Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
misplace
درجای عوضی گذاشتن
Other Matches
substitutional
عوضی
to run riot
رد عوضی
misdeal
برگ عوضی
mishears
عوضی شنیدن
misnomer
نام عوضی
mishearing
عوضی شنیدن
misheard
عوضی شنیدن
elf child
بچه عوضی
mishear
عوضی شنیدن
mistook
عوضی گرفتن
misnomers
نام عوضی
lain
اختفاء در لباس عوضی
incog
پوشیده بانام عوضی
parostosis
پیدایش استحوان در جای عوضی
misplacement
وضع چیزی در جای عوضی
You gave me the wrong key .
کلیدی که به من دادی عوضی بود
wrongshipped
محمولهای که عوضی ارسال شده
substitvtionary
عوضی جای چیزدیگرگذاشته شده
out of harm's way
درجای امن
elsewhere
درجای دیگر
She mistook me for somebody else .
مرا با یکی دیگر عوضی گرفت
belying
خیانت کردن به عوضی نشان دادن
belies
خیانت کردن به عوضی نشان دادن
belied
خیانت کردن به عوضی نشان دادن
belie
خیانت کردن به عوضی نشان دادن
personate
در لباس عوضی رل نمایش را بازی کردن
to keep the field
درجای خودثابت ماندن
transplants
درجای دیگری نشاندن
transfix
درجای خودخشک شدن
to be in safe keeping
درجای امن بودن
transplanting
درجای دیگری نشاندن
transplanted
درجای دیگری نشاندن
to stand to one's guns
درجای خودباقی ماندن
transplant
درجای دیگری نشاندن
to box up
درجای تنگ قراردادن
I often confuse the twin brothers .
من این دوقلوها رااغلب باهم عوضی می گیرم
perches
درجای بلند قرار دادن
perched
درجای بلند قرار دادن
perching
درجای بلند قرار دادن
perch
درجای بلند قرار دادن
platform
درجای بلند قرار دادن
platforms
درجای بلند قرار دادن
paranomia
اشفتگی دماغی که نشانه ان عوضی نامیدن چیزها است
lock away
درجای قفل شده نگه داشتن
to poke up oneself
درجای تنگ رفتن ودر رابروی خود بستن
tucks
درجای دنج قرارگرفتن یاقرار دادن شمشیر نازک
tucking
درجای دنج قرارگرفتن یاقرار دادن شمشیر نازک
upto the mark
داخل موضوع درست درجای خود بهنگام بموقع
tuck
درجای دنج قرارگرفتن یاقرار دادن شمشیر نازک
lay off
<idiom>
به حال خود گذاشتن ،تنها گذاشتن
keloid or cheloid
یکجو ربرامدگی درپوست که درجای اسیب دیده پیدا میشود
lid
کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
lids
کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
run into
<idiom>
اثر گذاشتن ،تاثیر گذاشتن بر
replaced
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replace
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replaces
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replacing
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
To leave behinde.
جا گذاشتن ( بجا گذاشتن )
to leave someone in the lurch
کسیرا در گرفتاری گذاشتن کسیرا کاشتن یا جا گذاشتن
inculcating
پا گذاشتن
apostrophize
گذاشتن
to lay it on with a trowel
گذاشتن
teasing
سر به سر گذاشتن
to take in
تو گذاشتن
to trample on
گذاشتن
run home
جا گذاشتن
placing
گذاشتن
places
گذاشتن
place
گذاشتن
take in
تو گذاشتن
to pickle a rod for
گذاشتن
go on
<idiom>
گذاشتن
lay
گذاشتن
inculcated
پا گذاشتن
inculcate
پا گذاشتن
To be gettingh on in years.
