English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 195 (8 milliseconds)
English Persian
flutteringly درحال اشفتگی مضطربانه
Other Matches
perlexedly درحال اشفتگی
agitato مضطربانه باجوش وخروش
pounce درحال خیز درحال حمله با چنگال باچنگال ربودن
pouncing درحال خیز درحال حمله با چنگال باچنگال ربودن
pounces درحال خیز درحال حمله با چنگال باچنگال ربودن
pounced درحال خیز درحال حمله با چنگال باچنگال ربودن
in plant درحال رویش درحال رشد
hullabaloo اشفتگی
nonplus اشفتگی
agitation اشفتگی
katzenjammer اشفتگی
inquietude اشفتگی
strewment اشفتگی
perturbation اشفتگی
perturbations اشفتگی
perturation اشفتگی
hullabaloos اشفتگی
tanglement اشفتگی
disturbances اشفتگی
deranyement اشفتگی
disorderliness اشفتگی
consternation اشفتگی
derangement اشفتگی
turmoil اشفتگی
wilderment اشفتگی
chaos اشفتگی
turbulance اشفتگی
garboil اشفتگی
turbulence اشفتگی
disturbance اشفتگی
mental derangement اشفتگی روانی
optical turbulence اشفتگی اپتیکی
disquietude بی قراری اشفتگی
kettle of fish اشفتگی اختلال
tumble چرخش اشفتگی
tumbled چرخش اشفتگی
backward effect اثر اشفتگی
tumbles چرخش اشفتگی
rummaging اغتشاش اشفتگی
rummages اغتشاش اشفتگی
rummaged اغتشاش اشفتگی
unrest اشفتگی اضطراب
disorders بی ترتیبی اشفتگی
turbulency اشفتگی اغتشاش
turbulence اشفتگی اغتشاش
delirium روان اشفتگی
stickle سراشیب اشفتگی
topsy turvydom اغتشاش اشفتگی
disorder بی ترتیبی اشفتگی
rummage اغتشاش اشفتگی
over anxiety اشفتگی اضطراب
flustration اشفتگی دست پاچگی
brainstorms اشفتگی فکری موقتی
delirium verborum روان اشفتگی پرگویی
agitation مخلوط کردن اشفتگی
sudden ionospheric disturbance اشفتگی ناگهانی یونوسفر
anarchic مربوط به اشفتگی اوضاع
anarchical مربوط به اشفتگی اوضاع
brainstorm اشفتگی فکری موقتی
delirium tremens روان اشفتگی الکلی
traumatic delirium روان اشفتگی اسیب زاد
upset _ واژگونی واژگون سازی اشفتگی اضطراب
buffeting نوسانات نامنظم ساختمان هواپیما در اثر اشفتگی
buffet نوسانات نامنظم ساختمان هواپیما در اثر اشفتگی
buffets نوسانات نامنظم ساختمان هواپیما در اثر اشفتگی
buffeted نوسانات نامنظم ساختمان هواپیما در اثر اشفتگی
paranomia اشفتگی دماغی که نشانه ان عوضی نامیدن چیزها است
feverous درحال تب
suspense درحال تعلیق
amort درحال مرگ
reelingly درحال تلوتلو
blushingly درحال شرمندگی
suspensive درحال تعلیق
suspensive درحال توقف
to be on the grin درحال پوزخندبودن
For the time being. At peresent. presently. درحال حاضر
shiveringly درحال لرز
sejant درحال جلوس
in a wrought up state درحال عصبانی
in child birth درحال زایمان
perdue درحال کمین
kissing kind درحال اشتی
on one's knees درحال خضوع
on stream درحال فعالیت
on the boil درحال جوشیدن
perdu درحال کمین
at the present moment درحال حاضر
struck درحال اعتصاب
ongoing درحال پیشرفت
dormant درحال کمون
latent درحال کمون
high water دریا درحال مد
aglow درحال اشتعال
stations جا درحال سکون
stationed جا درحال سکون
station جا درحال سکون
amok درحال جنون
moribund درحال نزع
dying درحال نزع
functioning درحال کار
nascent درحال تولد
overtaking vessel ناو درحال سبقت
about to do something <idiom> درحال انجام کاری
sobersided فروتن درحال هوشیاری
pounces درحال حمله با پنجه
hanging اویزان درحال تعلیق
jump kick شوت درحال پرش
the belligernt powers دولتهای درحال جنگ
pouncing درحال حمله با پنجه
swing up درحال تاب خوردن
rising درحال ترقی یا صعود
pounce درحال حمله با پنجه
sejant درحال چمباتمه زدن
pounced درحال حمله با پنجه
saleintiant درحال جست وخیز
saleint درحال جست وخیز
ramblingly درحال گردش یاولگردی
tranquil بی جنبش درحال سکون
hang up درحال معلق ماندن
goods receiving کالاهای درحال تحویل
enravish درحال جذبه انداختن
enrapture درحال جذبه انداختن
goods inwards کالاهای درحال تحویل
hang-up درحال معلق ماندن
goods intake کالاهای درحال تحویل
hovers درحال توقف پر زدن
hang-ups درحال معلق ماندن
