English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 176 (9 milliseconds)
English Persian
in plant درحال رویش درحال رشد
Other Matches
pouncing درحال خیز درحال حمله با چنگال باچنگال ربودن
pounced درحال خیز درحال حمله با چنگال باچنگال ربودن
pounce درحال خیز درحال حمله با چنگال باچنگال ربودن
pounces درحال خیز درحال حمله با چنگال باچنگال ربودن
feverous درحال تب
amort درحال مرگ
sejant درحال جلوس
blushingly درحال شرمندگی
on stream درحال فعالیت
reelingly درحال تلوتلو
dormant درحال کمون
on one's knees درحال خضوع
ongoing درحال پیشرفت
in a wrought up state درحال عصبانی
in child birth درحال زایمان
kissing kind درحال اشتی
aglow درحال اشتعال
on the boil درحال جوشیدن
perdu درحال کمین
perdue درحال کمین
perlexedly درحال اشفتگی
moribund درحال نزع
dying درحال نزع
latent درحال کمون
stations جا درحال سکون
stationed جا درحال سکون
station جا درحال سکون
amok درحال جنون
at the present moment درحال حاضر
high water دریا درحال مد
nascent درحال تولد
suspensive درحال تعلیق
suspense درحال تعلیق
struck درحال اعتصاب
shiveringly درحال لرز
to be on the grin درحال پوزخندبودن
For the time being. At peresent. presently. درحال حاضر
functioning درحال کار
suspensive درحال توقف
flagrante delicto درحال ارتکاب جرم
enrapture درحال جذبه انداختن
fall into abeyance درحال وقفه افتادن
enravish درحال جذبه انداختن
declining industry صنعت درحال تنزل
goods receiving کالاهای درحال تحویل
flutteringly درحال اشفتگی مضطربانه
goods intake کالاهای درحال تحویل
the belligernt powers دولتهای درحال جنگ
swing up درحال تاب خوردن
sobersided فروتن درحال هوشیاری
saleintiant درحال جست وخیز
saleint درحال جست وخیز
ramblingly درحال گردش یاولگردی
overtaking vessel ناو درحال سبقت
sejant درحال چمباتمه زدن
sacking درحال یورش وچپاول
jump kick شوت درحال پرش
in one's cups درحال میگساری و مستی
goods inwards کالاهای درحال تحویل
about to do something <idiom> درحال انجام کاری
tranquil بی جنبش درحال سکون
hover درحال توقف پر زدن
hanging اویزان درحال تعلیق
hovered درحال توقف پر زدن
rising درحال ترقی یا صعود
hovers درحال توقف پر زدن
hang up درحال معلق ماندن
hang-up درحال معلق ماندن
hang-ups درحال معلق ماندن
pouncing درحال حمله با پنجه
pounces درحال حمله با پنجه
pounced درحال حمله با پنجه
pounce درحال حمله با پنجه
to grind out an oath درحال دندان قرچه سوگندیادکردن
to dye in the wool درحال خامی رنگ کردن
flyers درحال پرواز گردونه تیزرو
to dye in grain درحال خامی رنگ کردن
gaggle هواپیماهای بی موتور درحال پرواز
sniffling درحال عطسه صحبت کردن
sniffles درحال عطسه صحبت کردن
sniffled درحال عطسه صحبت کردن
gaggles هواپیماهای بی موتور درحال پرواز
intermediate stock موجودی کالاهای درحال ساخت
is on the wane درحال کاهش یا نقصان است
sniffle درحال عطسه صحبت کردن
sliding tackle تکل درحال لیز خوردن
rehabilitant بیمار یا معلول درحال نوتوانی
present arms سلام درحال پیش فنگ
fliers درحال پرواز گردونه تیزرو
The ship is loading. کشتی درحال بارگیری است
streamer نوار یاپرچم درحال اهتزاز
streamers نوار یاپرچم درحال اهتزاز
flyer درحال پرواز گردونه تیزرو
flier درحال پرواز گردونه تیزرو
cell phone users while driving کاربران تلفن همراه درحال رانندگی
at this stage <adv.> درحال حاضر [عجالتا] [اکنون ] [فعلا]
at this time <adv.> درحال حاضر [عجالتا] [اکنون ] [فعلا]
spot کمک به ژیمناست درحال انجام حرکت
hibernation بسربردن زمستان درحال خواب یا بیهوشی
pit a pat با ضربات تند و متوالی درحال ضربان
the dying father said پدر که درحال مردن بود گفت
in suspense درحال تعطیل یابی تکلیفی معلق
spots کمک به ژیمناست درحال انجام حرکت
Prices are rising ( falling ) . قیمت ها درحال افزایش (کاهش ) هستند
underway replenishment تجدید سوخت و تدارکات درحال حرکت
to souse a burning house اب پاشیدن روی خانه درحال سوختن
Irans industry is progressing. صنعت ایران درحال ترقی است
