Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (9 milliseconds)
English
Persian
in
درفرف هنگام
in-
درفرف هنگام
Other Matches
within
درفرف
in the course of
درفرف
piezoelectric
ویژگی برخی کریستالها که به هنگام اعمال ولتاژ به انهاتحت فشار قرار می گیرند یابه هنگام قرار گرفتن درمعرض فشار مکانیکی یک ولتاژ تولید می کنند
clear one's ears
متعادل کردن فشار نسبت به پرده گوشها هنگام شیرجه فشار متعادل در طرفین هنگام شیرجه در اب
at the same moment
در آن هنگام
at night
شب هنگام
at nightfall
شب هنگام
times
هنگام
at dark
هنگام شب
time
هنگام
moments
هنگام
moment
هنگام
terming
هنگام
termed
هنگام
gamut
هنگام
oestrum
هنگام
night season
شب هنگام
night tide
هنگام شب
during
هنگام
night-time
هنگام شب
night time
هنگام شب
term
هنگام
timed
هنگام
night season
هنگام شب
nightfall
شب هنگام
season
هنگام
nighttide
شب هنگام
seasoned
هنگام
seasons
هنگام
hexachord
هنگام شش بردهای
dusk
هنگام غروب
compile time
هنگام همگردانی
daytime
هنگام روز
spring time
هنگام بهار
playtime
هنگام بازی
translate time
هنگام ترجمه
at mess
هنگام خوردن
at noon
هنگام فهر
wintertime
هنگام زمستان
teatime
هنگام چای
binding time
هنگام انقیاد
to die in harness
هنگام کار
summertime
هنگام تابستان
at one's leisure
هنگام فراغت
daytide
هنگام روز
hard times
هنگام تنگدستی
inprocess
هنگام کار
meal time
هنگام غذاخوری
updates
به هنگام دراوردن
on occasion
هنگام لزوم
in case of emergency
هنگام اضطرار
on seeing him
هنگام دیدن او
on arrival
هنگام ورود
updated
به هنگام دراوردن
here's to you
هنگام نوشیدن
update
به هنگام دراوردن
when entering
هنگام ورود
execution time
هنگام اجرا
nooning
هنگام فهر ناهار
then
انگاه دران هنگام
ortive
وابسته به هنگام طلوع
nights
شب هنگام برنامه شبانه
it puckered up in sewing
هنگام دوختن جمع شد
in the case of traffic jam
[congestion]
هنگام راهبندان سنگین
hard-bitten
سخت هنگام جنگ
landing weight
وزن با هنگام تخلیه
red handed
هنگام ارتکاب جنایت
batfowl
هنگام شب مرغ را شکارکردن
damage in transit
خسارت در هنگام ترانزیت
d. wish
خواهش هنگام مردن
dewfall
هنگام ریزش شبنم
when it came to a push
چون هنگام کوشش
parthian glance
نگاه هنگام جدایی
chevy
فریاد هنگام شکار
night
شب هنگام برنامه شبانه
to brush over
هنگام عبورپوز زدن
therewith
دران هنگام بدانوسیله
cash on delivery
پرداخت هنگام تحویل
opened
وضع زه هنگام کشیده شدن
fair-weather
خوب هنگام هوای صاف
invigilating
شاگردان را هنگام امتحانات پاییدن
invigilates
شاگردان را هنگام امتحانات پاییدن
natural form
وضع بدن هنگام تیراندازی
to take counsel of one'spillow
شب هنگام اندیشه در چیزی کردن
demand report
گزارشی که به هنگام نیازتولید میشود
coronation oath
سوگند هنگام تاج گذاری
high time
هنگام خوشی وعیش ونوش
milter
ماهی نر هنگام تخم ریزی
chanty
سرود ملوانان هنگام کار
chantey
سرود ملوانان هنگام کار
invigilation
پاییدن شاگردان هنگام امتحانات
damaged in transit
صدمه دیده هنگام ترانزیت
landed weight
وزن کالا هنگام تخلیه
escaped water
تلفات اب هنگام بهره برداری
invigilated
شاگردان را هنگام امتحانات پاییدن
invigilate
شاگردان را هنگام امتحانات پاییدن
harvest festival
جشن سپاسگزاری هنگام درو)
open
وضع زه هنگام کشیده شدن
opens
وضع زه هنگام کشیده شدن
harvested
هنگام درو وقت خرمن
harvest
هنگام درو وقت خرمن
I cut my face shaving.
