Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (40 milliseconds)
English
Persian
mirror
دراینه منعکس ساختن بازتاب کردن
mirrored
دراینه منعکس ساختن بازتاب کردن
mirrors
دراینه منعکس ساختن بازتاب کردن
Other Matches
ring with
منعکس کردن
image
منعکس کردن
resound
منعکس کردن
images
منعکس کردن
resounds
منعکس کردن
resounded
منعکس کردن
scareup
فاهر ساختن برای مصرف تامین کردن بسرعت ساختن
reflect
تامل کردن منعکس کردن
reflecting
تامل کردن منعکس کردن
reflects
تامل کردن منعکس کردن
baffled
منعکس
baffle
منعکس
reflected
منعکس
baffles
منعکس
baffling
منعکس
reflectors
منعکس کننده
reflect
منعکس شدن
reflector
منعکس کننده
reflects
منعکس شدن
reflecting
منعکس شدن
reactive
منعکس شونده
reflective
بازتابنده منعکس سازنده
reflectively
بطور منعکس شونده
baffling
صفحه منعکس کننده
barrel reflector
منعکس کننده لوله
reflectional
بازتابنده منعکس سازنده
indirect lighting
نور منعکس شده
reecho
دوبار منعکس شدن
baffle
صفحه منعکس کننده
baffles
صفحه منعکس کننده
re echo
دوباره منعکس شدن
abat voix
منعکس کننده صدا
baffled
صفحه منعکس کننده
reflected binary code
رمز دودویی منعکس شده
relucent
منعکس کننده نور متشعشع
thermocline
لایه منعکس کننده صوت در اب دریا
barrel reflector
منعکس کننده وضع داخل لوله
catoptric
وابسته به ایینه ونور منعکس شده
deep scattering layer
لایههای منعکس کننده عمق دریا
balloon reflector
بالن منعکس کننده امواج الکترونیکی منعکس کننده امواج الکترونیکی بالن
periscope
منعکس کننده نور دریچه دید
periscopes
منعکس کننده نور دریچه دید
reflexes
بازتاب
echoes
بازتاب
echoing
بازتاب
reflex
بازتاب
echoed
بازتاب
echo
بازتاب
reflectors
بازتاب
reflection
بازتاب
reflexion
بازتاب
plantar reflex
بازتاب کف پا
reflector
بازتاب
dampers
دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
damp
دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
dampest
دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
camera lucida
دستگاهی که تصویری رابزرگ کرده و منعکس می سازد
negative movement reflex
بازتاب گریز
mass reflex
بازتاب کلی
coefficient of reflection
ضریب بازتاب
ground return
بازتاب زمینی
reflection law
قانون بازتاب
law of reflection
قانون بازتاب
reflects
بازتاب دادن
reflecting
بازتاب دادن
reflect
بازتاب دادن
plane of reflection
صفحه بازتاب
flexion reflex
بازتاب خمش
crossed reflex
بازتاب متنافر
cranial reflex
بازتاب جمجمهای
prepotent reflex
بازتاب غالب
tendon reflex
بازتاب وتری
orienting reflex
بازتاب سوگیری
pupillary reflex
بازتاب مردمک
conditioned reflex
بازتاب شرطی
stretch reflex
بازتاب کشیدگی
spinal reflex
بازتاب نخاعی
chain reflex
بازتاب زنجیرهای
sucking reflex
بازتاب مکیدن
raster
شبکه بازتاب
orientation reflex
بازتاب سوگیری
reflection plane
صفحه بازتاب
reflexivity
بازتاب پذیری
static reflex
بازتاب تعادل
reflection
بازتاب اندیشه
reflex time
زمان بازتاب
reflection coefficient
ضریب بازتاب
reflex reserve
پس مانده بازتاب
reflectability
بازتاب پذیری
bragg reflection
بازتاب پراگ
reflex circuit
قوس بازتاب
reflex arc
قوس بازتاب
rooting reflex
بازتاب گونه
reflexogenous zones
نواحی بازتاب زا
reflection grating
توری بازتاب
background reflection
بازتاب زمینهای
albedo
نمار بازتاب
reflection of light
بازتاب نور
albedo
توان بازتاب
reflectivity
بازتاب پذیری
angle of reflaction
زاویه بازتاب
reflexology
بازتاب شناسی
achilles jerk
بازتاب اشیل
abdominal reflex
بازتاب شکمی
reflection angel
زاویه بازتاب
righting reflex
بازتاب تعادل
babinski reflex
بازتاب بابینکسی
rossolimo reflex
بازتاب روسولیمو
flashbacks
بازتاب اشعه
reflector buoy
بویه بازتاب
reflectometer
بازتاب سنج
reflex arc
کمان بازتاب
achilles reflex
بازتاب اشیل
flashback
بازتاب اشعه
salivary reflex
بازتاب بزاقی
camera lucida
[ابزاری که نور خورشید را بوسیله منشور منعکس می کند.]
