Dictiornary-Farsi | درصندوق یاجعبه گذاشتن جلدکردن | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (10 milliseconds)

English	Persian
case	درصندوق یاجعبه گذاشتن جلدکردن
cases	درصندوق یاجعبه گذاشتن جلدکردن


Other Matches

to shut up	حبس کردن درصندوق گذاشتن
boxlike	بشکل صندوق یاجعبه
forel	یکجور پوست که برای جلدکردن دفترهای حساب بکارمیرود
forrel	یکجور پوست که برای جلدکردن دفترهای حساب بکارمیرود
lay off <idiom>	به حال خود گذاشتن ،تنها گذاشتن
run into <idiom>	اثر گذاشتن ،تاثیر گذاشتن بر
lids	کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
lid	کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
To leave behinde.	جا گذاشتن ( بجا گذاشتن )
to leave someone in the lurch	کسیرا در گرفتاری گذاشتن کسیرا کاشتن یا جا گذاشتن
infiltrating	گذاشتن
infiltrates	گذاشتن
mislays	جا گذاشتن
infiltrated	گذاشتن
placing	گذاشتن
to run in	تو گذاشتن
mislaying	جا گذاشتن
infiltrate	گذاشتن
to pickle a rod for	گذاشتن
mislay	جا گذاشتن
go on <idiom>	گذاشتن
mislaid	جا گذاشتن
to lay it on with a trowel	گذاشتن
take in	تو گذاشتن
lay	گذاشتن
run home	جا گذاشتن
question answer	در صف گذاشتن
inculcating	پا گذاشتن
ti turn in	تو گذاشتن
inculcates	پا گذاشتن
inculcated	پا گذاشتن
inculcate	پا گذاشتن
place	گذاشتن
places	گذاشتن
getting on in years	پا به سن گذاشتن
misplace	جا گذاشتن
lays	گذاشتن
placement	گذاشتن
apostrophize	گذاشتن
teasing	سر به سر گذاشتن
To be gettingh on in years.	پا به سن گذاشتن
putting	گذاشتن
let	گذاشتن
lets	گذاشتن
letting	گذاشتن
to trample on	گذاشتن
to take in	تو گذاشتن
loads	گذاشتن
load	گذاشتن
leaving	گذاشتن
leave	گذاشتن
puts	گذاشتن
placements	گذاشتن
put	گذاشتن
to keep in d.	امانت گذاشتن
earmarks	کنار گذاشتن
to take in a reef	بادبان را تو گذاشتن
badgers	:سربسر گذاشتن
embed	کار گذاشتن
embeds	کار گذاشتن
to take ship	درکشتی گذاشتن
trace	اثر گذاشتن
earmark	کنار گذاشتن
to have the heels of any one	کسیرادردوعقب گذاشتن
underact	از کار کم گذاشتن
trig	علامت گذاشتن
to beat back	عقب گذاشتن
salve	ضماد گذاشتن
exposing	بی پناه گذاشتن
to call for tenders	بمناقصه گذاشتن
exposes	بی پناه گذاشتن
to put to contract	بمناقصه گذاشتن
expose	بی پناه گذاشتن
respects	احترام گذاشتن به
trepass	پافرا گذاشتن
respect	احترام گذاشتن به
to make a for	دردسترس گذاشتن
Welsh	کلاه گذاشتن
to grow in years	پابسن گذاشتن
to hand down	بارث گذاشتن
to hang up	معوق گذاشتن
undercharge	کم خرج گذاشتن در
badgering	:سربسر گذاشتن
juxtaposing	پهلوی هم گذاشتن
juxtaposing	پیش هم گذاشتن
juxtaposes	پهلوی هم گذاشتن
embarked	درکشتی گذاشتن
embarking	درکشتی گذاشتن
embarks	درکشتی گذاشتن
to put a way	کنار گذاشتن
juxtaposes	پیش هم گذاشتن
embark	درکشتی گذاشتن
to put by	کنار گذاشتن
