Total search result: 201 (3 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
I shall be back this day month . |
درست یک ماه دیگه برمی گردم |
|
|
Other Matches |
|
I am looking for work ( ajob). |
دارم دنبال کار( شغل ) می گردم |
Could you watch my bag [for me] until I get back? |
آیا می توانی مواظب کیف من باشی تا من بر گردم؟ |
join |
تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد |
joins |
تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد |
OR function |
تابع منط قی که وقتی خروجی درست میدهد که یک ورودی درست باشد |
meet |
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند |
meets |
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند |
joined |
تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد |
and |
تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که هر دو ورودی درست باشد |
intersections |
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند |
intersection |
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند |
coincidence function |
تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که هر دو ورودی درست باشد |
false |
1-اشتباه نه درست و نه صحیح . 2-اصط لاح منط قی معادل دودویی مخالف درست |
either or operation |
تابع منط قی که وقتی خروجی درست دارد که یک ورودی درست داشته باشد |
conjunction |
تابع منط قی که اگر همه ورودی ها درست باشند درست خواهد بود |
conjunctions |
تابع منط قی که اگر همه ورودی ها درست باشند درست خواهد بود |
unions |
تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست خواهد بود |
union |
تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست خواهد بود |
disjunction |
تابع منط قی که در صورتی که ورودی درست باشد خروجی درست تولید میکند |
assertion |
1-عبارت برنامه از یک قاعده یا قانون 2-قاعدهای که درست است یا درست فرض میشود |
alternation |
تابع منط قی که یک خروجی درست را در صورتی که هر یک از ورودی ها درست باشد ایجاد میکند |
tempered |
درست ساختن درست خمیر کردن |
tempers |
درست ساختن درست خمیر کردن |
temper |
درست ساختن درست خمیر کردن |
Enough is enough! <idiom> |
بس کن دیگه! |
it follows that..... |
چنین برمی اید که .... |
still worse |
دیگه بدتر |
What is it now? |
دیگه چه شده ؟ |
To such an extent that… |
تا حدی که دیگه ... |
Next Saturday . This coming Saturday. |
شنبه دیگه |
So much the better. |
دیگه بهتر |
It is obvious enough . Well of course . |
خب معلومه دیگه |
That's enough. |
دیگه بس است. |
Come on! |
بیا دیگه! |
C'mon! |
بیا دیگه! |
function subprogram |
ریزبرنامهای که مقدارمنفردی را برمی گرداند |
I can manage that. <idiom> |
خودم از پسش برمی آیم. |
I can manage that. <idiom> |
من از پس این کار برمی آیم. |
it piques curiosity |
حس کنجکاوی شخص را برمی انگیزد |
Go ahead! |
انجام بدهید دیگه! |
I cant nor can anyone else . |
نه من می توانم ونه کس دیگه |
Just go! |
بریم [حرکت کن] دیگه! |
Do come! |
خوب بیا دیگه! |
He went for good. |
رفت و دیگه نیامد |
Whoever else that may object . |
هر کس دیگه که اعتراض کند |
mercury delay line |
تولید می شد و به عنوان ورودی برمی گشت |
I can manage, thank you. |
خودم از پسش برمی آیم، متشکرم. |
judiciousness |
قضاوت درست تشخیص درست |
You are a fine one to talk . You of all people have a nerve to talk . |
تو یکی دیگه حرف نزن ! |
I must be going now. |
الان دیگه باید بروم |
He wont be back for another six months. |
رفته که تا 6 ماه دیگه بر گردد |
That's (just) the way things are. |
