Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English
Persian
In this case ( instance) .
دراین مورد
Search result with all words
It this case , the purpose has been defeated .
دراین مورد نقض غرض شده است
Other Matches
of late
دراین روزها
in this connextion
دراین زمینه
in this p case
دراین موردبخصوص
hither and thither
<idiom>
دراین سو وآن سو
hereabout
دراین حدود
here below
دراین جهان
in this matter
دراین امر
In this day and age.
دراین دور وزمان
On this holy month.
دراین روز مبارک
there
دراین موضوع انجا
In this holy month.
دراین ماه مبارک
herein named
نامبرده دراین نامه
of late years
دراین چند سال گذشته
in the last fortnight
دراین پانزده روز گذشته
He has no influence in this company .
دراین شرکت کاره ای نیست
All the world and his wife were at this party .
هر کی را بگویی دراین میهمانی بود
he is an a. on that
سخن او دراین باره است
In this day and age.
دراین سال وزمانه ( امروزه )
He talked in this connection (vein).
دراین زمینه صحبت کرد
All the expenses.
دراین عکس خوب افتادید
I am a strange in this town.
دراین شهر غریب هستم
She did not ask about this.
او
[زن]
دراین باره پرسش نکرد.
cleaned
کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
clean
کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
cleanest
کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
cleans
کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
I have a position ( post ) of great responsibility in this company .
دراین شرکت شغل پرمسئولیتی دارم
the pilgrimage of life
زندگی چندروزه ادمی دراین جهان
I'll give you that
[much]
.
دراین نکته اعتراف می کنم
[که حق با تو است]
.
You name it , they have it in thes department store.
هر چه تو بگویی دراین فروشگاه می فروشند ( دارند )
Did you get anything out of this deal ?
دراین معامله چیزی گیرت آمد ؟
How many people live here ?
چند نفر دراین خانه می نشینند ؟
It is murder driving on this freeway ( motorway , highway ) .
رانندگی دراین بزرگراه کشنده است
The sun is all the more welcome. In this cold weather.
دراین هوای سرد آفتاب می چسبد
Generosity runs in the family.
سخاوت دراین خانواده ارثی است
Did you make any profit in this deal ?
آیا دراین معامله استفاده ای داشتید ؟
He has a poor service record in this company.
دراین شرکت بی سابقه خوبی ندارد
I made a lot of profit in the deal .
دراین معامله فایده زیادی بردم
We dont have qualified personnel in this company.
دراین شرکت آدم حسابی نداریم
simple shear
دراین برش تنش عمودی وجودندارد
This car can hold 6 persons comefortably.
دراین اتوموبیل راحت 6 نفر راجامی گیرند
There is nothing I can do about it.
از دست من دراین باره کاری ساخته نیست
I'll speak at length on this subject.
دراین باره مفصل صحبت خواهم کرد
This shop deals in goods of all sorts .
دراین مغازه همه چیز معامله می شود
The surely clean you out in this nightclub .
دراین کارباره آدم را لخت می کنند ( می چاپند )
We have no vacant position ( opening ) in this company .
دراین شرکت محل ( جا و سمت ) خالی نداریم
There are not many amusements in this town.
دراین شهر تفریحات زیادی وجود ندارد
Allow me to chew it over in my mind .
اجازه بدهید دراین باره فکر کنم
Several people could be accommodated in this room.
چندین نفر رامی توان دراین اتاق جاداد
There are ine milion book (volumes)in this library.
دراین کتابخانه یک میلیون جلد کتاب وجود دارد
In this contract , there are no loopholes for either party .
