English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English Persian
current income درامد جاری
present income درامد جاری
Other Matches
drivel اب دهان جاری ساختن از دهن یا بینی جاری شدن دری وری سخن گفتن
customs of the services مقررات و روشهای جاری قسمتها امور جاری نیروها
disposable personal income درامد شخصی قابل تصرف درامد خالص پس از کسرمالیات
gini coefficient شاخص نابرابری درامد که از منحنی لورنز بدست می ایددرصورتیکه توزیع درامدکاملا برابر باشد این ضریب مساوی صفر ودرصورتیکه توزیع درامد کاملا نابرابرباشد این ضریب مساوی 1است هرچه این ضریب کوچک باشد توزیع درامد عادلانه تراست
current cost accounting حسابداری هزینه جاری حسابداری براساس نرخ های جاری
functional distribution of income توزیع درامد بر حسب کارکرد توزیع درامد بین عوامل تولیدبدون توجه به مالکیت عوامل تولید
regressive income tax مالیات بر درامد کاهنده مالیات بر درامد نزولی
shed خون جاری ساختن جاری ساختن
shedding خون جاری ساختن جاری ساختن
sheds خون جاری ساختن جاری ساختن
life cycle hypothesis فرضیه درامد در طول عمر فرضیهای است که بر اساس ان مصرف وابسته به درامدهای پیش بینی شده درطول عمر میباشد . این فرضیه در مقابل فرضیه اولیه کینز قرار دارد که به موجب ان مصرف وابسته به درامد فصلی است .
running key [کلید جاری رمز یا دفترچه جاری کلید رمز]
groovy جاری
present-day جاری
running water اب جاری
volant جاری
interfluous در هم جاری
sister in law جاری
actuals جاری
sluicy جاری
interfluent در هم جاری
going جاری
running جاری
currents جاری
pourer جاری
current جاری
current cell سل جاری
gushing جاری
hatched درامد
proceeds درامد
hatch درامد
remunerative پر درامد
it wasprologue to the nextmove درامد
earning درامد
income درامد
prelusion درامد
admission درامد
revenue درامد
admissions درامد
hatches درامد
makings درامد
earnings درامد
means درامد
gainings درامد
total income درامد کل
total revenue درامد کل
return درامد
returned درامد
returning درامد
emoluments درامد
comings in درامد
emolument درامد
returns درامد
current cell indicator نشانگر سل جاری
circulating asset دارایی جاری
current date تاریخ جاری
current expenditure هزینه جاری
current liability بدهی جاری
current liabilities بدهیهای جاری
current liabilites بدهیهای جاری
liquid limit حد جاری شدن
current files پروندههای جاری
current instruction دستورالعمل جاری
callendar year سال جاری
competitive price قیمت جاری
current asset دارایی جاری
current assets دارائیهای جاری
perfuse جاری ساختن
current yield بازده جاری
current budget بودجه جاری
ooze جریان جاری
oozed جریان جاری
oozes جریان جاری
oozing جریان جاری
routinely روش جاری
bank overdraft حساب جاری
current account حساب جاری
current accounts حساب جاری
currently بطور جاری
routine خط مشی جاری
routine روش جاری
current assets دارایی جاری
routinely خط مشی جاری
standing order دستور جاری
routines خط مشی جاری
checking accounts حساب جاری
checking account حساب جاری
standing orders دستور جاری
current liability بدهیهای جاری
current loop حلقه جاری
current price قیمت جاری
current ratio نسبت جاری
demand deposit سپرده جاری
disembogue جاری شدن
account cuurent حساب جاری
electrodynamics الکترسیته جاری
trill جاری شدن
excurrent جاری شونده
trilled جاری شدن
trills جاری شدن
routines روش جاری
standing روش جاری
Blood was running . خون جاری شد
yeild point حد جاری شدن
yields جاری شدن
flows جاری شدن
The regulations in force . مقررات جاری
During (in)the current year. درسال جاری
yielded جاری شدن
yield جاری شدن
yeild جاری شدن
working capacity سرمایه جاری
tidal volume حجم جاری
flowed جاری شدن
currents جاری و روان
present consumption مصرف جاری
rules of procedure روش جاری
current جاری و روان
AC حساب جاری
flow جاری شدن
flow of income جریان درامد
fixed income درامد ثابت
to bring a return درامد دادن
overtures پیش درامد
overture پیش درامد
Inland Revenue درامد داخلی
earnings per share درامد هر سهم
auras پیش درامد
economic income درامد اقتصادی
internal revenue درامد داخلی
preludes پیش درامد
prelude پیش درامد
income tax مالیات بر درامد
stream of income جریان درامد
supplementary income درامد تکمیلی
tax revenue درامد مالیاتی
temporary income درامد موقتی
flow of income گردش درامد
income distribution توزیع درامد
unearned revenue درامد باداورده
unremunerative careers مشاغل کم درامد
attachment of earnings توقیف درامد
average revenue درامد متوسط
benefice درامد کلیسایی
gross income درامد ناخالص
annual earnings درامد سالانه
meanest منابع درامد
mean منابع درامد
unearned revenue درامد نامکتسب
annual income درامد سالانه
deferred credits درامد پس افتاده
aura پیش درامد
distribution of income توزیع درامد
total revenue curve منحنی درامد کل
actual income درامد واقعی
total revenue function تابع درامد کل
disposable income درامد دریافتی
transfer income درامد انتقالی
transitory income درامد انتقالی
meaner منابع درامد
deduction from income کسور درامد
earns درامد داشتن
notional income درامد فرضی
nominal income درامد اسمی
net revenue درامد خالص
net income درامد خالص
prologues پیش درامد
national income درامد ملی
municipal revenue درامد شهرداری
money income درامد پولی
median income درامد میانی
median income درامد متوسط
notional income درامد خیالی
ordinary income درامد عادی
earned درامد داشتن
earn درامد داشتن
personal income درامد سرانه
means توانائی درامد
personal income درامد شخصی
permanent income درامد دائمی
present income درامد حال
psychic income درامد بی دردسر
real income درامد واقعی
relative income درامد نسبی
revenue function تابع درامد
per capita income درامد سرانه
mean income درامد متوسط
income determination تعیین درامد
income consumption curve منحنی درامد
income and expenditure درامد و هزینه
income analysis تحلیل درامد
imputed income درامد انتسابی
imputed income درامد ضمنی
imperial decree درامد نامشروع
immoral earning درامد نامشروع
income taxes مالیات بر درامد
illicit earning درامد نامشروع
broken down ازپای درامد
sinfonia پیش درامد
it scaled kilograms ده کیلوگرم درامد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com