English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
lateral magnifying power درشت نمایی جانبی
Other Matches
magnification درشت نمایی
boldfacing درشت نمایی
magnifications درشت نمایی
magnification factor عامل درشت نمایی
power درشت نمایی قدرت دوربین
powered درشت نمایی قدرت دوربین
magnifications بزرگ سازی درشت نمایی
powering درشت نمایی قدرت دوربین
magnification بزرگ سازی درشت نمایی
powers درشت نمایی قدرت دوربین
resolutions قدرت تفکیک اجزا یا درشت نمایی
resolution قدرت تفکیک اجزا یا درشت نمایی
expansion interface حافظه جانبی وسایر دستگاههای جانبی رابه یک کامپیوتر اصلی اضافه کند
sidelap بالههای جانبی هواپیما پوشش جانبی عکسها رویهم
bells and whistles خصوصیات جانبی و پیشرفته یک برنامه کاربردی یا وسیله جانبی
spectroscopic binary دوتایی طیف نمایی دوتایی بیناب نمایی
peripheral مداری که امکان کار کامپیوتر با رسانه جانبی با کمک پورتهای سریال و موازی و سایر سیگنالهای تصدیق لازم برای واسط شدن بین وسیله جانبی
channeling واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
communication بافری در گیرنده که به یک وسیله جانبی کند اجازه قبول داده از یک وسیله جانبی سریع میدهد بدون کم کردن سرعت
channels واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
channel واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
channeled واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
channelled واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
side effect عوارض جانبی [اثر جانبی]
close up view نمای درشت نمای نزدیک عکس درشت
wait condition 1-وضعیت غیرفعال پردازنده که منتظر ورودی از وسیله جانبی است . 2-دستور خالی برای کاهش سرعت پردازنده تا حافظه یا رسانه جانبی کندتر به آن برسد
wait state 1-وضعیت غیرفعال پردازنده که منتظر ورودی از وسیله جانبی است . 2-دستور خالی برای کاهش سرعت پردازنده تا حافظه یا رسانه جانبی کندتر به آن برسد
power down خاموش کردن یک کامپیوتر یادستگاه جانبی اقداماتی که به هنگام خرابی برق یا قطع عملیات ممکن است توسط کامپیوتر برای حفافت حالت پردازنده و جلوگیری ازخرابی ان یا دستگاههای جانبی متصل به ان به اجرادراید
adverse reaction عوارض جانبی [اثر جانبی]
spillover effect عوارض جانبی [اثر جانبی]
secondary effect عوارض جانبی [اثر جانبی]
fall-out [side effect] عوارض جانبی [اثر جانبی]
by-effect عوارض جانبی [اثر جانبی]
byeffect عوارض جانبی [اثر جانبی]
external روش مرتب سازی فایل حافظه جانبی مثل دیسک طبق منبع اصلی داده واز دیسک به عنوان حافظه جانبی حین ذخیره سازی استفاده میکند
externals روش مرتب سازی فایل حافظه جانبی مثل دیسک طبق منبع اصلی داده واز دیسک به عنوان حافظه جانبی حین ذخیره سازی استفاده میکند
side spray بسکهای جانبی گلوله ترکشهای جانبی گلوله
modals نمایی
exponential نمایی
male protest نر نمایی
squalidity بد نمایی
squalidness بد نمایی
effeminacy زن نمایی
shabbiness نخ نمایی
seediness بد نمایی
modal نمایی
bimodal دو نمایی
unimodal یک نمایی
aberration کج نمایی
illusionism سه بعد نمایی
masculine protest نرینه نمایی
grinning دندان نمایی
illusionism عمق نمایی
verisimilitude راست نمایی
grins دندان نمایی
exhibitionism عورت نمایی
transparecy پشت نمایی
transparence پشت نمایی
master stroke هنر نمایی
spectroscopy بیناب نمایی
sanctimoniousness مقدس نمایی
showiness خود نمایی
sanctified airs مقدس نمایی
saber rattling قدرت نمایی
puppyhood خود نمایی
puppydom خود نمایی
grandiosity بزرگ نمایی
stereoscopics برجسته نمایی
