guarding subsidy حق نگهداری
sustentation نگهداری
keeping نگهداری
holding نگهداری
guardianship نگهداری
custody نگهداری
sustenance نگهداری
safe keeping نگهداری
safe guard نگهداری
preservation نگهداری
storage نگهداری
sustention نگهداری
landing, storage, delivery نگهداری
retinues نگهداری
protection نگهداری
conservation نگهداری
safeguard نگهداری کردن
maintains نگهداری کردن
maintained نگهداری کردن
maintenance نگهداری و تعمیر
maintain نگهداری کردن
retentivity قدرت نگهداری
safeguarded نگهداری کردن
safeguards نگهداری کردن
maintenance تعمیر و نگهداری
keep نگهداری کردن
to maintain a road نگهداری کردن
safeguarding نگهداری کردن
manage نگهداری کردن
the keeping of a festival نگهداری عید
maintain نگهداری کردن
account نگهداری حسابها
upkeep نگهداری کردن
care نگهداری موافبت
cared نگهداری موافبت
to maintain one's family نگهداری کردن
tenability قابلیت نگهداری
category طبقه نگهداری
warehousing نگهداری در انبار
categories of maintenance انواع نگهداری
categories of maintenance طبقات نگهداری
care of supplies نگهداری اماد
tenure نگهداری اشغال
support نگهداری کردن
to take keep نگهداری کردن
record keeping نگهداری سوابق
granfather file نگهداری می شوند
energy preservation نگهداری انرژی
restraint نگهداری خودداری
restraints نگهداری خودداری
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com