Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
on stream
درحال فعالیت
Other Matches
pouncing
درحال خیز درحال حمله با چنگال باچنگال ربودن
pounces
درحال خیز درحال حمله با چنگال باچنگال ربودن
pounce
درحال خیز درحال حمله با چنگال باچنگال ربودن
pounced
درحال خیز درحال حمله با چنگال باچنگال ربودن
in plant
درحال رویش درحال رشد
feverous
درحال تب
perlexedly
درحال اشفتگی
on the boil
درحال جوشیدن
functioning
درحال کار
aglow
درحال اشتعال
on one's knees
درحال خضوع
For the time being. At peresent. presently.
درحال حاضر
struck
درحال اعتصاب
shiveringly
درحال لرز
sejant
درحال جلوس
moribund
درحال نزع
suspensive
درحال تعلیق
suspensive
درحال توقف
to be on the grin
درحال پوزخندبودن
perdue
درحال کمین
perdu
درحال کمین
ongoing
درحال پیشرفت
reelingly
درحال تلوتلو
suspense
درحال تعلیق
dormant
درحال کمون
kissing kind
درحال اشتی
in child birth
درحال زایمان
amort
درحال مرگ
high water
دریا درحال مد
at the present moment
درحال حاضر
amok
درحال جنون
in a wrought up state
درحال عصبانی
station
جا درحال سکون
nascent
درحال تولد
stationed
جا درحال سکون
stations
جا درحال سکون
dying
درحال نزع
latent
درحال کمون
blushingly
درحال شرمندگی
enravish
درحال جذبه انداختن
ramblingly
درحال گردش یاولگردی
hang up
درحال معلق ماندن
the belligernt powers
دولتهای درحال جنگ
hovers
درحال توقف پر زدن
hovered
درحال توقف پر زدن
sejant
درحال چمباتمه زدن
saleintiant
درحال جست وخیز
sobersided
فروتن درحال هوشیاری
declining industry
صنعت درحال تنزل
saleint
درحال جست وخیز
enrapture
درحال جذبه انداختن
hover
درحال توقف پر زدن
tranquil
بی جنبش درحال سکون
hanging
اویزان درحال تعلیق
hang-up
درحال معلق ماندن
fall into abeyance
درحال وقفه افتادن
hang-ups
درحال معلق ماندن
pounce
درحال حمله با پنجه
rising
درحال ترقی یا صعود
overtaking vessel
ناو درحال سبقت
in one's cups
درحال میگساری و مستی
goods receiving
کالاهای درحال تحویل
sacking
درحال یورش وچپاول
about to do something
<idiom>
درحال انجام کاری
jump kick
شوت درحال پرش
goods inwards
کالاهای درحال تحویل
pounced
درحال حمله با پنجه
goods intake
کالاهای درحال تحویل
pounces
درحال حمله با پنجه
flutteringly
درحال اشفتگی مضطربانه
flagrante delicto
درحال ارتکاب جرم
pouncing
درحال حمله با پنجه
swing up
درحال تاب خوردن
intermediate stock
موجودی کالاهای درحال ساخت
is on the wane
درحال کاهش یا نقصان است
flier
درحال پرواز گردونه تیزرو
streamer
نوار یاپرچم درحال اهتزاز
present arms
سلام درحال پیش فنگ
streamers
نوار یاپرچم درحال اهتزاز
rehabilitant
بیمار یا معلول درحال نوتوانی
to dye in the wool
درحال خامی رنگ کردن
gaggle
هواپیماهای بی موتور درحال پرواز
gaggles
هواپیماهای بی موتور درحال پرواز
to grind out an oath
درحال دندان قرچه سوگندیادکردن
to dye in grain
درحال خامی رنگ کردن
sniffle
درحال عطسه صحبت کردن
sniffled
درحال عطسه صحبت کردن
sniffles
درحال عطسه صحبت کردن
sniffling
درحال عطسه صحبت کردن
The ship is loading.
