English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 163 (8 milliseconds)
English Persian
on the boil درحال جوشیدن
Other Matches
pounce درحال خیز درحال حمله با چنگال باچنگال ربودن
pounced درحال خیز درحال حمله با چنگال باچنگال ربودن
pounces درحال خیز درحال حمله با چنگال باچنگال ربودن
pouncing درحال خیز درحال حمله با چنگال باچنگال ربودن
in plant درحال رویش درحال رشد
bubbles جوشیدن
bubbled جوشیدن
bubble جوشیدن
effervesce جوشیدن
foamed جوشیدن
foaming جوشیدن
bubbling جوشیدن
boils جوشیدن
foam جوشیدن
blow جوشیدن
blows جوشیدن
boiled جوشیدن
foams جوشیدن
boil جوشیدن
seethe تلاطم جوشیدن
simmered اهسته جوشیدن
seethed تلاطم جوشیدن
simmering اهسته جوشیدن
seethes تلاطم جوشیدن
seething تلاطم جوشیدن
simmer اهسته جوشیدن
simmers اهسته جوشیدن
gurgle غرغره کردن جوشیدن
gurgled غرغره کردن جوشیدن
gurgling غرغره کردن جوشیدن
perks صاف کردن جوشیدن
perk صاف کردن جوشیدن
guggle جوشیدن جوش زدن
to go off the boil جوشیدن وخشک افتادن
gurgles غرغره کردن جوشیدن
To be a good mixer. با مردم خوب جوشیدن ( معاشرت کردن )
feverous درحال تب
shiveringly درحال لرز
suspensive درحال تعلیق
suspensive درحال توقف
dormant درحال کمون
to be on the grin درحال پوزخندبودن
For the time being. At peresent. presently. درحال حاضر
sejant درحال جلوس
reelingly درحال تلوتلو
blushingly درحال شرمندگی
in a wrought up state درحال عصبانی
in child birth درحال زایمان
amort درحال مرگ
suspense درحال تعلیق
struck درحال اعتصاب
at the present moment درحال حاضر
kissing kind درحال اشتی
on one's knees درحال خضوع
on stream درحال فعالیت
perdu درحال کمین
perdue درحال کمین
perlexedly درحال اشفتگی
aglow درحال اشتعال
dying درحال نزع
moribund درحال نزع
nascent درحال تولد
latent درحال کمون
stations جا درحال سکون
stationed جا درحال سکون
station جا درحال سکون
high water دریا درحال مد
ongoing درحال پیشرفت
amok درحال جنون
functioning درحال کار
goods intake کالاهای درحال تحویل
flagrante delicto درحال ارتکاب جرم
sobersided فروتن درحال هوشیاری
goods receiving کالاهای درحال تحویل
goods inwards کالاهای درحال تحویل
flutteringly درحال اشفتگی مضطربانه
pounce درحال حمله با پنجه
sejant درحال چمباتمه زدن
overtaking vessel ناو درحال سبقت
pounces درحال حمله با پنجه
pouncing درحال حمله با پنجه
ramblingly درحال گردش یاولگردی
jump kick شوت درحال پرش
saleint درحال جست وخیز
saleintiant درحال جست وخیز
in one's cups درحال میگساری و مستی
swing up درحال تاب خوردن
fall into abeyance درحال وقفه افتادن
enravish درحال جذبه انداختن
about to do something <idiom> درحال انجام کاری
sacking درحال یورش وچپاول
pounced درحال حمله با پنجه
hang-ups درحال معلق ماندن
hang-up درحال معلق ماندن
hang up درحال معلق ماندن
hovers درحال توقف پر زدن
hovered درحال توقف پر زدن
hover درحال توقف پر زدن
hanging اویزان درحال تعلیق
enrapture درحال جذبه انداختن
tranquil بی جنبش درحال سکون
the belligernt powers دولتهای درحال جنگ
declining industry صنعت درحال تنزل
rising درحال ترقی یا صعود
gaggles هواپیماهای بی موتور درحال پرواز
to dye in grain درحال خامی رنگ کردن
present arms سلام درحال پیش فنگ
to dye in the wool درحال خامی رنگ کردن
gaggle هواپیماهای بی موتور درحال پرواز
