English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English Persian
righteous درست کار صالح
rightteous درست کار صالح
Other Matches
competent صالح
OR function تابع منط قی که وقتی خروجی درست میدهد که یک ورودی درست باشد
intersection تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
join تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
joined تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
joins تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
meet تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
intersections تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
meets تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
coincidence function تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که هر دو ورودی درست باشد
and تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که هر دو ورودی درست باشد
false 1-اشتباه نه درست و نه صحیح . 2-اصط لاح منط قی معادل دودویی مخالف درست
either or operation تابع منط قی که وقتی خروجی درست دارد که یک ورودی درست داشته باشد
disjunction تابع منط قی که در صورتی که ورودی درست باشد خروجی درست تولید میکند
assertion 1-عبارت برنامه از یک قاعده یا قانون 2-قاعدهای که درست است یا درست فرض میشود
conjunction تابع منط قی که اگر همه ورودی ها درست باشند درست خواهد بود
conjunctions تابع منط قی که اگر همه ورودی ها درست باشند درست خواهد بود
union تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست خواهد بود
alternation تابع منط قی که یک خروجی درست را در صورتی که هر یک از ورودی ها درست باشد ایجاد میکند
unions تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست خواهد بود
temper درست ساختن درست خمیر کردن
tempers درست ساختن درست خمیر کردن
tempered درست ساختن درست خمیر کردن
judiciousness قضاوت درست تشخیص درست
be the spitting image of someone <idiom> درست مثل کسی بودن [درست شبیه کسی به نظر رسیدن]
The convict cannot distinguish between right and wrong [distinguish right from wrong] . این مجرم نمی تواند بین درست و نادرست را تشخیص [تشخیص درست را از نادرست] بدهد.
difference تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و نادرست است وقتی ورودی ها مشابه اند
differences تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و نادرست است وقتی ورودی ها مشابه اند
exjunction تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و وقتی نادرست است که هر ورودی مشابه باشند
EXOR تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و وقتی نادرست است که هر ورودی مشابه باشند
alternative تابع منط قی که خروجی آن در صورتی که تمام ورودی ها درست باشند نادرست است و وقتی درست است که یک ورودی نادرست باشد
alternatives تابع منط قی که خروجی آن در صورتی که تمام ورودی ها درست باشند نادرست است و وقتی درست است که یک ورودی نادرست باشد
exclusive تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یک ورودی درست باشد و وقتی نادرست است که ورودی ها مثل هم باشند
dispersion تابع منط قی که خروجی آن نادرست است وقتی تمام ورودی ها درست باشند و درست است وقتی یک ورودی نادرست باشد
symmetric difference تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشند و وقتی نادرست است که هر دو ورودی مثل هم باشند
denial تابع منط قی که نتیجه آن نادرست است وقتی همه ورودی ها درست باشد و درست است اگر ورودی نادرست باشد
NAND function تابع منط قی که خروجی آن وقتی نادرست است که تمام ورودی ها درست باشند و وقتی درست است که یک ورودی نادرست باشد
denials تابع منط قی که نتیجه آن نادرست است وقتی همه ورودی ها درست باشد و درست است اگر ورودی نادرست باشد
except تابع منط قی که مقدار آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند. و وقتی نادرست است که ورودی ها مشابه باشند
equality تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که یا دو ورودی درست باشند و وقتی نادرست است که ورودی ها مثل هم باشند
accurate [correct] <adj.> درست
by fits and starts درست
correct <adj.> درست
straighter درست
righted درست
sock درست
right درست
legitimately درست
inviolate درست
properly درست
authentic درست
by the square درست
exactly درست
integral درست
straightforward درست
conscionable درست
legitimating درست
straightest درست
orthodox درست
perfect درست
even هم درست
entire درست
perfected درست
Am I not right?dont you agree with me ? درست می گه یا نه ؟
straight درست
out and out درست
out-and-out درست
legitimate درست
legitimated درست
valid درست
proper درست
righting درست
whole درست
just درست
exact درست
perfects درست
exacted درست
well advised درست
exacts درست
veracious درست
perfecting درست
legitimates درست
appropriate [for an occasion] <adj.> درست
suitable <adj.> درست
useful <adj.> درست
practicable <adj.> درست
utilitarian [useful] <adj.> درست
purpose-built <adj.> درست
plain dealing درست
in order درست
functional <adj.> درست
right as nails درست
indefectible درست
right as a trivet تن درست
purposive <adj.> درست
purposeful <adj.> درست
Quite [so] ! درست!
convenient <adj.> درست
practical <adj.> درست
clear درست
clearer درست
clearest درست
clears درست
smack dab درست
correct درست
incorrupt درست
true درست
true <adj.> درست
genuine درست
real <adj.> درست
proper <adj.> درست
aright درست
exact <adj.> درست
orthographically درست
accurate درست
in a entireness of state درست
correcting درست
corrects درست
incorrect نا درست
right as a trivet درست
truer درست
truest درست
misunderstood درست نفهمیدن
misapprehended درست نفهمیدن
make up درست کردن
in good time <idiom> درست سر وقت
misunderstands درست نفهمیدن
spitting image <idiom> درست مثل
misapprehending درست نفهمیدن
misapprehend درست نفهمیدن
misbehaving درست رفتارنکردن
misbehaves درست رفتارنکردن
misbehaved درست رفتارنکردن
misbehave درست رفتارنکردن
builds درست کردن
fair shake <idiom> رفتار درست
on the button <idiom> درست سر موقع
redd درست کردن
misapprehends درست نفهمیدن
misunderstand درست نفهمیدن
concocts درست کردن
point device بسیار درست
plain dealing سودای درست
orthoepist درست تلفظ کن
orthographer درست نویس
mistook درست نفهمیدن
orthographically با املای درست
behaving درست رفتارکردن
behaves درست رفتارکردن
behaved درست رفتارکردن
behave درست رفتارکردن
fettle درست کردن
next in fornt of درست در جلو
fabricate درست کردن
fabricated درست کردن
concocting درست کردن
concocted درست کردن
concoct درست کردن
trims درست کردن
trimmest درست کردن
trim درست کردن
weave درست کردن
propriety of behaviour درست رفتاری
precedential سابقه درست کن
pointdovice بسیار درست
to put to rights درست کردن
fabricating درست کردن
fabricates درست کردن
I didnt quite get it. درست نفهمیدم
misconceive درست نفهمیدن
get up درست شدن
correct response پاسخ درست
to sct aright درست کردن
to set درست کردن
to behave oneself درست رفتارکردن
integral number عدد درست
to set in order درست کردن
to set to rights درست کردن
integral number چیز درست
just in time درست بموقع
the flat of the hand پهنای درست
to setting into shape درست شدن
to the tick درست درسروقت
an a translation ترجمه درست
that is wrong درست نیست
indite درست کردن
right answer پاسخ درست
dead against درست مقابل
to fix up درست کردن
framable درست کردنی
to erect into درست کردن از
to cleanvp درست کردن
set in order درست کردن
fix up درست کردن
to put in to shape درست کردن
fecit درست کرده
entire leaf برگ درست
divination حدس درست
in roaring health تن درست وفربه
to riven laths یا درست کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com