کشتی درحال بارگیری است
sliding tackle
تکل درحال لیز خوردن
flyers
درحال پرواز گردونه تیزرو
fliers
درحال پرواز گردونه تیزرو
flyer
درحال پرواز گردونه تیزرو
activation
فعالیت
function
فعالیت
activeness
فعالیت
exercise
فعالیت
exercised
فعالیت
exercises
فعالیت
activity
فعالیت
acting
فعالیت
stir
فعالیت
functions
فعالیت
stirred
فعالیت
stirrings
فعالیت
stirs
فعالیت
activities
فعالیت
actuality
فعالیت
functioned
فعالیت
the dying father said
پدر که درحال مردن بود گفت
pit a pat
با ضربات تند و متوالی درحال ضربان
to souse a burning house
اب پاشیدن روی خانه درحال سوختن
underway replenishment
تجدید سوخت و تدارکات درحال حرکت
cell phone users while driving
کاربران تلفن همراه درحال رانندگی
in suspense
درحال تعطیل یابی تکلیفی معلق
at this stage
<adv.>
درحال حاضر
[عجالتا]
[اکنون ]
[فعلا]
Prices are rising ( falling ) .
قیمت ها درحال افزایش (کاهش ) هستند
at this time
<adv.>
درحال حاضر
[عجالتا]
[اکنون ]
[فعلا]
Irans industry is progressing.
صنعت ایران درحال ترقی است
hibernation
بسربردن زمستان درحال خواب یا بیهوشی
spots
کمک به ژیمناست درحال انجام حرکت
spot
کمک به ژیمناست درحال انجام حرکت
events
عمل یا فعالیت
activity analysis
تحلیل فعالیت
activity coefficient
ضریب فعالیت
turn over
عایدی فعالیت
hey day
روز پر فعالیت
politicking
فعالیت سیاسی
activity cycle
چرخه فعالیت
activity chart
نمودار فعالیت
activity drive
سائق فعالیت
activity light
چراغ فعالیت
activity of soil
فعالیت خاک
inaction
بدون فعالیت
somatotonic
فعالیت گرا
reactivation
فعالیت مجدد
venturing
فعالیت اقتصادی
ventures
فعالیت اقتصادی
optical activity
فعالیت نوری
operational environment
محیط فعالیت
ventured
فعالیت اقتصادی
operating level
سطح فعالیت
operant
فعالیت کننده
venture
فعالیت اقتصادی
off year
سال کم فعالیت
event
عمل یا فعالیت
low activity
فعالیت پایین
somatotonia
فعالیت گرایی
activity quotient
بهر فعالیت
activity rate
نرخ فعالیت
random activity
فعالیت تصادفی
auxiliary activity
فعالیت فرعی
activity time
زمان هر فعالیت
critical activity
فعالیت بحرانی
activates
به فعالیت پرداختن
activating
به فعالیت پرداختن
activity wheel
گردونه فعالیت
business activity
فعالیت بازرگانی
cerebration
فعالیت مغزی
inactivity
عدم فعالیت
activated
به فعالیت پرداختن
publicity drive
فعالیت تبلیغاتی
activity ratio
نسبت فعالیت
advertising campaign
فعالیت تبلیغاتی
activation
به فعالیت دراوردن
activate
به فعالیت پرداختن
hang ten
سواری تخته موج درحال جلوبودن 01 انگشت پا
die
توپی که درحال افتادن برروی زمین است
transients
ناو یا کشتی یا هواپیمای درحال نقل و انتقال
transient
ناو یا کشتی یا هواپیمای درحال نقل و انتقال
background
فعالیت ارتباط دادهای
formed
سابقه فعالیت اسب
backgrounds
فعالیت ارتباط دادهای
forms
سابقه فعالیت اسب
gross motor activity
فعالیت حرکت عمده
form
سابقه فعالیت اسب
self activity
فعالیت خود بخود
seismism
فعالیت لزرشی وارتعاشی
muzzling
مانع فعالیت شدن
slump
کاهش فعالیت رکود
keep the ball rolling
<idiom>
اجازه فعالیت دادن
efficiency
فعالیت مفید بازده
orbit
دور حدود فعالیت
orbited
دور حدود فعالیت
in the swim
<idiom>
درکاری فعالیت داشتن
byways
کار یا فعالیت جنبی
slumping
کاهش فعالیت رکود
byway
کار یا فعالیت جنبی
trade cycle
دوره فعالیت تجاری
slumped
کاهش فعالیت رکود
orbits
دور حدود فعالیت
muzzle
مانع فعالیت شدن
muzzled
مانع فعالیت شدن
muzzles
مانع فعالیت شدن
slumps
کاهش فعالیت رکود
pickup
تجدید فعالیت چیدن
deactivating group
گروه کم کننده فعالیت
electioneer
فعالیت انتخاباتی کردن
activity sampling
نمونه گیری از فعالیت
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com