hover درحال توقف پر زدن
declining industry صنعت درحال تنزل
in one's cups درحال میگساری و مستی
hovered درحال توقف پر زدن
sacking درحال یورش وچپاول
flagrante delicto درحال ارتکاب جرم
fall into abeyance درحال وقفه افتادن
rehabilitant بیمار یا معلول درحال نوتوانی
gaggles هواپیماهای بی موتور درحال پرواز
sliding tackle تکل درحال لیز خوردن
intermediate stock موجودی کالاهای درحال ساخت
to grind out an oath درحال دندان قرچه سوگندیادکردن
streamer نوار یاپرچم درحال اهتزاز
to dye in the wool درحال خامی رنگ کردن
to dye in grain درحال خامی رنگ کردن
present arms سلام درحال پیش فنگ
streamers نوار یاپرچم درحال اهتزاز
The ship is loading. کشتی درحال بارگیری است
fliers درحال پرواز گردونه تیزرو
is on the wane درحال کاهش یا نقصان است
flyer درحال پرواز گردونه تیزرو
sniffling درحال عطسه صحبت کردن
sniffles درحال عطسه صحبت کردن
sniffled درحال عطسه صحبت کردن
flyers درحال پرواز گردونه تیزرو
sniffle درحال عطسه صحبت کردن
gaggle هواپیماهای بی موتور درحال پرواز
flier درحال پرواز گردونه تیزرو
spot کمک به ژیمناست درحال انجام حرکت
at this stage <adv.> درحال حاضر [عجالتا] [اکنون ] [فعلا]
to souse a burning house اب پاشیدن روی خانه درحال سوختن
underway replenishment تجدید سوخت و تدارکات درحال حرکت
at this time <adv.> درحال حاضر [عجالتا] [اکنون ] [فعلا]
Irans industry is progressing. صنعت ایران درحال ترقی است
cell phone users while driving کاربران تلفن همراه درحال رانندگی
Prices are rising ( falling ) . قیمت ها درحال افزایش (کاهش ) هستند
spots کمک به ژیمناست درحال انجام حرکت
the dying father said پدر که درحال مردن بود گفت
hibernation بسربردن زمستان درحال خواب یا بیهوشی
in suspense درحال تعطیل یابی تکلیفی معلق
pit a pat با ضربات تند و متوالی درحال ضربان
clear air turbulence اشفتگی در اسمان فاقد ابر که معمولا در ارتفاعات بالا وهمراه با تغییر سرعت درنزدیکی مسیر خروج گازهامیباشد
hang ten سواری تخته موج درحال جلوبودن 01 انگشت پا
transients ناو یا کشتی یا هواپیمای درحال نقل و انتقال
transient ناو یا کشتی یا هواپیمای درحال نقل و انتقال
die توپی که درحال افتادن برروی زمین است
relaxation time فاصله زمانی بین از بین بردن اشفتگی و برقراری حالت تعادل
neutrino ذره کوچک فراری با جرم درحال سکون صفر واپسین 5/0
heel کج شدن قایق از یک طرف قسمت بالایی بدنه تفنگ درحال هدفگیری
heels کج شدن قایق از یک طرف قسمت بالایی بدنه تفنگ درحال هدفگیری
spitting در رهگیری هوایی یعنی درحال رها کردن بویههای صوتی ضد زیردریایی هستم
orbiting در رهگیری هوایی یعنی درحال چرخش یا دور بزنید وهدف را جستجو کنید
transient پرسنلی که در حال نقل و انتقال می باشند درحال توقف یا لنگر موقت درفرودگاه یا بندر
unpopulated تخته مدار چاپ شده که درحال حاضر عنصری ندارد یا سوکت آن خالی است
transients پرسنلی که در حال نقل و انتقال می باشند درحال توقف یا لنگر موقت درفرودگاه یا بندر
controllable twist تیغه رتورهلیکوپتر که میتوان زاویه برخورد انرا درحال پرواز از ریشه تا نوک تغییرداد
stranger در رهگیری هوایی یعنی یک هواپیمای ناشناس با گرا ومسافت و ارتفاع داده شده درحال امدن است
lamber کسیکه میش را هنگام زاییدن توجه میکند میشی که درحال زاییدن است
transient target هدف موقت هدف درحال حرکتی که مدت کمی در میدان دید قرار می گیرد
stream takeoff حالت موجی هواپیماها درحال برخاستن پشت سر هم پرواز از روی باند به صورت موج پشت سر هم
perdu or due درحال کمین کمین کنان
picketings اعضای اتحادیه کارگری که درحال اعتصاب خارج از محل کار خود جمع می شوند تادیگران را نیز به اعتصاب وادارند و نیز خریداران را ازخرید منصرف کنند
choreographs طرح رقص یا بالت را ریختن درحال رقص یا بالت بودن
choreographing طرح رقص یا بالت را ریختن درحال رقص یا بالت بودن
choreographed طرح رقص یا بالت را ریختن درحال رقص یا بالت بودن
choreograph طرح رقص یا بالت را ریختن درحال رقص یا بالت بودن
pit a pat درحال بال بال
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com