موقعیت حالا دیگه اینطوریه. |
Any fool knows that . |
اینرا دیگه هرخری می داند |
Come forward a little (little bit)more. |
یک قدری دیگه بیا جلو |
just <adv.> <idiom> |
حالا دیگه [اصطلاح روزمره] |
simply <adv.> <idiom> |
حالا دیگه [اصطلاح روزمره] |
registers |
ثبات انتقال که خروجی آن به ورودی اش برمی گردد. |
pickup message |
پیامی که هواپیما با کابل اززمین برمی دارد |
registering |
ثبات انتقال که خروجی آن به ورودی اش برمی گردد. |
delays |
دوباه تولید میشود و به ورودی برمی گردد |
register |
ثبات انتقال که خروجی آن به ورودی اش برمی گردد. |
delaying |
دوباه تولید میشود و به ورودی برمی گردد |
delay |
دوباه تولید میشود و به ورودی برمی گردد |
Please give the other foot . |
لنگه دیگه این کفش را بدهید. |
Where is the mate ( companion ) of this glove ? |
لنگه دیگه این دستکش کجاست ؟ |
That's just the way it is. |
این حالا [دیگه] اینطوری است. |
How come we dont see you more pften? |
چطور دیگه زیاد تورانمی بینم ؟ |
Boys will be boys. |
پسرها حالا دیگه اینطور هستند. |
His political beliefs are old hat now . |
عقاید سیاسی اش دیگه کهنه شده |
what have you [ gone and] done now! |
حالا دیگه چه فوزولی [شیطنتی] کردی! |
You wont catch me going to his house . |
غلط می کنم دیگه به منزلش بروم |
I knocked off another 1000 tomans. |
1000 تومان دیگه از قیمت زدم |
This is treason, pure and simple. |
خیانت که دیگه شاخ ودم ندارد |
be the spitting image of someone <idiom> |
درست مثل کسی بودن [درست شبیه کسی به نظر رسیدن] |
out and in |
گویی که با پیچش بطرف شیارمی رود و برمی گردد |
It is money down the drain (gone to blazes). |
این دیگه پول دور ریختن است |
Enough already! [American E] |
دیگه اینقدر حرف نزن! [اصطلاح روزمره] |
That is all we needed!That caps ( beats ) all ! |
واقعا" همین یکی دیگه مانده بود ! |
These coins are very hard to come by . |
این سکه ها دیگه گیر نمی آیند |
This sort of talk is threadbare ( outmoded ) . |
این حرفها دیگه کهنه شده است |
de scrambler |
وسیلهای که یک پیام نامناسب را به حالت اصلی و مط لوب برمی گرداند |
This jock that you told me is as old as Adams . |
این لطیفه که گفتی خیلی دیگه کهنه است |
He has vowed not to gamble again. |
پشت دستش را داغ کرده که دیگه قمار نکند. |
The car is now in perfect running order . |
اتوموبیل الان دیگه مرتب وخوب کارمی کند |
second-guess someone <idiom> |
حدس اینکه یکی دیگه چه کاری انجام میداد |
documenting |
فرآیندی که طی آن متنی که تصادفاگ پاک شده است دوباره برمی گردد |
documented |
فرآیندی که طی آن متنی که تصادفاگ پاک شده است دوباره برمی گردد |
document |
فرآیندی که طی آن متنی که تصادفاگ پاک شده است دوباره برمی گردد |
permanent |
حافظه کامپیوتر که حتی وقتی که برق قط ع باشد داده را برمی گرداند |
reset |
دستوری که هر اجرای برنامهای رامتوقف میکندوکاربررابه صحفه نمایش یا BIOS برمی گرداند |
resets |
دستوری که هر اجرای برنامهای رامتوقف میکندوکاربررابه صحفه نمایش یا BIOS برمی گرداند |
permanent |
رسانه ذخیره سازی که حتی وقتی برق قط ع باشد داده را برمی گرداند |
Enough already! [American E] |
کافیه دیگه! [خسته شدم از این همه حرف] [اصطلاح روزمره] |
feedback |
اطلاعات مربوط به تاثیرات سیگنال کنترلی روی وسیله یا ماشین که به کامپیوترکنترلی برمی گرددو |
absolute address |
وسیله ورودی مثل tablet یا mouse که مختصات نشانه گر را با بردارهای مخصوص برمی گرداند |
non volatile |
رسانه ذخیره سازی یا حافظه که داده را برمی گرداند حتی وقتی که برق قط ع شود |
