Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (15 milliseconds)
English
Persian
sand equivalent
درجه ماسهای بودن خاک
Other Matches
vertical sand drainage
زهکشهای قائم ماسهای چاه زهکش ماسهای زهکشهای ایستاده ماسهای
color value
درجه بندی رنگ ها بر حسب تیره و روشن بودن
arenaceous
ماسهای
sabulous
ماسهای
sandy
ماسهای
sand cushion
بستر ماسهای
argilloarenaceous
خاک رس ماسهای
sandy soil
زمین ماسهای
sand mastic
ماستیک ماسهای
sand castings
قطعه ریختگی ماسهای
loam molding
قالب گیری ماسهای
loam molding shop
قالب گیری ماسهای
sand casting
ریخته گری ماسهای
dry sand molding
قالبریزی ماسهای خشک
dry sand mold
قالب ماسهای خشک
dry sand casting
ریخته گری ماسهای خشک
trap shot
ضربه به گوی از محدوده ماسهای
sand casting
ریخته گری قطعات فلزی باقابهای ماسهای
second
درجه دوم بودن دوم شدن
seconding
درجه دوم بودن دوم شدن
seconds
درجه دوم بودن دوم شدن
seconded
درجه دوم بودن دوم شدن
trapped
زمینی که دارای محدوده یاتلههای ماسهای بصورت مانع باشد
beam attack
تک هواپیمای رهگیری که بازاویه افقی بیش از 54 درجه و کمتر از 531 درجه انجام میشود
shoulder patch
درجه روی بازوی درجه داران
elevation indicator
صفحه مدرج درجه طبلک درجه
sighting bar
ستون درجه ونک مگسک میله ستون درجه دستگاه نشانه روی اموزشی
third-class
درجه سوم بلیط درجه 3
third class
درجه سوم بلیط درجه 3
superelevation
درجه ارتفاع درجه بلندی
sighting leaf
ستون درجه تفنگ یا دستگاه نشانه روی شاخص درجه تفنگ
black wash
نوع دیگری ازگرافیت و کک و ذغال سخت یامواد الی است که با مایعی بطور معلق و برای پوشش ماهیچههای تر و قالبهای ماسهای به کار برده میشود
brevet
درجه افتخاری دادن فرمان درجه افتخاری
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person .
مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
peregrinate
سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
contains
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contained
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
to have short views
د راندیشه حال بودن وبس کوته نظر بودن
contain
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
master at arms
درجه دار انتظامات ناو درجه دار ارشد ناو
division police petty officer
درجه دار دژبان قسمت درجه دار انتظامات قسمت
outnumbering
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
corresponds
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
correspond
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
corresponded
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
to be in one's right mind
دارای عقل سلیم بودن بهوش بودن
up to it/the job
<idiom>
مناسب بودن ،برابربودن ،قادربه انجام بودن
to mind
مراقب بودن
[مواظب بودن]
[احتیاط کردن]
outnumber
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbered
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbers
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
validity of the credit
معتبر بودن یا پادار بودن اعتبار
to be hard put to it
درسختی وتنگی بودن درزحمت بودن
lurks
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
belonged
مال کسی بودن وابسته بودن
belong
مال کسی بودن وابسته بودن
lurking
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
reasonableness
موجه بودن عادلانه یا مناسب بودن
lurked
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
to look out
اماده بودن گوش بزنگ بودن
lurk
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
belongs
مال کسی بودن وابسته بودن
look out
منتظر بودن گوش به زنگ بودن
fit
شایسته بودن برای مناسب بودن
fittest
شایسته بودن برای مناسب بودن
fits
شایسته بودن برای مناسب بودن
To be on top of ones job .
