English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
English Persian
misstate درست بیان نردن
Other Matches
authenticating بیان آنکه چیزی صحیح و درست است
authenticate بیان آنکه چیزی صحیح و درست است
authenticated بیان آنکه چیزی صحیح و درست است
authenticates بیان آنکه چیزی صحیح و درست است
authentication استفاده از کدهای خاص برای بیان کردن به فرستنده پیام که پیام درست و قابل تشخیص است
to speak [things indicating something] بیان کردن [رفتاری یا چیزهایی که منظوری را بیان کنند]
warn بیان وقوع یک رویداد خط رناک . بیان وجود خط ر.
warned بیان وقوع یک رویداد خط رناک . بیان وجود خط ر.
warns بیان وقوع یک رویداد خط رناک . بیان وجود خط ر.
OR function تابع منط قی که وقتی خروجی درست میدهد که یک ورودی درست باشد
joins تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
intersections تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
intersection تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
joined تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
join تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
meets تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
coincidence function تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که هر دو ورودی درست باشد
and تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که هر دو ورودی درست باشد
meet تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
disjunction تابع منط قی که در صورتی که ورودی درست باشد خروجی درست تولید میکند
conjunction تابع منط قی که اگر همه ورودی ها درست باشند درست خواهد بود
false 1-اشتباه نه درست و نه صحیح . 2-اصط لاح منط قی معادل دودویی مخالف درست
conjunctions تابع منط قی که اگر همه ورودی ها درست باشند درست خواهد بود
alternation تابع منط قی که یک خروجی درست را در صورتی که هر یک از ورودی ها درست باشد ایجاد میکند
union تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست خواهد بود
either or operation تابع منط قی که وقتی خروجی درست دارد که یک ورودی درست داشته باشد
unions تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست خواهد بود
assertion 1-عبارت برنامه از یک قاعده یا قانون 2-قاعدهای که درست است یا درست فرض میشود
tempers درست ساختن درست خمیر کردن
temper درست ساختن درست خمیر کردن
tempered درست ساختن درست خمیر کردن
judiciousness قضاوت درست تشخیص درست
be the spitting image of someone <idiom> درست مثل کسی بودن [درست شبیه کسی به نظر رسیدن]
The convict cannot distinguish between right and wrong [distinguish right from wrong] . این مجرم نمی تواند بین درست و نادرست را تشخیص [تشخیص درست را از نادرست] بدهد.
negative true logic سیستمی منطقی که در ان یک ولتاژ بالا بیان کننده بیت صفرو یک ولتاژ پایین بیان کننده بیت یک میباشد
exjunction تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و وقتی نادرست است که هر ورودی مشابه باشند
EXOR تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و وقتی نادرست است که هر ورودی مشابه باشند
differences تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و نادرست است وقتی ورودی ها مشابه اند
difference تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و نادرست است وقتی ورودی ها مشابه اند
alternatives تابع منط قی که خروجی آن در صورتی که تمام ورودی ها درست باشند نادرست است و وقتی درست است که یک ورودی نادرست باشد
alternative تابع منط قی که خروجی آن در صورتی که تمام ورودی ها درست باشند نادرست است و وقتی درست است که یک ورودی نادرست باشد
exclusive تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یک ورودی درست باشد و وقتی نادرست است که ورودی ها مثل هم باشند
rhetoric علم معانی بیان معانی بیان
denial تابع منط قی که نتیجه آن نادرست است وقتی همه ورودی ها درست باشد و درست است اگر ورودی نادرست باشد
dispersion تابع منط قی که خروجی آن نادرست است وقتی تمام ورودی ها درست باشند و درست است وقتی یک ورودی نادرست باشد
symmetric difference تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشند و وقتی نادرست است که هر دو ورودی مثل هم باشند
NAND function تابع منط قی که خروجی آن وقتی نادرست است که تمام ورودی ها درست باشند و وقتی درست است که یک ورودی نادرست باشد