transient ناو یا کشتی یا هواپیمای درحال نقل و انتقال
hang ten سواری تخته موج درحال جلوبودن 01 انگشت پا
transients ناو یا کشتی یا هواپیمای درحال نقل و انتقال
die توپی که درحال افتادن برروی زمین است
neutrino ذره کوچک فراری با جرم درحال سکون صفر واپسین 5/0
heels کج شدن قایق از یک طرف قسمت بالایی بدنه تفنگ درحال هدفگیری
heel کج شدن قایق از یک طرف قسمت بالایی بدنه تفنگ درحال هدفگیری
spitting در رهگیری هوایی یعنی درحال رها کردن بویههای صوتی ضد زیردریایی هستم
orbiting در رهگیری هوایی یعنی درحال چرخش یا دور بزنید وهدف را جستجو کنید
unpopulated تخته مدار چاپ شده که درحال حاضر عنصری ندارد یا سوکت آن خالی است
transient پرسنلی که در حال نقل و انتقال می باشند درحال توقف یا لنگر موقت درفرودگاه یا بندر
controllable twist تیغه رتورهلیکوپتر که میتوان زاویه برخورد انرا درحال پرواز از ریشه تا نوک تغییرداد
transients پرسنلی که در حال نقل و انتقال می باشند درحال توقف یا لنگر موقت درفرودگاه یا بندر
stranger در رهگیری هوایی یعنی یک هواپیمای ناشناس با گرا ومسافت و ارتفاع داده شده درحال امدن است
lamber کسیکه میش را هنگام زاییدن توجه میکند میشی که درحال زاییدن است
transient target هدف موقت هدف درحال حرکتی که مدت کمی در میدان دید قرار می گیرد
stream takeoff حالت موجی هواپیماها درحال برخاستن پشت سر هم پرواز از روی باند به صورت موج پشت سر هم
perdu or due درحال کمین کمین کنان
picketings اعضای اتحادیه کارگری که درحال اعتصاب خارج از محل کار خود جمع می شوند تادیگران را نیز به اعتصاب وادارند و نیز خریداران را ازخرید منصرف کنند
choreographs طرح رقص یا بالت را ریختن درحال رقص یا بالت بودن
choreographed طرح رقص یا بالت را ریختن درحال رقص یا بالت بودن
choreographing طرح رقص یا بالت را ریختن درحال رقص یا بالت بودن
choreograph طرح رقص یا بالت را ریختن درحال رقص یا بالت بودن
shoot رویش انشعابی رویش شاخه
shoots رویش انشعابی رویش شاخه
pit a pat درحال بال بال
germination رویش
ingrowth رویش درونی
growing point نقطه رویش
excrescency رویش ناهنجارنسوج
intergrowth رویش توام
gigas رویش بلند تر
extroversion رویش برونی
vegetive رویش کننده
mushroom growth رویش تند
excrescence رویش ناهنجار
excrescences رویش ناهنجار
ovular growth رویش تخمک
orthotropism رویش عمودی
extrovert دارای رویش برونی
extroverts دارای رویش برونی
cockles رویش زگیل مانند
She is on familiar (intimate) terms with me. با من رویش باز است
cockle رویش زگیل مانند
vegetative روینده رویش کننده
herbicide مواد ضد رویش گیاه
germinative وابسته به رویش تخم
herbicides مواد ضد رویش گیاه
antiplant agent عامل ضد رویش گیاهان
pubescence رویش مو درپشت زهار
his face is p with small pox رویش ازابله پرازچاله است
hyperostosis رویش غیر طبیعی استخوان
endomorphism رویش از روپوست درون دگرگونی
endomorphy رویش از روپوست درون دگرگونی
You can bank on it! <idiom> میتوانی رویش حساب کنی! [اصطلاح]
You can take it to the bank. <idiom> میتوانی رویش حساب کنی! [اصطلاح]
monomorphic or phous دارای یک شکل ثابت در همه مدت رویش
unipotent دارای قدرت رویش در یک جهت یا بصورت یک سلول
I cannot look him in the face again. دیگر نمی توانم تو رویش نگاه کنم.
prolotherapy اصلاح وتر یا عضوی بوسیله کاهش رویش وتکثیر سلولی
micronucleus یکی از دوهسته کوچکتر مرکزی مژه داران که رویش جانور را تحت کنترل دارد
palimpsest نسخه خطی یا دست نوشتهای که نوشتهء روی ان پاک شده و دوباره رویش نوشته باشند
ontogeny رشد شناسی تاریخچه رشد و رویش موجودات
sarcoid زگیل یا جوش گوشتی رویش گوشتی
hotbed بستر خاکی چمن که در اثر تخمیر ویابوسیله دیگری گرم شده باشد محل یا محیطی که دران رویش وپیشرفت سریع باشد
hotbeds بستر خاکی چمن که در اثر تخمیر ویابوسیله دیگری گرم شده باشد محل یا محیطی که دران رویش وپیشرفت سریع باشد
hyprostosis رویش غیر طبیعی استخوان کلفت شدگی استخوان برامدگی استخوان
beta software نرم افزاری که هنوز تمام آزمایش ها رویش تمام نشده و ممکن است هنوز مشکل داشته باشد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com