English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (17 milliseconds)
English Persian
counterclockwise درجهت مخالف حرکت عقربه ساعت
Other Matches
anticlockwise rotation گردش مخالف جهت عقربه ساعت
clockwise مطابق گردش عقربه ساعت در جهت عقربه ساعت
gammadion چلیپایی که برانتهای هریک ازچهارخطان ازطرف حرکت عقربه ساعت رس
countered درجهت مخالف
countering درجهت مخالف
counter درجهت مخالف
In the opposite direction . درجهت مخالف
clockwise درجهت ساعت
kestrels چرخ یکجوربازکوچک که درجهت مخالف بادپروازکند
kestrel چرخ یکجوربازکوچک که درجهت مخالف بادپروازکند
clockwise درجهت گردش عقربههای ساعت
clockhand عقربه [ساعت ...]
hand عقربه [ساعت ...]
hour hand عقربه ساعت شمار
hour hands عقربه ساعت شمار
hour land عقربه ساعت شمار
little hand عقربه کوچک [ساعت]
minute hand عقربه دقیقه شمار ساعت
retrograde hand عقربه برگشت دهنده [ساعت ...]
rotation in a clockwise direction گردش در جهت عقربه ساعت
to advance the hand of a clock عقربه ساعت را جلو کشیدن
luff حرکت کشتی درجهت باد
rotation چرخش بازیگران والیبال به شکل عقربه ساعت از محل سرو زدن
azimuth قوس افقی در جهت گردش عقربه ساعت واقع بین نقطه ثابتی
barometric altimeter reversionary دستگاه ضد حرکت عقربه ارتفاع سنج
counter clockwise حرکت عکس حرکت عقربههای ساعت
clock method روش شمارش هدفها به طریقه ساعتی روش شمارش در جهت عقربه ساعت
reverses حرکت در جهت مخالف
reversing حرکت در جهت مخالف
reversed حرکت در جهت مخالف
reverse حرکت در جهت مخالف
retrothrust تراست در جهت مخالف حرکت
compass rose دایره بزرگی روی کره زمین که در جهت گردش عقربه ساعت از صفر تا 063 درجه بندی شده و بعنوان مبداسنجش و تنظیم قطبنماهای هواپیما روی زمین بکارمیرود
digital read out نمایش داده ها توسط الات دقیق بصورت دیجیتالی و نه توسط حرکت عقربه روی صفحه مدرج
counterclockwise rotation حرکت در خلاف عقربههای ساعت
vertical scale عقربه نشان دهنده میزان صعود هواپیما عقربه صعود مقیاس ارتفاع
I want to depart tomorrow morning [noon, afternoon] at ... o'clock. من می خواهم فردا صبح [ظهر شب] ساعت ... حرکت کنم.
retro rocket موشک اضافی فضا پیما که انرا در جهت مخالف حرکت دهد
magnetic deviation میزان خطای قرائت عقربه مغناطیسی خطای عقربه
sundial ساعت خورشیدی ساعت شمسی ساعت فلی
sundials ساعت خورشیدی ساعت شمسی ساعت فلی
pulls ضربه زدن بطوری که گوی به سمت مخالف دست گلف باز برود حرکت بازوی شناگر در اب کشیدن دهنه اسب
pull ضربه زدن بطوری که گوی به سمت مخالف دست گلف باز برود حرکت بازوی شناگر در اب کشیدن دهنه اسب
lenz' law جریان القاء شده در یک مدار که نسبت به یک میدان مغناطیسی دارای حرکت نسبی است میدانی در جهت مخالف میدان اصلی بوجودمی اورد
antisocial مخالف اصول اجتماعی مخالف اجتماع
Look at the watch. نگاه کنید به ساعت [مچی] ببینید ساعت چند است.
zone time وقت یا ساعت منطقهای سیستم ساعت 42 ساعتی جهانی
By my watch it's five to nine. طبق ساعت [مچی] من ساعت پنج دقیقه به نه است.
My curfew is at 11. من ساعت ۱۱ باید خانه باشم. [چونکه پدر و مادر اجازه نمی دهند از آن ساعت به بعد]
on the bow درجهت سینه
downwind درجهت باد
with بطرف درجهت
spindles دسته کوک ساعت رقاصک ساعت
spindle دسته کوک ساعت رقاصک ساعت
He arrives at 4 O'clock instead of 3 O'clock. او [مرد] عوض ساعت ۳ ساعت ۴ می آید.
standard time ساعت بین المللی ساعت استاندارد
southwestwards درجهت جنوب باختری
downstroke ضربه درجهت پایین
southwestward درجهت جنوب باختری
lie to درجهت باد توقف کردن
slash pocket جیب عمودی درجهت درزلباس
sympodium منحرف شونده یا ممتد درجهت محوری
omnidirectional گیرنده یا فرستنده امواج درجهت مناسب
subcontrary مغایر درمرحله فرعی درجهت متقابل
linebreeding پرورش نژاد انسان یا حیوان درجهت یا هدف معینی
wing heavy تمایل هواپیما برای گردش درجهت حول محور طولی
branch cutoff دیواری است که معمولا درجهت عمود بر دیوار سپری ساخته میشود
differential ailerons ارتباط شهپرها به قسمتی که زاویه حرکت شهپری که به طرف بالا حرکت میکند اززاویه شهپر دیگر که بطرف پایین حرکت میکند بیشتر است
synchronous ارسال داده از یک وسیله به دیگری که هر دو وسیله با یک ساعت کنترل می شوند و داده ارسالی هم سان با سیگنال ساعت است
poniter عقربه
gnomon عقربه
c o d indicator عقربه سی او دی
hand عقربه
handing عقربه
indicator عقربه
countered عقربه شمارش
counter عقربه شمارش
damped needle عقربه خفیده
magnetic needle عقربه مغناطیسی
tongue عقربه [ترازو ...]
