Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (35 milliseconds)
English
Persian
to do a lesson
درسی راروان کردن سردرسی کارکردن
Other Matches
He speaks English fluently.
انگلیسی راروان صحبت می کند
to work with a will
بامیل کارکردن با شوق وذوق کارکردن
gear
کردن اماده کارکردن
geared
کردن اماده کارکردن
functioned
عمل کردن کارکردن
functions
عمل کردن کارکردن
gears
کردن اماده کارکردن
function
عمل کردن کارکردن
to turn over
واژگون کردن کارکردن دراوردن
to work it
<idiom>
روی چیزیی کارکردن و حل کردن
to swear in
با سوگند دادن وارد کارکردن بامراسم تحلیف داخل کردن
mechanising
با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
mechanize
با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
mechanised
با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
mechanises
با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
mechanizing
با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
mechanizes
با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
instruction material
مواد درسی
instruction film
فیلم درسی
vademecum
کتاب درسی
textbooks
کتاب درسی
syllabus
برنامه درسی
record
یادداشت درسی
curriculums
برنامه درسی
curriculum
برنامه درسی
syllabuses
برنامه درسی
text book
کتاب درسی
textbook
کتاب درسی
paper work
تکالیف درسی
text
کتاب درسی
texts
کتاب درسی
notes
یادداشت درسی
texbookish
وابسته به کتاب درسی
curriculum development
برنامه ریزی درسی
notebook
دفتر تکالیف درسی
notebooks
دفتر تکالیف درسی
assignment
تکلیف درسی و مشق شاگرد
assignments
تکلیف درسی و مشق شاگرد
texbookish
شبیه متن کتب درسی
object lessons
درسی که با نشان دادن چیزهای موضوع درس توام میشود
object lesson
درسی که با نشان دادن چیزهای موضوع درس توام میشود
new century schoolbook
نوعی طرح حروف خوانا که جهت مجلات و کتابهای درسی مدارس طراحی شده است
worked
کارکردن
acted
کارکردن
work
کارکردن
act
کارکردن
goes
کارکردن
to pull together
با هم کارکردن
go
کارکردن
inactivate
بی کارکردن
overworked
زیاد کارکردن
cowork
باهم کارکردن
to work cheap
بامزدکم کارکردن
cooperate
باهم کارکردن
collaborates
باهم کارکردن
slave
سخت کارکردن
overwork
زیاد کارکردن
collaborate
باهم کارکردن
overlabour
زیاد کارکردن
fag
سخت کارکردن
up
اجرا یا کارکردن
toa for a job or position
درخواست کارکردن
upped
اجرا یا کارکردن
collaborated
باهم کارکردن
upping
اجرا یا کارکردن
speeds
سریع کارکردن
runs
کارکردن موتور
run
کارکردن موتور
slaved
سخت کارکردن
collaborating
باهم کارکردن
to paddle one's own canoe
مسقلانه کارکردن
fags
سخت کارکردن
counterwork
برخلاف کارکردن
to pull a lone oar
تنها کارکردن
to act jointly
باهم کارکردن
to work together
باهم کارکردن
speed
سریع کارکردن
speeding
سریع کارکردن
slaves
سخت کارکردن
overworks
زیاد کارکردن
slaving
سخت کارکردن
operation
کارکردن با یک وسیله
overworking
زیاد کارکردن
do the trick
<idiom>
خیلی خوب کارکردن
moonlights
بطور قاچاقی کارکردن
refitting
دوباره اماده کارکردن
refits
دوباره اماده کارکردن
moonlighting
بطور قاچاقی کارکردن
geologize
در زمین شناسی کارکردن
fit to work
اماده برای کارکردن
fit to work
شایسته یاقابل کارکردن
to peg a way at some work
پیوسته درسرچیزی کارکردن
knuckle down
<idiom>
مشتاقانه شروع به کارکردن
moonlighted
بطور قاچاقی کارکردن
moonlight
بطور قاچاقی کارکردن
refit
دوباره اماده کارکردن
refitted
دوباره اماده کارکردن
automation
بطور خودکار کارکردن
passage
رویداد کارکردن مزاج
dejecta
کارکردن مزاج مریض
to act independently of others
مستقلانه یا جداگانه کارکردن
passages
رویداد کارکردن مزاج
qualified for work
شایسته یاقابل کارکردن
telecommuting
عمل کارکردن با کامپیوتر در یک محل
grinds
اسیاب شدن سخت کارکردن
grind
اسیاب شدن سخت کارکردن
labourvi
رنج بردن سخت کارکردن
geometrize
از روی قواعد هندسی کارکردن
To work like a beaver .