rehabilitant بیمار یا معلول درحال نوتوانی
to grind out an oath درحال دندان قرچه سوگندیادکردن
sliding tackle تکل درحال لیز خوردن
The ship is loading. کشتی درحال بارگیری است
fliers درحال پرواز گردونه تیزرو
flier درحال پرواز گردونه تیزرو
sniffling درحال عطسه صحبت کردن
intermediate stock موجودی کالاهای درحال ساخت
is on the wane درحال کاهش یا نقصان است
sniffles درحال عطسه صحبت کردن
sniffle درحال عطسه صحبت کردن
flyer درحال پرواز گردونه تیزرو
streamers نوار یاپرچم درحال اهتزاز
streamer نوار یاپرچم درحال اهتزاز
sniffled درحال عطسه صحبت کردن
flyers درحال پرواز گردونه تیزرو
Prices are rising ( falling ) . قیمت ها درحال افزایش (کاهش ) هستند
spots کمک به ژیمناست درحال انجام حرکت
to souse a burning house اب پاشیدن روی خانه درحال سوختن
Irans industry is progressing. صنعت ایران درحال ترقی است
underway replenishment تجدید سوخت و تدارکات درحال حرکت
spot کمک به ژیمناست درحال انجام حرکت
cell phone users while driving کاربران تلفن همراه درحال رانندگی
at this stage <adv.> درحال حاضر [عجالتا] [اکنون ] [فعلا]
hibernation بسربردن زمستان درحال خواب یا بیهوشی
at this time <adv.> درحال حاضر [عجالتا] [اکنون ] [فعلا]
pit a pat با ضربات تند و متوالی درحال ضربان
in suspense درحال تعطیل یابی تکلیفی معلق
the dying father said پدر که درحال مردن بود گفت
transient ناو یا کشتی یا هواپیمای درحال نقل و انتقال
transients ناو یا کشتی یا هواپیمای درحال نقل و انتقال
hang ten سواری تخته موج درحال جلوبودن 01 انگشت پا
die توپی که درحال افتادن برروی زمین است
neutrino ذره کوچک فراری با جرم درحال سکون صفر واپسین 5/0
heel کج شدن قایق از یک طرف قسمت بالایی بدنه تفنگ درحال هدفگیری
heels کج شدن قایق از یک طرف قسمت بالایی بدنه تفنگ درحال هدفگیری
orbiting در رهگیری هوایی یعنی درحال چرخش یا دور بزنید وهدف را جستجو کنید
spitting در رهگیری هوایی یعنی درحال رها کردن بویههای صوتی ضد زیردریایی هستم
transient پرسنلی که در حال نقل و انتقال می باشند درحال توقف یا لنگر موقت درفرودگاه یا بندر
unpopulated تخته مدار چاپ شده که درحال حاضر عنصری ندارد یا سوکت آن خالی است
transients پرسنلی که در حال نقل و انتقال می باشند درحال توقف یا لنگر موقت درفرودگاه یا بندر
controllable twist تیغه رتورهلیکوپتر که میتوان زاویه برخورد انرا درحال پرواز از ریشه تا نوک تغییرداد
stranger در رهگیری هوایی یعنی یک هواپیمای ناشناس با گرا ومسافت و ارتفاع داده شده درحال امدن است
lamber کسیکه میش را هنگام زاییدن توجه میکند میشی که درحال زاییدن است
transient target هدف موقت هدف درحال حرکتی که مدت کمی در میدان دید قرار می گیرد
stream takeoff حالت موجی هواپیماها درحال برخاستن پشت سر هم پرواز از روی باند به صورت موج پشت سر هم
perdu or due درحال کمین کمین کنان
picketings اعضای اتحادیه کارگری که درحال اعتصاب خارج از محل کار خود جمع می شوند تادیگران را نیز به اعتصاب وادارند و نیز خریداران را ازخرید منصرف کنند
choreographing طرح رقص یا بالت را ریختن درحال رقص یا بالت بودن
choreographed طرح رقص یا بالت را ریختن درحال رقص یا بالت بودن
choreograph طرح رقص یا بالت را ریختن درحال رقص یا بالت بودن
choreographs طرح رقص یا بالت را ریختن درحال رقص یا بالت بودن
pit a pat درحال بال بال
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com