denials تابع منط قی که نتیجه آن نادرست است وقتی همه ورودی ها درست باشد و درست است اگر ورودی نادرست باشد
equality تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که یا دو ورودی درست باشند و وقتی نادرست است که ورودی ها مثل هم باشند
except تابع منط قی که مقدار آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند. و وقتی نادرست است که ورودی ها مشابه باشند
expressions بیان
statements بیان
averment بیان
rhetorically بیان
exposition بیان
expositions بیان
dite بیان
quotation بیان
verbiage [American English] بیان
diction بیان
wording بیان
dit بیان
pronunciations بیان
pronunciation بیان
choice of words بیان
diction بیان
expression بیان
statement بیان
quotations بیان
declaration بیان
declarations بیان
word choice بیان
interpretation بیان
explanation بیان
explanations بیان
experssion بیان
recitations بیان
say-so بیان
interpretations بیان
recitation بیان
locutions بیان
locution بیان
say so حق بیان
explication بیان
say so بیان
say-so حق بیان
wording بیان
intonations بیان با الحان
intonation بیان با الحان
said بیان شده
lip سخن بیان
restatement بیان مجدد
inexpressibility بیان ناپذیری
licorice شیرین بیان
to set forth بیان کردن
say بیان کردن
set out بیان کردن
set forth بیان کردن
self-expression بیان حال
tell بیان کردن
telling-off بیان کردن
tells بیان کردن
account بیان علت
restatements بیان مجدد
says بیان کردن
imparts بیان کردن
anticlimaxes بیان قهقرایی
anticlimax بیان قهقرایی
verbalization بیان شفاهی
eloquence علم بیان
verbalization بیان کلامی
sweet root شیرین بیان
stater بیان کننده
impart بیان کردن
imparted بیان کردن
imparting بیان کردن
presentment بیان حضور
frame بیان کردن
utter بیان کردن
voice بیان کردن
formulation بیان ریاضی
fluidity روانی بیان
fluidity سلاست بیان
expressing بیان یا شرح
expresses بیان یا شرح
expressed بیان یا شرح
paradoxes بیان مغایر
paradox بیان مغایر
liquorice شیرین بیان
shibboleths بیان رایج
shibboleth بیان رایج
mouth مدخل بیان
mouthed مدخل بیان
mouthing مدخل بیان
mouths مدخل بیان
express بیان یا شرح
termed <adj.> <past-p.> بیان شده
diction طرز بیان
simply stated به بیان کوتاه
dictograph بیان نگار
fair spoken خوش بیان
statement بیان وضعیت
statements بیان وضعیت
appositive عطف بیان
stated <adj.> <past-p.> بیان شده
named <adj.> <past-p.> بیان شده
mentioned <adj.> <past-p.> بیان شده
declaratory متضمن بیان
freedom of experssion ازادی بیان
expounder بیان کننده
expressible به بیان درامدنی
remarking افهار بیان
remarks افهار بیان
number بیان کیفیت
numbers بیان کیفیت
apposition عطف بیان
enunciative بیان کننده
remarked افهار بیان
remark افهار بیان
expessible قابل بیان
below-mentioned <adj.> بیان شده در پایین
mentioned below [often postpos.] <adj.> بیان شده در پایین
word بالغات بیان کردن
express بیان کردن اداکردن
abovementioned <adj.> بیان شده در بالا
expressed بیان کردن اداکردن
expresses بیان کردن اداکردن
expressing بیان کردن اداکردن
enigmas رمز بیان مبهم
enigma رمز بیان مبهم
aforementioned <adj.> بیان شده در بالا
afore-mentioned <adj.> بیان شده در بالا
pomfret cake کلوچه شیرین بیان
undermentioned <adj.> بیان شده در پایین
quantify چندی بیان کردن
come out with <idiom> بیان کردن ،گفتن
quantifying چندی بیان کردن
enunciator بیان کننده اداکننده
rhetor اموزگار معانی بیان
polarities بیان جهت جریان یک شی
run on بتفصیل بیان کردن
bubbling بیان کردن حباب
bubble بیان کردن حباب
polarity بیان جهت جریان یک شی
bubbled بیان کردن حباب
inenarrable غیر قابل بیان
riddles تفسیریا بیان کردن
obiter dictum بیان ضمنی و تصادفی
sound off <idiom> عقاید را بیان کردن
sound off ازادانه بیان کردن
smooth tongued خوش بیان چاپلوس
detailing یات را بیان کردن
detail یات را بیان کردن
quantifies چندی بیان کردن
worded بالغات بیان کردن
euphuism بیان مطنطن لفافی
riddle تفسیریا بیان کردن
bubbles بیان کردن حباب
causal بیان کننده علت
above-quoted <adj.> بیان شده در بالا
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com