cutaneous pupillary reflex
بازتاب پوستی مردمک
grasping reflex
بازتاب چنگ زدن
cutaneous secretory reflex
بازتاب تراوشی پوست
irreflexive
بی خیال بدون بازتاب
reflect
بازتاب یافتن بازتابیدن
reflecting
بازتاب یافتن بازتابیدن
unconditioned reflex
بازتاب غیر شرطی
audi
بازتاب دیداری- شنیداری
positive movement reflex
بازتاب حرکت گرایشی
startle reflex
بازتاب یکه خوردن
blinking reflex
بازتاب پلک زدن
knee jerk reflex
بازتاب پرش زانو
phasic stretch reflex
بازتاب کشش مرحلهای
pgr
بازتاب گالوانیکی- روانی
bechterev mendel reflex
بازتاب بختریف- مندل
haab's pupillary reflex
بازتاب مردمکی هاب
eye blink reflex
بازتاب پلک زدن
reflex latency
دوره نهفتگی بازتاب
consensual eye reflex
بازتاب همخوان چشم
reflects
بازتاب یافتن بازتابیدن
patellar reflex
بازتاب پرش زانو
psychogalvanic reflex
بازتاب گالوانیکی- روانی
make
درست کردن ساختن اماده کردن
To bear (put up) with somebody.
با کسی سر کردن (مدارا کردن ؟ ساختن )
engineer
اداره کردن طرح کردن و ساختن
engineers
اداره کردن طرح کردن و ساختن
engineered
اداره کردن طرح کردن و ساختن
makes
درست کردن ساختن اماده کردن
preparing
اماده کردن ساختن ترکیب کردن
prepare
اماده کردن ساختن ترکیب کردن
prepares
اماده کردن ساختن ترکیب کردن
rebounds
دوباره بجای اول برگشتن حرکت ارتجاعی داشتن منعکس شدن
rebound
دوباره بجای اول برگشتن حرکت ارتجاعی داشتن منعکس شدن
abat-voix
[قبه یا سایبان که صدا را در پشت و بالای سکوی خطابه منعکس می کند.]
rebounded
دوباره بجای اول برگشتن حرکت ارتجاعی داشتن منعکس شدن
rebounding
دوباره بجای اول برگشتن حرکت ارتجاعی داشتن منعکس شدن
getting
مجاب کردن ساختن
get
مجاب کردن ساختن
gets
مجاب کردن ساختن
to manufacture
[into]
ساختن
[درست کردن]
[به]
to lay it on thick
نصب کردن ساختن
work up
ترکیب کردن ساختن
illuminates
درخشان ساختن زرنما کردن
illuminating
درخشان ساختن زرنما کردن
incapacitate
ناتوان ساختن محجور کردن
attracts
جذب کردن مجذوب ساختن
attracting
جذب کردن مجذوب ساختن
incapacitates
ناتوان ساختن محجور کردن
surprise
متعجب ساختن غافلگیر کردن
fraternized
برادری کردن متفق ساختن
tumify
اماس کردن متورم ساختن
illuminate
درخشان ساختن زرنما کردن
surprises
متعجب ساختن غافلگیر کردن
attracted
جذب کردن مجذوب ساختن
indicated
نمایان ساختن اشاره کردن بر
incapacitating
ناتوان ساختن محجور کردن
attract
جذب کردن مجذوب ساختن
indicates
نمایان ساختن اشاره کردن بر
incapacitated
ناتوان ساختن محجور کردن
indicate
نمایان ساختن اشاره کردن بر
serialised
نوبتی کردن پیاپی ساختن
serialized
نوبتی کردن پیاپی ساختن
perpetuates
دائمی کردن جاودانی ساختن
assimilating
تلفیق کردن همانند ساختن
assimilating
هم جنس کردن شبیه ساختن
perpetuating
دائمی کردن جاودانی ساختن
surprize
متعجب ساختن غافلگیر کردن
redargue
متهم ساختن تکذیب کردن
tepefy
ولرم کردن ملول ساختن
to bear with a person
باکسی ساختن یاسازش کردن
assimilates
تلفیق کردن همانند ساختن
perpetuated
دائمی کردن جاودانی ساختن
serializes
نوبتی کردن پیاپی ساختن
serializing
نوبتی کردن پیاپی ساختن
serialize
نوبتی کردن پیاپی ساختن
localising
محلی کردن موضعی ساختن
localize
محلی کردن موضعی ساختن
serialising
نوبتی کردن پیاپی ساختن
localizes
محلی کردن موضعی ساختن
localizing
محلی کردن موضعی ساختن
perpetuate
دائمی کردن جاودانی ساختن
serialises
نوبتی کردن پیاپی ساختن
assimilates
هم جنس کردن شبیه ساختن
pt down
هرز اب ساختن منکوب کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com