دراین قرار داد هیچ را ؟ فراری برای طرفین نیست
neap tide
دراین حالت نیروی جاذبه ماه وخورشید در خلاف یکدیگر تاثیرمیکند
protectionism
دراین مکتب دفاع وحمایت از تعرفههای گمرکی به منظور حمایت صنایع واقتصاد داخلی بعنوان یک وسیله جهت توسعه اقتصادی بشمار می اید
coalition
مثلا" جنگ علیه دشمن اطلاق میشود دراین مقام می توان چنانچه معمول است این کلمه را به "اتفاق " یا " اتحاد " تبدیل کرد
coalitions
مثلا" جنگ علیه دشمن اطلاق میشود دراین مقام می توان چنانچه معمول است این کلمه را به "اتفاق " یا " اتحاد " تبدیل کرد
marshall plan
طرح کمک امریکابرای توسعه اقتصادی کشورهای اروپای غربی که پس از جنگ جهانی دوم برای جلوگیری از نفوذ کمونیسم دراین کشورها اجراگردید
area of operational interest
منطقه مورد توجه عملیاتی منطقه مورد نظر عملیاتی
demurs
ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
demurred
ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
demurring
ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
demur
ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
inopportune
بی مورد
instances
مورد
instance
مورد
cases
مورد
indirect objects
مورد
objecting
مورد
occasions
مورد
occasioning
مورد
occasioned
مورد
object
مورد
objected
مورد
oportuneness
مورد
occurence
مورد
objects
مورد
direct objects
مورد
unseasonably
بی مورد
case
مورد
unseasonable
بی مورد
occasion
مورد
inapposite
بی مورد
open to question
<adj.>
مورد شک
out of place
بی مورد
entitlements
مورد سزیدگی
laughing stock
مورد تمسخر
entitlements
مورد استحقاق
myrtaceae
تیره مورد
myrtle
مورد سبز
myrtle berry
مورد دانه
mytaceous
از تیره مورد
objcetionable
مورد ایراد
object of transaction
مورد معامله
taken
مورد قبول
savory
مورد پسند
under disccussion
مورد بحث
case
مورد غلاف
dubious
مورد شک مشکوک
cases
مورد غلاف
fishy
مورد تردید
unnecessary roughness
خشونت بی مورد
confutation
مورد تکذیب
entitlement
مورد استحقاق
entitlement
مورد سزیدگی
dubitable
مورد شک مشکوک
expectative
مورد انتظار
opportuneness
مورد مناسب
in no instance
در هیچ مورد
case
دعوی مورد
in dispute
مورد بحث
liable to prosecution
مورد تعقیب
schreber case
مورد شربر
sightly
مورد نظر
special case
مورد ویژه
subject of hire
مورد اجاره
cases
دعوی مورد
taken
مورد تحسین
undue
بی جهت بی مورد
requirement
مورد نیاز
case studies
مورد پژوهی
case study
مورد پژوهی
savoury
مورد پسند
usage
مورد مصرف
undue
ناروا بی مورد
received
مورد قبول
utilization
مورد مصرف
utilisation
[British]
مورد مصرف
using
مورد مصرف
exploitation
[utilization]
مورد مصرف
noted
مورد ملاحظه
beloved
مورد علاقه
to make observations
[about]
[on]
اندیشیدن
[در مورد]
[به]
to make observations
[about]
[on]
نگریختن
[در مورد]
[به]
utilized
مورد استفاده
usages
مورد استفاده
hold up
<idiom>
مورد هدف
involved
مورد بحث
collector's item
مورد استثنائیوویژهیککلکسیون
instance
لحظه مورد
instances
لحظه مورد
As the case may be .
برحسب مورد( آن)
case analysis
تحلیل مورد
happy
[about]
<adj.>
خشنود
[در مورد]
usage
مورد استفاده
anticipated inflation
تورم مورد انتظار
it is of frequent
خیلی مورد دارد
criticizing
مورد انتقاد قراردادن
intended saving
پس انداز مورد انتظار
contested area
منطقه مورد نزاع
approving
توافق در مورد چیزی
approves
توافق در مورد چیزی
approve
توافق در مورد چیزی
beatten zone
منطقه مورد اصابت
inappositely
بطور بیجایا بی مورد
conventional
مورد قبول عامه
he won a high praise
مورد ستایش بسیارواقع شد
capital employed
سرمایه مورد استفاده
competitive goods
کالاهای مورد رقابت
availabe time
زمان مورد قبول
floor space occupied
فضای مورد نیاز
give evidence of
گواهی دادن در مورد
sub judice
مورد مطالعه دادگاه
expectation value
مقدار مورد توقع
desired effects
اثرات مورد نظر
expected price
قیمت مورد انتظار
agreement area
سطح مورد قرارداد
aknowledge character
کاراکتر مورد قبول
analyte
ماده مورد تجزیه
hereon
در این مورد در اینجا
expected frequency
فراوانی مورد انتظار
anticipated price
قیمت مورد انتظار
i mentioned one case in p
یک مورد بخصوص را ذکرکردم
anticipated profit
سود مورد انتظار
article of roup
اموال مورد حراج
as the case may be
تاچه مورد باشد
expected value
ارزش مورد انتظار
in prospect
مورد انتظار
[در برنامه ]
draw fire
<idiom>
مورد هدف بودن
draw fire
<idiom>
مورد انتقاد قرارگرفتن
call on to the carpet
<idiom>
مورد مواخذه قرارگرفتن
Irrelevent. I nappropriate. Out of place.
بیجا ( بی مورد ؟نامناسب )
To take into consideration. To consider.
مورد توجه قراردادن
esteemed
فرد مورد احترام
to decide
[on]
تصمیم گرفتن
[در مورد]
to make observations
[about]
[on]
تامل کردن
[در مورد]
[به]
flavoursome
مورد پسند
[غذا]
statement on the debate
بیانیه در مورد بحث
unregarded
مورد توجه قرارنگرفته
to take into consideration
مورد رسیدگی قراردادن
to put to use
مورد استفاده قراردادن
policy options
انتخابهای مورد نظر
polestar
هادی مورد توجه
persona grata
شخص مورد قبول
out port
ساحلی مورد استفاده سر پل
oppugn
مورد بحث قراردادن
objective point
سمت مورد توجه
object point
سمت مورد توجه
neurasthenia
سر درد و حساسیت بی مورد
matter in hand
موضوع مورد بحث
man power
تعداداشخاص مورد استفاده
man of confidence
شخص مورد اعتماد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com