The convict cannot distinguish between right and wrong [distinguish right from wrong] . |
این مجرم نمی تواند بین درست و نادرست را تشخیص [تشخیص درست را از نادرست] بدهد. |
That's hardly going to make a difference now, is it ! <idiom> |
این الان که دیگه فرقی نمی کنه [تفاوتی نداره] ! [اصطلاح روزمره] |
horizontal |
مدت زمانی که اشعه تصویر در صفحه نمایش به اول خط بعد برمی گردد از آخر خط قبل |
EXOR |
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و وقتی نادرست است که هر ورودی مشابه باشند |
alternatives |
تابع منط قی که خروجی آن در صورتی که تمام ورودی ها درست باشند نادرست است و وقتی درست است که یک ورودی نادرست باشد |
alternative |
تابع منط قی که خروجی آن در صورتی که تمام ورودی ها درست باشند نادرست است و وقتی درست است که یک ورودی نادرست باشد |
differences |
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و نادرست است وقتی ورودی ها مشابه اند |
exjunction |
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و وقتی نادرست است که هر ورودی مشابه باشند |
difference |
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و نادرست است وقتی ورودی ها مشابه اند |
exclusive |
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یک ورودی درست باشد و وقتی نادرست است که ورودی ها مثل هم باشند |
reset |
سیگنال الکتریکی که سیستم رابه وضعیت اولیه برمی گرداندوقتی که روشن شده بودونیازبه راه اندازی مجدد دارد |
storage |
TRC مخصوص برای گرافیک کامپیوتری . تصویری را روی صفحه برمی گرداند بدون نیاز به عملیات تنظیم مجدد |
resets |
سیگنال الکتریکی که سیستم رابه وضعیت اولیه برمی گرداندوقتی که روشن شده بودونیازبه راه اندازی مجدد دارد |
medium |
مادهای که الگوی فلوی مغناطیسی را پس از اثر میدان مغناطیسی برمی گرداند. |
mediums |
مادهای که الگوی فلوی مغناطیسی را پس از اثر میدان مغناطیسی برمی گرداند. |
del |
کلیدی در صفحه کلید که نشانه گر را یک حرف به عقب برمی گرداند و آن حرف را پاک میکند |
loops |
عمل کنترل کامپیوتر که داده از خروجی وسیله کنترلی به حلقه کنترل برمی گردد |
looped |
عمل کنترل کامپیوتر که داده از خروجی وسیله کنترلی به حلقه کنترل برمی گردد |
loop |
عمل کنترل کامپیوتر که داده از خروجی وسیله کنترلی به حلقه کنترل برمی گردد |
GOSUB |
دستور برنامه نویسی که یک تابع را اجرا میکند و سپس دستور بعدی را برمی گرداند |
softer |
دستوری که هر اجرای برنامه را متوقف میکند و کاربر را به برنامه نمایش داده شده یا Bios برمی گرداند |
softest |
دستوری که هر اجرای برنامه را متوقف میکند و کاربر را به برنامه نمایش داده شده یا Bios برمی گرداند |
operation |
عملیاتی که عملوندهای لازم را از حافظه دریافت می کنند. عملیات را انجام می دهند و نتیجه را برمی گردانند به حافظه |
soft |
دستوری که هر اجرای برنامه را متوقف میکند و کاربر را به برنامه نمایش داده شده یا Bios برمی گرداند |
My mind was elsewahere. My thouthts were wandering. |
حواسم اینجا نبود ( حواسم جای دیگه بود ) |
shell out |
خارج شدن به سیستم عامل وقتی که برنامه اصلی هنوز در حافظه است , پس کاربر به برنامه برمی گردد |
link |
تعداد دستورات کامپیوتری در برنامه که در هر زمان قابل فراخوانی هستند و کنترل به دستور بعدی به برنامه اصلی برمی گردد |
NAND function |
تابع منط قی که خروجی آن وقتی نادرست است که تمام ورودی ها درست باشند و وقتی درست است که یک ورودی نادرست باشد |
denial |
تابع منط قی که نتیجه آن نادرست است وقتی همه ورودی ها درست باشد و درست است اگر ورودی نادرست باشد |
denials |
تابع منط قی که نتیجه آن نادرست است وقتی همه ورودی ها درست باشد و درست است اگر ورودی نادرست باشد |
symmetric difference |
