English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 134 (5 milliseconds)
English Persian
on one's knees درحال خضوع
Other Matches
pounce درحال خیز درحال حمله با چنگال باچنگال ربودن
pounced درحال خیز درحال حمله با چنگال باچنگال ربودن
pounces درحال خیز درحال حمله با چنگال باچنگال ربودن
pouncing درحال خیز درحال حمله با چنگال باچنگال ربودن
prosternation سجود خضوع
humbly از روی فروتنی یا خضوع و خشوع
in plant درحال رویش درحال رشد
feverous درحال تب
suspensive درحال تعلیق
shiveringly درحال لرز
suspensive درحال توقف
perlexedly درحال اشفتگی
aglow درحال اشتعال
dormant درحال کمون
sejant درحال جلوس
reelingly درحال تلوتلو
kissing kind درحال اشتی
perdu درحال کمین
perdue درحال کمین
in child birth درحال زایمان
in a wrought up state درحال عصبانی
on stream درحال فعالیت
blushingly درحال شرمندگی
amort درحال مرگ
suspense درحال تعلیق
struck درحال اعتصاب
on the boil درحال جوشیدن
to be on the grin درحال پوزخندبودن
dying درحال نزع
stations جا درحال سکون
at the present moment درحال حاضر
nascent درحال تولد
latent درحال کمون
stationed جا درحال سکون
high water دریا درحال مد
amok درحال جنون
For the time being. At peresent. presently. درحال حاضر
moribund درحال نزع
functioning درحال کار
ongoing درحال پیشرفت
station جا درحال سکون
enrapture درحال جذبه انداختن
enravish درحال جذبه انداختن
fall into abeyance درحال وقفه افتادن
flagrante delicto درحال ارتکاب جرم
jump kick شوت درحال پرش
overtaking vessel ناو درحال سبقت
goods intake کالاهای درحال تحویل
in one's cups درحال میگساری و مستی
the belligernt powers دولتهای درحال جنگ
goods receiving کالاهای درحال تحویل
goods inwards کالاهای درحال تحویل
flutteringly درحال اشفتگی مضطربانه
declining industry صنعت درحال تنزل
sacking درحال یورش وچپاول
hovered درحال توقف پر زدن
hover درحال توقف پر زدن
pounces درحال حمله با پنجه
sejant درحال چمباتمه زدن
pouncing درحال حمله با پنجه
tranquil بی جنبش درحال سکون
hanging اویزان درحال تعلیق
sobersided فروتن درحال هوشیاری
about to do something <idiom> درحال انجام کاری
swing up درحال تاب خوردن
hovers درحال توقف پر زدن
pounced درحال حمله با پنجه
ramblingly درحال گردش یاولگردی
rising درحال ترقی یا صعود
saleint درحال جست وخیز
saleintiant درحال جست وخیز
hang-ups درحال معلق ماندن
hang-up درحال معلق ماندن
hang up درحال معلق ماندن
pounce درحال حمله با پنجه
to dye in grain درحال خامی رنگ کردن
to grind out an oath درحال دندان قرچه سوگندیادکردن
The ship is loading. کشتی درحال بارگیری است
rehabilitant بیمار یا معلول درحال نوتوانی
sliding tackle تکل درحال لیز خوردن
to dye in the wool درحال خامی رنگ کردن
present arms سلام درحال پیش فنگ
streamer نوار یاپرچم درحال اهتزاز
sniffles درحال عطسه صحبت کردن
fliers درحال پرواز گردونه تیزرو
flier درحال پرواز گردونه تیزرو
sniffling درحال عطسه صحبت کردن
flyers درحال پرواز گردونه تیزرو
streamers نوار یاپرچم درحال اهتزاز
sniffled درحال عطسه صحبت کردن
gaggles هواپیماهای بی موتور درحال پرواز
gaggle هواپیماهای بی موتور درحال پرواز
intermediate stock موجودی کالاهای درحال ساخت
is on the wane درحال کاهش یا نقصان است
sniffle درحال عطسه صحبت کردن
flyer درحال پرواز گردونه تیزرو
spot کمک به ژیمناست درحال انجام حرکت
to souse a burning house اب پاشیدن روی خانه درحال سوختن
underway replenishment تجدید سوخت و تدارکات درحال حرکت
Irans industry is progressing. صنعت ایران درحال ترقی است
spots کمک به ژیمناست درحال انجام حرکت
at this stage <adv.> درحال حاضر [عجالتا] [اکنون ] [فعلا]
cell phone users while driving کاربران تلفن همراه درحال رانندگی
Prices are rising ( falling ) . قیمت ها درحال افزایش (کاهش ) هستند
the dying father said پدر که درحال مردن بود گفت
in suspense درحال تعطیل یابی تکلیفی معلق
at this time <adv.> درحال حاضر [عجالتا] [اکنون ] [فعلا]
pit a pat با ضربات تند و متوالی درحال ضربان
hibernation بسربردن زمستان درحال خواب یا بیهوشی
hang ten سواری تخته موج درحال جلوبودن 01 انگشت پا
die توپی که درحال افتادن برروی زمین است
transient ناو یا کشتی یا هواپیمای درحال نقل و انتقال
transients ناو یا کشتی یا هواپیمای درحال نقل و انتقال
neutrino ذره کوچک فراری با جرم درحال سکون صفر واپسین 5/0
heels کج شدن قایق از یک طرف قسمت بالایی بدنه تفنگ درحال هدفگیری
heel کج شدن قایق از یک طرف قسمت بالایی بدنه تفنگ درحال هدفگیری
spitting در رهگیری هوایی یعنی درحال رها کردن بویههای صوتی ضد زیردریایی هستم
orbiting در رهگیری هوایی یعنی درحال چرخش یا دور بزنید وهدف را جستجو کنید
transient پرسنلی که در حال نقل و انتقال می باشند درحال توقف یا لنگر موقت درفرودگاه یا بندر
unpopulated تخته مدار چاپ شده که درحال حاضر عنصری ندارد یا سوکت آن خالی است
controllable twist تیغه رتورهلیکوپتر که میتوان زاویه برخورد انرا درحال پرواز از ریشه تا نوک تغییرداد
transients پرسنلی که در حال نقل و انتقال می باشند درحال توقف یا لنگر موقت درفرودگاه یا بندر
stranger در رهگیری هوایی یعنی یک هواپیمای ناشناس با گرا ومسافت و ارتفاع داده شده درحال امدن است
lamber کسیکه میش را هنگام زاییدن توجه میکند میشی که درحال زاییدن است
transient target هدف موقت هدف درحال حرکتی که مدت کمی در میدان دید قرار می گیرد
stream takeoff حالت موجی هواپیماها درحال برخاستن پشت سر هم پرواز از روی باند به صورت موج پشت سر هم
perdu or due درحال کمین کمین کنان
picketings اعضای اتحادیه کارگری که درحال اعتصاب خارج از محل کار خود جمع می شوند تادیگران را نیز به اعتصاب وادارند و نیز خریداران را ازخرید منصرف کنند
choreographs طرح رقص یا بالت را ریختن درحال رقص یا بالت بودن
choreographed طرح رقص یا بالت را ریختن درحال رقص یا بالت بودن
choreograph طرح رقص یا بالت را ریختن درحال رقص یا بالت بودن
choreographing طرح رقص یا بالت را ریختن درحال رقص یا بالت بودن
pit a pat درحال بال بال
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com