مشتاقانه وتر وفرز کارکردن
to work at a high pressure
با فشار یا فعالیت زیاد کارکردن
drudges
جان کندن بیمیلانه کارکردن
drudge
جان کندن بیمیلانه کارکردن
frob
کارکردن با دسته فرمان وماوس
To regain consciousness. to come to.
امروز حال وحوصله کارکردن ندارم
burn
کارکردن موتور راکت طبق برنامه
burns
کارکردن موتور راکت طبق برنامه
crack the whip
<idiom>
باعث سخت کارکردن شخصی شدن
dabble
سرسری کارکردن بطور تفریحی کاری راکردن
dabbled
سرسری کارکردن بطور تفریحی کاری راکردن
serial
کارکردن یک وسیله روی داده به صورت ترتیبی
serials
کارکردن یک وسیله روی داده به صورت ترتیبی
dabbling
سرسری کارکردن بطور تفریحی کاری راکردن
dabbles
سرسری کارکردن بطور تفریحی کاری راکردن
specification
کارکردن با مشخصاتی که در یک صفت پذیرفته شده اند
reliability
توانایی یک وسیله برای کارکردن بسیارموثروبدون خطا
wet weight
وزن خالص مایعاتی که معمولا هنگام کارکردن وجوددارند
failure safety
[توانایی یک وسیله برای کارکردن بسیار موثر و بدون خطا]
faulted
توانایی سیستم برای کارکردن حتی وقتی خطایی رخ دهد
faults
توانایی سیستم برای کارکردن حتی وقتی خطایی رخ دهد
psychological moment
موقعی که از لحاظ روان شناسی مقتضی برای کارکردن باشد
fault
توانایی سیستم برای کارکردن حتی وقتی خطایی رخ دهد
reliability
[توانایی یک وسیله برای کارکردن بسیار موثر و بدون خطا]
verification
بررسی صحت کارکردن یک سیستم و مناسب بودن آن برای کارهای موردنظر
degradation
اجازه داده به برخی قسمتهای سیستم به کارکردن پس از از بین رفتن یک قسمت
fault
سیستم یا وسیلهای قادر به کارکردن است حتی اگر خطایی رخ دهد
faulted
سیستم یا وسیلهای قادر به کارکردن است حتی اگر خطایی رخ دهد
faults
سیستم یا وسیلهای قادر به کارکردن است حتی اگر خطایی رخ دهد
compatibility
توانایی دونرم افزار یا سخت افزار برای کارکردن باهم
technical
وسیله تکنیکی به کاربر برای شرح نحوه استفاده از نرم افزار یا سخت افزار یا علت عدم کارکردن آن
hierarchies
روش سازماندهی شی یا داده یا ساختار آن . معمولا با مهمترین یا آنه حق تقدم بیشتر دارد یا کلی ترین موضوع در بالا و پس کارکردن یا پایین ساختار درختی
hierarchy
روش سازماندهی شی یا داده یا ساختار آن . معمولا با مهمترین یا آنه حق تقدم بیشتر دارد یا کلی ترین موضوع در بالا و پس کارکردن یا پایین ساختار درختی
error
خطای اپراتور خطای سخت افزار یا نرم افزاری . خطایی در برنامه که باعث جلوگیری از کارکردن درست برنامه یا سیستم میشود
errors
خطای اپراتور خطای سخت افزار یا نرم افزاری . خطایی در برنامه که باعث جلوگیری از کارکردن درست برنامه یا سیستم میشود
versions
نرم افزار کمکی که به چندین برنامه نویس امکان کارکردن رروی فایل منبع و بررسی تغییرات اعمال شده توسط هر برنامه نویس را میدهد
version
نرم افزار کمکی که به چندین برنامه نویس امکان کارکردن رروی فایل منبع و بررسی تغییرات اعمال شده توسط هر برنامه نویس را میدهد
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capturing
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capture
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verify
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoot
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
surveys
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper
[metal or glass]
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
orients
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
survey
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orient
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
assigns
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serves
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrating
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
tae
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
to appeal
[to]
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
concentrates
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigning
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
served
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrate
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
calk
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
buck up
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
serve
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigned
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assign
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to inform on
[against]
somebody
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
soft pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
correct
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
sterilising
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
infringe
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
to use effort
کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
sterilised
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
exploit
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
correcting
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
corrects
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
sterilize
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com