English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 149 (7 milliseconds)
English Persian
sejant درحال جلوس
Other Matches
pounce درحال خیز درحال حمله با چنگال باچنگال ربودن
pounced درحال خیز درحال حمله با چنگال باچنگال ربودن
pounces درحال خیز درحال حمله با چنگال باچنگال ربودن
pouncing درحال خیز درحال حمله با چنگال باچنگال ربودن
in plant درحال رویش درحال رشد
regnal day جلوس
accession جلوس
sits جلوس کردن
ascend جلوس کردن بر
sit جلوس کردن
ascended جلوس کردن بر
they proclaimed him sovereign جلوس اورا
ascends جلوس کردن بر
to take one's s. on the throne برتخت جلوس کردن
to come to the throne بر تخت جلوس کردن
prsbytery محل جلوس کشیش
to a the throne برتخت جلوس کردن
agreeing جلوس کردن نائل شدن
agrees جلوس کردن نائل شدن
agree جلوس کردن نائل شدن
dais سکوب مخصوص جلوس اشخاص برجسته
verger متصدی نشان دادن محل جلوس مردم در کلیسا
feverous درحال تب
perdue درحال کمین
aglow درحال اشتعال
perlexedly درحال اشفتگی
blushingly درحال شرمندگی
station جا درحال سکون
amort درحال مرگ
reelingly درحال تلوتلو
stationed جا درحال سکون
perdu درحال کمین
dormant درحال کمون
suspense درحال تعلیق
struck درحال اعتصاب
in a wrought up state درحال عصبانی
in child birth درحال زایمان
amok درحال جنون
on stream درحال فعالیت
kissing kind درحال اشتی
on one's knees درحال خضوع
on the boil درحال جوشیدن
stations جا درحال سکون
latent درحال کمون
high water دریا درحال مد
For the time being. At peresent. presently. درحال حاضر
moribund درحال نزع
functioning درحال کار
ongoing درحال پیشرفت
to be on the grin درحال پوزخندبودن
dying درحال نزع
suspensive درحال توقف
suspensive درحال تعلیق
nascent درحال تولد
shiveringly درحال لرز
at the present moment درحال حاضر
ramblingly درحال گردش یاولگردی
goods intake کالاهای درحال تحویل
goods inwards کالاهای درحال تحویل
flutteringly درحال اشفتگی مضطربانه
flagrante delicto درحال ارتکاب جرم
goods receiving کالاهای درحال تحویل
in one's cups درحال میگساری و مستی
saleintiant درحال جست وخیز
the belligernt powers دولتهای درحال جنگ
sejant درحال چمباتمه زدن
sobersided فروتن درحال هوشیاری
overtaking vessel ناو درحال سبقت
swing up درحال تاب خوردن
hang-up درحال معلق ماندن
saleint درحال جست وخیز
about to do something <idiom> درحال انجام کاری
jump kick شوت درحال پرش
fall into abeyance درحال وقفه افتادن
hang-ups درحال معلق ماندن
hang up درحال معلق ماندن
hovers درحال توقف پر زدن
hovered درحال توقف پر زدن
rising درحال ترقی یا صعود
pounce درحال حمله با پنجه
hover درحال توقف پر زدن
pouncing درحال حمله با پنجه
pounces درحال حمله با پنجه
tranquil بی جنبش درحال سکون
sacking درحال یورش وچپاول
declining industry صنعت درحال تنزل
enrapture درحال جذبه انداختن
enravish درحال جذبه انداختن
pounced درحال حمله با پنجه
hanging اویزان درحال تعلیق
fliers درحال پرواز گردونه تیزرو
sniffled درحال عطسه صحبت کردن
rehabilitant بیمار یا معلول درحال نوتوانی
to grind out an oath درحال دندان قرچه سوگندیادکردن
to dye in the wool درحال خامی رنگ کردن
to dye in grain درحال خامی رنگ کردن
The ship is loading. کشتی درحال بارگیری است