بر کار سوار بودن ( مسلط بودن )
to be in a habit
دارای خویاعادتی بودن دچارخویاعادتی بودن
monitor
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitored
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitors
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
inhere
جبلی بودن ماندگار بودن
precede
جلوتر بودن از اسبق بودن بر
consist
شامل بودن عبارت بودن از
consisted
شامل بودن عبارت بودن از
include
شامل بودن متضمن بودن
includes
شامل بودن متضمن بودن
consisting
شامل بودن عبارت بودن از
precedes
جلوتر بودن از اسبق بودن بر
have
مالک بودن ناگزیر بودن
depends
مربوط بودن منوط بودن
conditionality
شرطی بودن مشروط بودن
discord
ناجور بودن ناسازگار بودن
having
مالک بودن ناگزیر بودن
consists
شامل بودن عبارت بودن از
resides
ساکن بودن مقیم بودن
owes
مدیون بودن مرهون بودن
abler
لایق بودن مناسب بودن
ablest
لایق بودن مناسب بودن
want
فاقد بودن محتاج بودن
on guard
مراقب بودن نگهبان بودن
wanted
فاقد بودن محتاج بودن
agree
متفق بودن همرای بودن
agreeing
متفق بودن همرای بودن
agrees
متفق بودن همرای بودن
pend
معوق بودن بی تکلیف بودن
depended
مربوط بودن منوط بودن
depend
مربوط بودن منوط بودن
to be due
مقرر بودن
[موعد بودن]
owed
مدیون بودن مرهون بودن
govern
نافذ بودن نافر بودن بر
resided
ساکن بودن مقیم بودن
reside
ساکن بودن مقیم بودن
slouching
خمیده بودن اویخته بودن
look for
منتظر بودن درجستجو بودن
moons
سرگردان بودن اواره بودن
moon
سرگردان بودن اواره بودن
appertain
مربوط بودن متعلق بودن
appertained
مربوط بودن متعلق بودن
governs
نافذ بودن نافر بودن بر
owe
مدیون بودن مرهون بودن
appertaining
مربوط بودن متعلق بودن
appertains
مربوط بودن متعلق بودن
governed
نافذ بودن نافر بودن بر
urgency
فوتی بودن اضطراری بودن
disagreed
مخالف بودن ناسازگار بودن
stravage
سرگردان بودن بی هدف بودن
disagree
مخالف بودن ناسازگار بودن
to stand for
نامزد بودن هواخواه بودن
abuts
مماس بودن مجاور بودن
pertained
مربوط بودن متعلق بودن
abutted
مماس بودن مجاور بودن
pertains
مربوط بودن متعلق بودن
stravaig
سرگردان بودن بی هدف بودن
slouch
خمیده بودن اویخته بودن
disagreeing
مخالف بودن ناسازگار بودن
disagrees
مخالف بودن ناسازگار بودن
pertain
مربوط بودن متعلق بودن
haze
گرفته بودن مغموم بودن
abut
مماس بودن مجاور بودن
slouches
خمیده بودن اویخته بودن
slouched
خمیده بودن اویخته بودن
Being a junior clerk is a far cry from being a manager .
کارمند عادی بودن کجا و رئیس بودن کجا
to concern something
مربوط بودن
[شدن]
به چیزی
[ربط داشتن به چیزی]
[بابت چیزی بودن]
second rate
درجه دو
second-rate
درجه دو
mark
درجه
top hole
درجه یک
tophole
درجه یک
run of the mine
بی درجه
kyu
درجه
topnotch
درجه یک
marks
درجه
rates
درجه
top
درجه یک
first string
درجه یک
proportion
درجه
proportions
درجه
first class
درجه یک
grades
درجه
degree
درجه
third rate
درجه سه
third-rate
درجه سه
nobby
درجه یک
grade
درجه
scale
درجه
degrees
درجه
low grade
کم درجه
titles
درجه
aquastat
درجه
pitches
درجه
elevations
درجه
pitch
درجه
elevation
درجه
copacetic
درجه یک
copesetic
درجه یک
slap-up
درجه یک
top-notch
درجه یک
scalage
درجه
second class
درجه دو
title
درجه
number one
درجه یک
length
درجه
chinical t.
درجه
lengths
درجه
gauge=gage
درجه
second class
درجه 2
gauge glass
درجه اب
clinical thermometer
درجه
gage=gauge
درجه
gage
درجه
classy
درجه یک
rank
درجه
gauges
درجه
just as well
<adv.>
به یک درجه
high-class
درجه یک
ranks
درجه
equally
<adv.>
به یک درجه
gauged
درجه
echelons
درجه
echelon
درجه
rate
درجه
ranked
درجه
gauge
درجه
stand
بودن واقع بودن
speeding
درجه تندی
graduator
درجه گذار
head over heels
<idiom>
منتهای درجه
grade
درجه شدت
trial elevation
درجه ازمایشی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com