countering عقربه شمارش
astatic needle عقربه نامتوجه
absorption marker عقربه جذب
deflection of magnetic needle انحراف عقربه مغناطیسی
maximum demand pointer عقربه مصرف حداکثر
counting balance ترازوی عقربه دار
needled اذیت کردن عقربه
deviation انحراف عقربه قطبنما
deviations انحراف عقربه قطبنما
sweep hand عقربه ثانیه شمار
deflection method روش انحراف عقربه
needle اذیت کردن عقربه
dipping needle عقربه میل نما
needling اذیت کردن عقربه
needles اذیت کردن عقربه
o'clock ساعت از روی ساعت
indicator عقربه یاصفحه نشان دهنده
oil gage عقربه نشان دهنده روغن
transmissions وسایل ارسال داده از یک وسیله به دیگری که هر دویی یک ساعت کنترل می شوند و داده ارسال شده با سیگنال ساعت سنکرون شده است
transmission وسایل ارسال داده از یک وسیله به دیگری که هر دویی یک ساعت کنترل می شوند و داده ارسال شده با سیگنال ساعت سنکرون شده است
gauged اندازه گیر عقربه نشان دهنده
gauges اندازه گیر عقربه نشان دهنده
aperiodic compass قطب نمای با عقربه چفت شونده
gauge اندازه گیر عقربه نشان دهنده
pointers اشاره کننده نشان گیرنده عقربه ی دستگاه اندازه گیری
pointer اشاره کننده نشان گیرنده عقربه ی دستگاه اندازه گیری
wave حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
waved حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
waving حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
waves حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
feints فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
feinting فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
feinted فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
feint فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
mouses نرخ حرکت نشانه گر در صفحه نمایش در مقایسه با مسافتی که شما mouse رد حرکت می دهید
mouse نرخ حرکت نشانه گر در صفحه نمایش در مقایسه با مسافتی که شما mouse رد حرکت می دهید
route order ترتیب حرکت در روی جاده حرکت به ستون راه
trackball وسیلهای برای حرکت نشانه گر روی صفحه که با حرکت دادن توپ موجود در محفظه کنترل می شوند
taped وسیله تبدیل حرکت دورانی به حرکت خطی
stroke حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
cruise سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
cruised سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
cruises سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
cruising سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
stroking حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
move off the ball حرکت سریع از نقطه معین پس از حرکت توپ
stroked حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
tape وسیله تبدیل حرکت دورانی به حرکت خطی
tapes وسیله تبدیل حرکت دورانی به حرکت خطی
strokes حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
fish tailing حرکت نوسانی یا تاب [تریلر در حال حرکت]
transferring حرکت سمتی لوله حرکت درسمت
transfer حرکت سمتی لوله حرکت درسمت
transfers حرکت سمتی لوله حرکت درسمت
compound motion حرکت صلیبی حرکت عرضی و طولی
combined speed indicator عقربه نشان دهنده سرعت علمی و عملی سرعت نمای مرکب
aberration جابجائی زاویه ای فاهری در جهت حرکت نافر که نتیجه ترکیب سرعت حرکت نافر و سیر نورمیباشد
drag حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
drags حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
dragged حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
mouse وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
mouses وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
relative که حرکت نشانه گرروی صفحه نمایش مربوط مربوط به حرکت وسیله ورودی است
momentum سرعت حرکت شتاب حرکت
angle of depression میدان حرکت لوله توپ در زیرافق زاویه حرکت زیر افق لوله
totalitarianism سیستم حکومتی که در جمیع شئون زندگی فردی افراد یک ملت دخالت کرده ان را تابع برنامه کلی دولت می سازدکه این برنامه ممکن است درجهت منافع یک فرد یا یک گروه یا یک طبقه و یا کل اجتماع تنظیم شده باشد
skull حرکت دادن پارو یا دست در اب حرکت دادن قایق بجلو یا عقب
skulls حرکت دادن پارو یا دست در اب حرکت دادن قایق بجلو یا عقب
moving havens مناطق ازاد از نظر حرکت زیردریاییها مناطق امن حرکت دریایی
travelling overwatch راهپیمایی با پوشش حرکت راهپیمایی با استفاده ازمراقبت حرکت با اتش
contradictions مخالف
contradiction مخالف
dissidence مخالف
at outs مخالف
at d. مخالف
averse مخالف
contra مخالف
inadvisable مخالف
oppugnant مخالف
by the ears مخالف
non content مخالف
adversary مخالف
with مخالف
adversaries مخالف
irreconcilable مخالف
antipodal مخالف
oppositionist ضد مخالف
conflicting مخالف
contrary مخالف
contradictive مخالف
contradictory مخالف
foe مخالف
dissenting مخالف
dissident مخالف
dissidents مخالف
opponents مخالف
adverse مخالف
unfavorable مخالف
out of keeping مخالف
resistent مخالف
foes مخالف
anie مخالف
hostile مخالف
converse مخالف
conversed مخالف
controvertist مخالف
converses مخالف
conversing مخالف
gainst مخالف
gyaku مخالف
gainsayer مخالف
alien مخالف
antagonists مخالف
repugnant مخالف
contrary to مخالف
aliens مخالف
opposit مخالف
antagonist مخالف
opponent مخالف
oppositive مخالف
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com