to sell by a	بمزایده گذاشتن
cloister	درصومعه گذاشتن
cloisters	درصومعه گذاشتن
to set down	بزمین گذاشتن
to put up to a	بمزایده گذاشتن
plight	گرو گذاشتن
to put up forsale	بمزایده گذاشتن
to put in pledge	گرو گذاشتن
juxtaposed	پهلوی هم گذاشتن
juxtaposed	پیش هم گذاشتن
investing	سرمایه گذاشتن
invests	سرمایه گذاشتن
to lay it on with a trowel	کار گذاشتن
set (someone) up <idiom>	یه جای گذاشتن
to lay aside	کنار گذاشتن
to lay anegg	تخم گذاشتن
badger	:سربسر گذاشتن
badgered	:سربسر گذاشتن
invested	سرمایه گذاشتن
invest	سرمایه گذاشتن
juxtapose	پهلوی هم گذاشتن
juxtapose	پیش هم گذاشتن
to set one's seal to	صحه گذاشتن
to sow mines	مین گذاشتن
to stand sentinel	نگهبان گذاشتن در
to leave off	کنار گذاشتن
leather	چرم گذاشتن به
to leave a margin	حاشیه گذاشتن
to set a trap	تله گذاشتن
hang-up	معوق گذاشتن
impawn	گرو گذاشتن
imbark	در کشتی گذاشتن
hypothecate	به رهن گذاشتن
hypothecate	گرو گذاشتن
hold in respect	احترام گذاشتن به
high tender	به مزایده گذاشتن
hand down	به ارث گذاشتن
grow a beard	ریش گذاشتن
put in pledge	گرو گذاشتن
impignorate	رهن گذاشتن
impignorate	گرو گذاشتن
incase etc	در جعبه گذاشتن
hang-ups	معوق گذاشتن
line out	با خط علامت گذاشتن
lay away	کنار گذاشتن
lagvt	سرپوش گذاشتن
lacevi	یراق گذاشتن
intube	در لوله گذاشتن
instal	کار گذاشتن
inshrine	درمزار گذاشتن
incase etc	در لفاف گذاشتن
give as a pledge	گرو گذاشتن
fix	کار گذاشتن
saluting	احترام گذاشتن
enchase	در نگین گذاشتن
emplace	کار گذاشتن
dew ret	زیرشبنم گذاشتن
cuple	در بوته گذاشتن
cupel	در بوته گذاشتن
coop	درقید گذاشتن
cleck	تخم گذاشتن
begueath	به ارث گذاشتن
salutes	احترام گذاشتن
saluted	احترام گذاشتن
salute	احترام گذاشتن
four horsemen	جا گذاشتن میلههای 1 و 2 و4 و 7 یا 1 و 3 و 6 و 01
fixes	کار گذاشتن
bench	نیمکت گذاشتن
putting a condition	شرط گذاشتن
benches	نیمکت گذاشتن
flyblow	تخم گذاشتن
enshrine	درزیارتگاه گذاشتن
enframe	درقاب گذاشتن
encradle	درگهواره گذاشتن
bilk	گذاشتن از پرداخت
traced	اثر گذاشتن
put out to interest	به بهره گذاشتن
bank	در بانک گذاشتن
put on rudder	سکان گذاشتن
banks	در بانک گذاشتن
suspend	مسکوت گذاشتن
suspending	مسکوت گذاشتن
suspends	مسکوت گذاشتن
install	کار گذاشتن
installing	کار گذاشتن
put up to auction	به مزایده گذاشتن
pignus	گرو گذاشتن
point	نوک گذاشتن
traces	اثر گذاشتن
mortgage	گرو گذاشتن
regulater	قاعده گذاشتن
mortgages	گرو گذاشتن
set down	بزمین گذاشتن
mortgaging	گرو گذاشتن
installs	کار گذاشتن
parcel	دربسته گذاشتن
over run	زیر پا گذاشتن
cramp	درقید گذاشتن
cramps	درقید گذاشتن
mouth	در دهان گذاشتن
mouthed	در دهان گذاشتن
mouthing	در دهان گذاشتن
mouths	در دهان گذاشتن
strand	تنها گذاشتن
strands	تنها گذاشتن
overtop	عقب گذاشتن
oviposit	تخم گذاشتن