English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 52 (7 milliseconds)
English Persian
blaze درخشندگی جار زدن
blazed درخشندگی جار زدن
blazes درخشندگی جار زدن
Search result with all words
orient کشورهای خاوری درخشندگی بسیار
orienting کشورهای خاوری درخشندگی بسیار
orients کشورهای خاوری درخشندگی بسیار
glitter درخشندگی درخشش
glittered درخشندگی درخشش
glitters درخشندگی درخشش
glare درخشندگی زیاد
glared درخشندگی زیاد
glares درخشندگی زیاد
sheen درخشندگی
lustre درخشندگی
radiance درخشندگی
brightness درخشندگی
shine درخشندگی
shines درخشندگی
luminosity درخشندگی
brilliance درخشندگی
absolute luminosity درخشندگی مطلق
apparent luminosity درخشندگی فاهری
brightness adaptation انطباق با درخشندگی
brightness contrast تقابل درخشندگی
bril واحد درخشندگی
brilliancy درخشندگی
brilliancy prize جایزه درخشندگی شطرنج
chatoyance درخشندگی متغیر
chatoyancy درخشندگی متغیر
coruscation درخشندگی
effulge درخشندگی
effulgence درخشندگی
fulgency درخشندگی
fulgor درخشندگی
fulgour درخشندگی
glim درخشندگی
irradiance درخشندگی تابش
irradiancy درخشندگی تابش
luminance درخشندگی
luminosity factor ضریب درخشندگی
luminosity factor درخشندگی
luminouity فرو زندگی درخشندگی
luster درخشندگی
lustreer درخشندگی صیقل
radiancy درخشندگی
refulgence درخشندگی
resplendence درخشندگی جلوه
resplendency درخشندگی جلوه
hair [الیاف نازکتر از پشم مو یا کرک بز و شتر، تفاوت آن با پشم در داشتن ساختار سلولی است که کیسه های هوای موجود باعث ایجاد درخشندگی بیشتر آن می گردد.]
lanolin لانولین [ماده چربی موجود در سطح الیاف پشم که در صورت شسته نشدن حالت انعطاف پذیری و درخشندگی به فرش های پشمی می بخشد.]
splendor درخشندگی
synthetic dyes رنگینه های شیمیایی [این رنگ ها که جدیدا وارد بازار فرش شده اند، اصالت فرش اصیل را خدشه دار نموده اند. بدلیل ثبات و درخشندگی جا افتادگی فرش را می گیرند ولی در عوض سهولت دسترسی باعث استقابل شده است.]
Partial phrase not found.
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com