هنگام اصلاح صورتم را بریدم
smack
ضربه محکم در هنگام ابشار
strikers
توپ زن هنگام دفاع از میله
harvests
هنگام درو وقت خرمن
smacked
ضربه محکم در هنگام ابشار
harvest festivals
جشن سپاسگزاری هنگام درو)
smacks
ضربه محکم در هنگام ابشار
striker
توپ زن هنگام دفاع از میله
set up
انتخابهای موجود هنگام نصب سیستم
alluvial deposit
موادیکه هنگام حرکت اب ته نشین میشوند
to give the tone
هنگام یافتن رد شکار پارس کشیدن
boot
خراب کردن توپ هنگام گرفتن ان
prints
توقف موقت چاپگر هنگام چاپ
drag line
طنای اویزان از بالن هنگام فرود
electro statics
علم خواص الکتریک هنگام بیحرکتی
Payment on delivery of goods.
پرداخت هنگام ( مشروط به ) تحویل کالا
printed
توقف موقت چاپگر هنگام چاپ
corporale
پارچهای که هنگام عشاء ربانی بکارمیرود
print
توقف موقت چاپگر هنگام چاپ
the room was not lived in
هنگام روز در ان اطاق زندگی نمیکردند
To breathe ones last .
نفس آخررا کشیدن (هنگام مرگ )
to consult one's pillow
هنگام شب پیش خود اندیشه کردن
To be caught red - handed.
گیر افتادن ( هنگام ارتکاب عمل )
backing plate
صفحه تقویتی در هنگام تعمیرورقههای فلزی
To leave someone in the lurch .
کسی را قال گذاشتن ( هنگام نیاز )
combinatorial explosion
موقعیتی که به هنگام حل مسئله اتفاق میافتد
jettison of cargo
محموله را به هنگام خطر به دریا ریختن
ondise
پشت گوی بودن هنگام پاس
red-handed
دست درخون هنگام ارتکاب جنایت
leisure hours
ساعات فراغت یا بیکاری هنگام فرصت
everything is good in its season
<proverb>
گویند که هرچیز به هنگام خوش است
dead on arrival
مرحوم هنگام ورود
[بیماری در آمبولانس]
Say when!
[when pouring]
بگو کی بایستم!
[هنگام ریختن نوشابه]
memory sniffing
ازمایش مداوم حافظه به هنگام پردازش
adjusting to water
حرکت در هوا هنگام فرود دراب
grunter
خوک یکجورماهی که هنگام گرفتاری خرخرمیکند
Say when stop!
[when pouring]
بگو کی بایستم!
[هنگام ریختن نوشابه]
passing bell
زنگی که هنگام درگذشتن کسی بزنند
noil
خرده پشمی که هنگام شانه کردن میریزد
muzzle velocity
سرعت گلوله هنگام خارج شدن از لوله
indent
فضا از حاشیه سمت چپ هنگام شروع یک خط از متن
indenting
فضا از حاشیه سمت چپ هنگام شروع یک خط از متن
indents
فضا از حاشیه سمت چپ هنگام شروع یک خط از متن
zero hour
هنگام حمله یا حرکت تعیین شده قبلی
lights out
علائم مخابرات بوسیله نور هنگام خاموشی
he has a rocking gait
هنگام گام برداری بدینسو وان سو می جنبد
plegaphonia
گوش کردن صدای سینه هنگام دق خشکنای
passanger
شاهین وحشی جوان را هنگام مهاجرت گرفتن
strophe
چرخش هنگام رقص همراه با اوازدسته جمعی
pajamas
جامه گشاد که در خانه یا هنگام خوابیدن می پوشند
pnemograph
الت نگارش حرکات سینه هنگام تنفس
print
روش ترتیب دادن به متن هنگام چاپ
valuing
هنگام مقداردهی اولیه به متغیرها در شروع یک برنامه
page
نمایش گرافیکی فاهر صفحه هنگام چاپ
alibis
غیبت هنگام وقوع جرم جای دیگر
alibi
غیبت هنگام وقوع جرم جای دیگر