پا به سن گذاشتن
ti turn in
تو گذاشتن
load
گذاشتن
loads
گذاشتن
lays
گذاشتن
inculcates
پا گذاشتن
to run in
تو گذاشتن
question answer
در صف گذاشتن
infiltrate
گذاشتن
mislay
جا گذاشتن
leave
گذاشتن
mislaying
جا گذاشتن
put
گذاشتن
placements
گذاشتن
placement
گذاشتن
getting on in years
پا به سن گذاشتن
mislaid
جا گذاشتن
leaving
گذاشتن
mislays
جا گذاشتن
putting
گذاشتن
puts
گذاشتن
misplace
جا گذاشتن
infiltrating
گذاشتن
let
گذاشتن
infiltrates
گذاشتن
infiltrated
گذاشتن
lets
گذاشتن
letting
گذاشتن
invested
سرمایه گذاشتن
badgering
:سربسر گذاشتن
badger
:سربسر گذاشتن
badgered
:سربسر گذاشتن
investing
سرمایه گذاشتن
to put in pledge
گرو گذاشتن
invests
سرمایه گذاشتن
impawn
گرو گذاشتن
imbark
در کشتی گذاشتن
hypothecate
به رهن گذاشتن
cleck
تخم گذاشتن
inshrine
درمزار گذاشتن
badgers
:سربسر گذاشتن
respect
احترام گذاشتن به
to leave off
کنار گذاشتن
to make a for
دردسترس گذاشتن
Welsh
کلاه گذاشتن
to put a way
کنار گذاشتن
lagvt
سرپوش گذاشتن
to put by
کنار گذاشتن
lacevi
یراق گذاشتن
intube
در لوله گذاشتن
instal
کار گذاشتن
incase etc
در لفاف گذاشتن
embeds
کار گذاشتن
embed
کار گذاشتن
incase etc
در جعبه گذاشتن
begueath
به ارث گذاشتن
bilk
گذاشتن از پرداخت
impignorate
گرو گذاشتن
respects
احترام گذاشتن به
invest
سرمایه گذاشتن
give as a pledge
گرو گذاشتن
four horsemen
جا گذاشتن میلههای 1 و 2 و4 و 7 یا 1 و 3 و 6 و 01
to sow mines
مین گذاشتن
to stand sentinel
نگهبان گذاشتن در
embarks
درکشتی گذاشتن
embarking
درکشتی گذاشتن
embarked
درکشتی گذاشتن
enchase
در نگین گذاشتن
embark
درکشتی گذاشتن
encradle
درگهواره گذاشتن
enframe
درقاب گذاشتن
to take ship
درکشتی گذاشتن
enshrine
درزیارتگاه گذاشتن
flyblow
تخم گذاشتن
cloisters
درصومعه گذاشتن
cloister
درصومعه گذاشتن
trepass
پافرا گذاشتن
to set one's seal to
صحه گذاشتن
to set down
بزمین گذاشتن
coop
درقید گذاشتن
hypothecate
گرو گذاشتن
hold in respect
احترام گذاشتن به
cupel
در بوته گذاشتن
to take in a reef
بادبان را تو گذاشتن
cuple
در بوته گذاشتن
to put up forsale
بمزایده گذاشتن
leather
چرم گذاشتن به
to put up to a
بمزایده گذاشتن
high tender
به مزایده گذاشتن
hand down
به ارث گذاشتن
dew ret
زیرشبنم گذاشتن
grow a beard
ریش گذاشتن
put in pledge
گرو گذاشتن
emplace
کار گذاشتن
to sell by a
بمزایده گذاشتن
to set a trap
تله گذاشتن
trig
علامت گذاشتن
regulater
قاعده گذاشتن
pigged
بچه گذاشتن
oviposit
تخم گذاشتن
overtop
عقب گذاشتن
handles
دسته گذاشتن
handle
دسته گذاشتن
over run
زیر پا گذاشتن
shutters
پرده گذاشتن
shutter
پرده گذاشتن
to beat back
عقب گذاشتن
tipping
نوک گذاشتن
impignorate
رهن گذاشتن
tip
نوک گذاشتن
fix
کار گذاشتن
parcels
دربسته گذاشتن
parcel
دربسته گذاشتن
installs
کار گذاشتن
pignus
گرو گذاشتن
cramp
درقید گذاشتن
hang-ups
معوق گذاشتن
putting a condition
شرط گذاشتن
hang-up
معوق گذاشتن
hang up
معوق گذاشتن
strands
تنها گذاشتن
strand
تنها گذاشتن
put up to auction
به مزایده گذاشتن
mouths
در دهان گذاشتن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com