sliding tackle تکل درحال لیز خوردن
sniffle درحال عطسه صحبت کردن
sniffles درحال عطسه صحبت کردن
sniffling درحال عطسه صحبت کردن
present arms سلام درحال پیش فنگ
is on the wane درحال کاهش یا نقصان است
streamers نوار یاپرچم درحال اهتزاز
flyer درحال پرواز گردونه تیزرو
streamer نوار یاپرچم درحال اهتزاز
intermediate stock موجودی کالاهای درحال ساخت
gaggle هواپیماهای بی موتور درحال پرواز
flier درحال پرواز گردونه تیزرو
gaggles هواپیماهای بی موتور درحال پرواز
flyers درحال پرواز گردونه تیزرو
the dying father said پدر که درحال مردن بود گفت
in suspense درحال تعطیل یابی تکلیفی معلق
underway replenishment تجدید سوخت و تدارکات درحال حرکت
spots کمک به ژیمناست درحال انجام حرکت
to souse a burning house اب پاشیدن روی خانه درحال سوختن
spot کمک به ژیمناست درحال انجام حرکت
at this stage <adv.> درحال حاضر [عجالتا] [اکنون ] [فعلا]
pit a pat با ضربات تند و متوالی درحال ضربان
hibernation بسربردن زمستان درحال خواب یا بیهوشی
at this time <adv.> درحال حاضر [عجالتا] [اکنون ] [فعلا]
cell phone users while driving کاربران تلفن همراه درحال رانندگی
Prices are rising ( falling ) . قیمت ها درحال افزایش (کاهش ) هستند
Irans industry is progressing. صنعت ایران درحال ترقی است
hang ten سواری تخته موج درحال جلوبودن 01 انگشت پا
transient ناو یا کشتی یا هواپیمای درحال نقل و انتقال
die توپی که درحال افتادن برروی زمین است
transients ناو یا کشتی یا هواپیمای درحال نقل و انتقال
neutrino ذره کوچک فراری با جرم درحال سکون صفر واپسین 5/0
heels کج شدن قایق از یک طرف قسمت بالایی بدنه تفنگ درحال هدفگیری
heel کج شدن قایق از یک طرف قسمت بالایی بدنه تفنگ درحال هدفگیری
spitting در رهگیری هوایی یعنی درحال رها کردن بویههای صوتی ضد زیردریایی هستم
orbiting در رهگیری هوایی یعنی درحال چرخش یا دور بزنید وهدف را جستجو کنید
controllable twist تیغه رتورهلیکوپتر که میتوان زاویه برخورد انرا درحال پرواز از ریشه تا نوک تغییرداد
unpopulated تخته مدار چاپ شده که درحال حاضر عنصری ندارد یا سوکت آن خالی است
transient پرسنلی که در حال نقل و انتقال می باشند درحال توقف یا لنگر موقت درفرودگاه یا بندر
transients پرسنلی که در حال نقل و انتقال می باشند درحال توقف یا لنگر موقت درفرودگاه یا بندر
stranger در رهگیری هوایی یعنی یک هواپیمای ناشناس با گرا ومسافت و ارتفاع داده شده درحال امدن است
lamber کسیکه میش را هنگام زاییدن توجه میکند میشی که درحال زاییدن است
transient target هدف موقت هدف درحال حرکتی که مدت کمی در میدان دید قرار می گیرد
stream takeoff حالت موجی هواپیماها درحال برخاستن پشت سر هم پرواز از روی باند به صورت موج پشت سر هم
perdu or due درحال کمین کمین کنان
picketings اعضای اتحادیه کارگری که درحال اعتصاب خارج از محل کار خود جمع می شوند تادیگران را نیز به اعتصاب وادارند و نیز خریداران را ازخرید منصرف کنند
choreograph طرح رقص یا بالت را ریختن درحال رقص یا بالت بودن
choreographed طرح رقص یا بالت را ریختن درحال رقص یا بالت بودن
choreographs طرح رقص یا بالت را ریختن درحال رقص یا بالت بودن
choreographing طرح رقص یا بالت را ریختن درحال رقص یا بالت بودن
pit a pat درحال بال بال
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com