English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 130 (3 milliseconds)
English Persian
marriageable درخور عروسی
Other Matches
meets تصادم کردن با دشمن درخور بودن درخور
meet تصادم کردن با دشمن درخور بودن درخور
left handed marriage عروسی با پست تر از خود عروسی با غیر هم کفو
wedding day روز عروسی جشن سالیانه عروسی
likly درخور
apposite درخور
idoneous درخور
apt درخور
congurous درخور
by fits and starts درخور
felicitous درخور
proportionate درخور
assorted درخور
deserved درخور
meet درخور
eligible درخور
meets درخور
appropriates درخور مناسب
wifely درخور زنان
e. to the occasion درخور موقع
befit درخور بودن
queenly درخور ملکه
befits درخور بودن
befitted درخور بودن
appropriate درخور مناسب
befitting درخور شایسته
appropriated درخور مناسب
appropriating درخور مناسب
thievish درخور دزدان
pasturable درخور چرا
becoming شایسته درخور
monkish درخور رهبان
fit درخور مناسب
fits درخور مناسب
stagy درخور نمایشگاه
opportune درخور مناسب
fittest درخور مناسب
measuring درخور اندازه گیری
gradatory درخور راه دفتن
little درخور بچگی پست
gradients درخور راه رفتن
gradient درخور راه رفتن
congruous درخور درست تلافی کننده یاجفت شونده
wedlock عروسی
nuptials عروسی
wedding عروسی
weddings عروسی
matrimony عروسی
spousal عروسی
nuptial عروسی
espousal عروسی
bridal عروسی
marriages عروسی
hymen عروسی
hymens عروسی
marriage عروسی
mismarriage عروسی ناجور
to get married عروسی کردن
get marriage عروسی کردن
hedge marriage عروسی زیرجلی
marriage preparations تدارکات عروسی
handfast پیمان عروسی
internuptial وابسته به عروسی
bridal جشن عروسی
nuptial ceremonies ایین عروسی
to change ones condition عروسی کردن
to chang one's condition عروسی کردن
marriage جشن عروسی
the nuptial day روز عروسی
the advantages of marriage فوائد عروسی
proposal of marriage پیشنهاد عروسی
marriages جشن عروسی
digamy عروسی دوباره
marry عروسی کردن
marries عروسی کردن
wedding جشن عروسی
matrimonial وابسته به عروسی
weddings جشن عروسی
nuptial نکاحی عروسی
nuptials نکاحی عروسی
wed عروسی کردن با
wedding ring انگشتر عروسی
spousal زفاف وابسته به عروسی
trigmous سه بار عروسی کرده
espoused عروسی کردن نامزدکردن
espouses عروسی کردن نامزدکردن
espousing عروسی کردن نامزدکردن
postnuptial وابسته به بعد از عروسی
promise of marriage قول یا پیمان عروسی
anniversary جشن سالیانه عروسی
sham marriage عروسی ساختگی یا دروغی
anniversaries جشن سالیانه عروسی
to pop the question پیشنهاد عروسی کردن
espouse عروسی کردن نامزدکردن
remarry دوباره عروسی کردن
married عروسی کرده متاهل
genial bed رختخواب یافراش عروسی
hymen خدای عروسی ونکاح
to come dressed in your wedding finery با لباس عروسی آمدن
remarried دوباره عروسی کردن
marriage lines گواهی نامه عروسی
remarries دوباره عروسی کردن
antenuptial مربوط به پیش از عروسی
hymens خدای عروسی ونکاح
diamond wedding شصتمین یا هفتادوپنجمین سال عروسی
We have a wedding ceremony comin off. جشن عروسی در پیش داریم
a wedding with all the trimmings [fixings] یک عروسی با هر چیزی که باهاش می آید
diamond weddings شصتمین یا هفتادوپنجمین سال عروسی
wedding party مجلس عروسی یا عقد کنان
golden wedding جشن پنجاهمین سال عروسی
golden weddings جشن پنجاهمین سال عروسی
consummate انجام دادن عروسی کردن
consummated انجام دادن عروسی کردن
deuterogamy عروسی دوم باره تجدیدفراش
consummates انجام دادن عروسی کردن
relative impediment محظور شرعی برای عروسی
d. wedding جشن شصتمین سال عروسی
silver wedding بیست وپنجمین سال عروسی
they were made one یعنی باهم عروسی کردند
consummating انجام دادن عروسی کردن
love match عروسی ای که پایه اش عشق باشد و بس
handfast دست نامزدی پیمان عروسی بستن با حلقه
maritally چنانکه وابسته بشوهر باشد از راه عروسی
hymeneal سطح هاگدار ومیوه اور قارچ سرود عروسی
wedding cake کلوچهای که در عروسی به مهمانان میدهند و برای دوستانی ....میفرستند
p sexual relations امیزش جنسی بطورهرج مرج وبدون رعایت ائین عروسی
morganatic marriage عروسی یکی از بزرگان بازنی که ازطبقات پست که باشوهرخودهم پایه نمیشود
sacerdotal وابسته به کشیشان درخور کشیشان
married under a contract unlimited perio زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com