knock knees
زانوهایی که هنگام راه رفتن بهم میخورند
parameters
مقداری ارسالی به تابع یا برنامه هنگام فراخوانی
parameter
مقداری ارسالی به تابع یا برنامه هنگام فراخوانی
dynamic
تغییراتی که هنگام اجرای برنامه اعمال میشود
velocity of approach
سرعت متوسط اب هنگام رسیدن به تاج سرریز یا سد
pages
نمایش گرافیکی فاهر صفحه هنگام چاپ
printed
روش ترتیب دادن به متن هنگام چاپ
breakfall
قرار دادن بازوان و پا در زیربدن هنگام افتادن
value
هنگام مقداردهی اولیه به متغیرها در شروع یک برنامه
values
هنگام مقداردهی اولیه به متغیرها در شروع یک برنامه
prints
روش ترتیب دادن به متن هنگام چاپ
to cry wolf too often
کردن هنگام راست بودن هم کسی باورنکند
paged
نمایش گرافیکی فاهر صفحه هنگام چاپ
dynamically
تغییراتی که هنگام اجرای برنامه اعمال میشود
why i think i can
هنگام کشف مطلبی دلالت برتعجب میکند
delayed steal
دزدانه گریختن بسوی پایگاه هنگام پرتاب توپگیر
windage
تنظیم حرکت تفنگ درهدفگیری هنگام وجود بادعرضی
variable camber flap
فلپی که نیمرخ ان هنگام بیرون امدن تغییر میکند
gas sentinel
مامور اطلاع بافراد هنگام حمله با گاز جنگی
imposition of hands
هنگام دادن ماموریت روحانی بکسی یادعا کردن به وی
On comparison, the Mercedes was the more reliable of the two cars.
هنگام مقایسه دو خودرو، بنز قابل اطمینان تر بود.
pass shooting
شکار مرغابی هنگام گذشتن ازبالای موضع شکارچی
execution
خطای تشخیص داده شده هنگام اجرای یک برنامه
wet weight
وزن خالص مایعاتی که معمولا هنگام کارکردن وجوددارند
wheat germ
گیاهک گندم که هنگام اسیاب کردن جدا میشود
Bye and take care of yourself!
[leaving phrase]
خداحافظ و مواظب خودت باش!
[عبارت هنگام ترک ]
dug out
نظامی پیری که هنگام جنگ به خدمت فراخوانده شود
black cap
کلاهی که هنگام اجرای حکم اعدام برسرمحکوم گذارند
beau geste
حرکات لطیف وزیبا در هنگام سخن گفتن ژست
mudflat
زمین صاف گلی که هنگام برکشند زیر آب میرود
night light
شمع کوچک که شب هنگام دراطاق بیماران برافروزند چراغ شب
moonlight fliting
گریز از خانهای هنگام شب برای رهایی از پرداخت اجاره
decalescence
کم شدن حرارت فلز هنگام تغییر و تبدیل ان در کوره
antistrophe
حرکت از چپ براست نمایشگران هنگام اواز دسته جمعی
mudflats
زمین صاف گلی که هنگام برکشند زیر آب میرود
shadow RAM
ROM به یک قطعه RAMسریع تر در هنگام روشن کردن کامپیوتر
initialled
که هنگام مقداردهی اولیه متغیر تنظیم میشود در ابتدای برنامه
twang
صدایی که هنگام کشیدن سیم ساز از ان شنیده میشود صدای زه
initials
که هنگام مقداردهی اولیه متغیر تنظیم میشود در ابتدای برنامه
almena
جان پناه
[در بلندترین قسمت بام در هنگام عملیات جنگی]
twanged
صدایی که هنگام کشیدن سیم ساز از ان شنیده میشود صدای زه
windrow
تل خاکی که هنگام کارماشینهای راه سازی در کنارجاده تشکیل میشود
kermit
پروتکل ارسال فایل هنگام بار کردن داده با مودم
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com