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشند و وقتی نادرست است که هر دو ورودی مثل هم باشند |
dispersion |
تابع منط قی که خروجی آن نادرست است وقتی تمام ورودی ها درست باشند و درست است وقتی یک ورودی نادرست باشد |
equality |
تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که یا دو ورودی درست باشند و وقتی نادرست است که ورودی ها مثل هم باشند |
except |
تابع منط قی که مقدار آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند. و وقتی نادرست است که ورودی ها مشابه باشند |
reads |
سیستم اطمینان از اینکه داده به درستی دریافت شده است و داده ارسالی برمی گردد و با حالت اولیه مقایسه میشود تا خطایی رخ نداده باشد |
read |
سیستم اطمینان از اینکه داده به درستی دریافت شده است و داده ارسالی برمی گردد و با حالت اولیه مقایسه میشود تا خطایی رخ نداده باشد |
macroinstruction |
دستور برنامه نویسی که به چندین دستور در تابع یا ماکرو برمی گردد. نرم افزار نشر Macromedia Derector برای PC و Macintosh با استفاده از زمان چاپ Lingo |
phosphor |
صفحه نمایش پوشیده شده که تصاویر نمایش داده شده در زمان طولانی تر از تنظیم مجدد برمی گرداند و اثرات نور را کم میکند |
residents |
برنامهای که از خط دستور شروع میشود , وسپس درحافظه بار میشود, آماده دریافت توسط عملی است و کنترل را به خط دستور برمی گرداند |
resident |
برنامهای که از خط دستور شروع میشود , وسپس درحافظه بار میشود, آماده دریافت توسط عملی است و کنترل را به خط دستور برمی گرداند |
transparent |
مودمی که در صورت بروز وقفه , تمام وضعیت برنامه و ماشین را حفظ میکند. وقفه سرویس داده میشود و سیستم به وضعیت قبلی برمی گردد |
transparently |
مودمی که در صورت بروز وقفه , تمام وضعیت برنامه و ماشین را حفظ میکند. وقفه سرویس داده میشود و سیستم به وضعیت قبلی برمی گردد |
She procrastinated until it was too late . |
آنقدر دفع وقت (وقت کشی ) کرد که دیگه کار از کار گذشت |
reads |
مدت زمان بین وقتی که داده آدرس به رسانه ذخیره سازی فرستاده میشود و داده برمی گردد و با حالت اولیه مقایسه میشود تا خطایی رخ نداده باشد |
read |
مدت زمان بین وقتی که داده آدرس به رسانه ذخیره سازی فرستاده میشود و داده برمی گردد و با حالت اولیه مقایسه میشود تا خطایی رخ نداده باشد |
integral |
درست |
by fits and starts |
درست |
perfected |
درست |
genuine |
درست |
right |
درست |
perfect |
درست |
legitimating |
درست |
righted |
درست |
conscionable |
درست |
Quite [so] ! |
درست! |
Am I not right?dont you agree with me ? |
درست می گه یا نه ؟ |
exactly |
درست |
incorrect |
نا درست |
straighter |
درست |
by the square |
درست |
legitimate |
درست |
legitimated |
درست |
legitimates |
درست |
perfecting |
درست |
orthodox |
درست |
straightest |
درست |
straightforward |
درست |
veracious |
درست |
corrects |
درست |
proper |
درست |
correcting |
درست |
exacts |
درست |
exacted |
درست |
legitimately |
درست |
straight |
درست |
well advised |
درست |
perfects |
درست |
entire |
درست |
plain dealing |
درست |
inviolate |
درست |
correct |
درست |
just |
درست |
whole |
درست |
sock |
درست |
exact |
درست |
accurate |
درست |
right as a trivet |
تن درست |
useful <adj.> |
درست |
smack dab |
درست |
indefectible |
درست |
orthographically |
درست |
right as a trivet |
درست |
properly |
درست |
authentic |
درست |
true |
درست |
truer |
درست |
utilitarian [useful] <adj.> |
درست |
incorrupt |
درست |
right as nails |
درست |
true <adj.> |
درست |
real <adj.> |
درست |
proper <adj.> |
درست |
exact <adj.> |
درست |
correct <adj.> |
درست |