prewetting پیش تر نمایی
pretentiousness خود نمایی
ostentation خود نمایی
holographic image نمایی از شی سه بعدی
pearliness مروارید نمایی
sightliness خوش نمایی
transparency پشت نمایی
transparencies پشت نمایی
spectroscopy طیف نمایی
sanctimony مقدس نمایی
grinned دندان نمایی
flare خود نمایی
foreshortening کوته نمایی
exponential rate اهنگ نمایی
grin دندان نمایی
flares خود نمایی
exponent bias پیشقدر نمایی
exponential curve منحنی نمایی
exponential distribution توزیع نمایی
slow motion کند نمایی
tokenism نمونه نمایی
exponential function تابع نمایی
magnifications بزرگ نمایی
dichroism دو رنگ نمایی
characterization منش نمایی
maculation ملوث نمایی
notoriety انگشت نمایی
data display داده نمایی
pleading برهان نمایی
likelihood درست نمایی
death feigning مرده نمایی
playing dead مرده نمایی
magnification بزرگ نمایی
exponential rate نرخ نمایی
masterstrokes هنر نمایی شاهکار
circular dischroism دو رنگ نمایی دورانی
direction indicator دستگاه جهت نمایی
masterstroke هنر نمایی شاهکار
likelihood ratio بهر درست نمایی
parades خود نمایی کردن
ebullioscopy constant ثابت غلیان نمایی
prink خود نمایی کردن
parading خود نمایی کردن
woolliness پشم نمایی پرپشمی
paraded خود نمایی کردن
characterises منش نمایی کردن
characterize منش نمایی کردن
parade خود نمایی کردن
characterized منش نمایی کردن
to prank out oneself خود نمایی کردن
to cut a dash خود نمایی کردن
characterised منش نمایی کردن
maximum liklihood درست نمایی بیشینه
characterizes منش نمایی کردن
characterizing منش نمایی کردن
characterising منش نمایی کردن
maximum likelihood method روش حداکثر درست نمایی
time constant of an exponential quantity ثابت زمانی یک کمیت نمایی
floating point calculation محاسبات اعداد نمایی یا علمی
perspectives عمق نمایی چشم انداز
panchromatic emulsion امولسیون تمام رنگ نمایی
perspective عمق نمایی چشم انداز
flank observation دیدبانی جانبی دیدبانی از دیدگاه جانبی
pedantic وابسته به عالم نمایی وفضل فروشی
sandbar جزیره نمایی که دردهانه رودخانه یا بندر گاه باشد
majuscular درشت
macro درشت
magnifier درشت کن
crass درشت
macro generator درشت زا
coarser درشت
gruff درشت
coarsest درشت
hulking درشت
tibia درشت نی
tibias درشت نی
of a coarse fibre نخ درشت
rough hewn درشت
macrosomatic درشت تن
coarse درشت
harshest درشت
roughest درشت
abrupt درشت
grossed درشت
rough-hewn درشت
grossest درشت
coarse fibred نخ درشت
grosser درشت
grosses درشت
grossing درشت
coarse grained درشت
gross درشت
harsh درشت
sturdy درشت
sturdiest درشت
sturdier درشت
jumbos درشت
shin bone درشت نی
rough درشت
jumbo درشت
harsher درشت
shank درشت نی
grained درشت
macrocycle درشت حلقه
megalopsia درشت بینی
macrograph خط و تصویر درشت
larger درشت لبریز
large درشت لبریز
macropsia درشت بینی
megalopsis درشت بینی
macroscopic درشت نمود
chesty درشت پستان
hulking درشت استخوان
macroinstruction درشت دستور
macrography درشت نویسی
boldface حرف درشت
macrocode دستورالعملهای درشت
bumble bee زنبور درشت
macro library درشت کتابخانه
coarse gravel شن درشت دانه
cobnut فندق درشت
costard سیب درشت
kerria برگ درشت
kersey شال درشت
buckshot ساچمه درشت
lump تکه درشت
lumped تکه درشت
lumps تکه درشت
largeof limb درشت اندام
macro درشت دستور
macro assembler درشت همگزار
exaggerated stereoscopy درشت نما
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com