Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (16 milliseconds)
English
Persian
No such a thing has been stipulated in the contract.
درقرارداد چنین چیزی قید نشده است
Other Matches
Never! Not at all !! By no means !There is no such thing at all . Nothing of the sort. Nothing doing.
ابدا"چنین چیزی نیست
so to speak
اگربتوان چنین چیزی گفت
I never saw anything like it.
من تا اکنون هرگز چنین چیزی را ندیده ام.
Such a thing does not exist at all .
چنین چیزی اصلا" وجود ندارد
so to peaking
اگر بتوان چنین چیزی گفت
methought
چنین بنظرم میرسد چنین می نماید
unit price contract
قیمت واحد تصویب شده درقرارداد
wellŠsuppose it is so
خوب فرض کنیم چنین باشد فرضا چنین باشد
break clause
عبارتی درقرارداد که در ان نحوه نقض قرارداد شرح داده شده است
unpriced
درباب چیزی گفته میشودکه بهای ان معلوم نشده یابصورت بهادران نباشد
continuation clause
مادهای که درقرارداد بیمه ذکر گردیده وبراساس ان قراداد بیمه تمدیدمی گردد
unpremediated
پیش بینی نشده الهام نشده غیر منتظره
uncommitted
غیر متعهد نشده تعهد نشده
unborn
هنوز زاده نشده هنوززاده نشده
unobligated
اعتبارتعهد نشده تعهدات پرداخت نشده
undisciplined
تربیت نشده تادیب نشده بی انتظام
unpicked
نچیده گزین نشده انتخاب نشده
unbaoked
سوار نشده رام نشده بی پشتیبان
unresolved
تصمیم نگرفته حل نشده تصفیه نشده
unbroke
رام نشده سوقان گیری نشده
inconsummate
تکمیل نشده انجام نشده
unasked
خواسته نشده پرسیده نشده
undirected
رهبری نشده راهنمایی نشده
unsought
جستجو نشده کشف نشده
unset
جایگزین نشده جاانداخته نشده
unredeemed
جبران نشده سبک نشده
irredenta
انجام نشده جبران نشده
unsifted
الک نشده رسیدگی نشده
untried
امتحان نشده محاکمه نشده
uncharged
محسوب نشده رسمامتهم نشده
unintended saving
پس انداز برنامه ریزی نشده پس انداز پیش بینی نشده
thus
چنین
such
چنین
sic
چنین
likewise
چنین
i express my regret for it
که چنین شد
like this
چنین
such
یک چنین
it happened thaf
چنین
so
چنین
who said so?
که چنین حرفی زد
i was given to understand
چنین فهمیدم
so said darius
چنین گفت ....
be it so
چنین باد
exactly
چنین است
be it so
چنین باشد
i imagine he is my friend
چنین می پندارم
amen
چنین باد
beit so
چنین باشد
there is a rumour that
چنین میگویند که
beit so
چنین باد
the report goes
چنین گویند
secus
نه این چنین
such and such
چنین و چنان
methinks
چنین مینماید
incomplete
انجام نشده پر نشده
what
[some]
people would call
[may call]
<adj.>
که چنین نامیده شده
so-called
که چنین نامیده شده
semble
چنین به نظر می رسد
Fate had so decreed . I t was so destined .
قسمت چنین بود
so called
که چنین نامیده شده
methinks
بنظرم چنین میرسد
meseems
چنین بنظرم میرسد
that is not the case
مطلب چنین نیست
perhaps so
شاید چنین باشد
is it not
ایا چنین نیست
in that case
حال که چنین است
it look as if
چنین مینماید که گویی
i express my regret for it
پوزش میخواهم که چنین شد
it follows that.....
چنین برمی اید که ....
unintended investment
سرمایه گذاری برنامه ریزی نشده سرمایه گذاری پیش بینی نشده
rool crush
اثر تاخوردگی
[فرش هایی که درست عدل بندی نشده و یا مدت طولانی بصورت چهارلا در انبار باشد پس از مفروش شدن در زمین برآمدگی هایی در محل تا دارد که اگر به شکستگی منجر نشده باشد پس از مدتی اصلاح می شود.]
But fate decreed otherwise.
اما قسمت چنین بود .
so and so
اینکار وانکار چنین وچنان
it promisews to be easy
چنین مینماید که اسان است
so-and-so
اینکار وانکار چنین وچنان
i had never seen such a book
من هرگز چنین کتابی ندیده ام
ex-directory
شخصی که چنین شمارهای را دارد
scilicet
از این چنین استنباط میشود.....
is that so?
ایا وا قعا چنین است
such being the case
حال که چنین است دراینصورت
coloratura
خوانندهای که همراه چنین آهنگی میخواند
The story goes that …
آورده اند که (چنین روایت کنند )…
dedications
قصدایجاد چنین تاسیسی استنباط گردد
coloraturas
خوانندهای که همراه چنین آهنگی میخواند
dedication
قصدایجاد چنین تاسیسی استنباط گردد
he pretended to be asleep
چنین وانمود کرد که خواب است
Not on your life !
هرگز توعمرم ( چنین کاری نخواهم کرد) !
It was inappropriate to make such a remark .
مناسبت نداشت چنین مطلبی اظهار گردد
sic
علامت چاپی بمعنی عمدا چنین نوشته شده
sick
علامت چاپی بمعنی عمدا چنین نوشته شده برانگیختن
sickest
علامت چاپی بمعنی عمدا چنین نوشته شده برانگیختن
to take action to prevent
[stop]
such practices
اقدام کردن برای اینکه از چنین شیوه هایی جلوگیری شود
the big three
ترومن و استالین وهم چنین به انگلستان امریکا و شوروی اطلاق میشود
The law prescribes a prison sentence of at least five years for such an offence.
قانون کم کمش پنج سال حکم زندان برای چنین جرمی تجویزمی کند.
to concern something
مربوط بودن
[شدن]
به چیزی
[ربط داشتن به چیزی]
[بابت چیزی بودن]
this day six months
شش ماه بعد در چنین روزی جهت بیان امر غیر قابل وقوع بکار می رود
cruelty
عقلا" قابل پیش بینی باشد . این چنین رفتاری معمولا" باعث صدورحکم طلاق میشود
imperialism
استعمار طلبی سیاست مبتنی بر توسعه یک کشور تا حد یک امپراطوری ویا حفظ چنین قلمرویی درصورت وجود
to watch something
مراقب
[چیزی]
بودن
[توجه کردن به چیزی]
[چیزی را ملاحظه کردن]
immunity
به طوری که توقیف و اعمال مجازات درمورد چنین ماموری ممکن نیست مگر به وسیله تحویل دادنش به دولت متبوع وی
This was the one time he did such a thing and it proved to have fateful consequences.
این تنها باری بود که او دست به چنین کاری زد و نتیجه اش فاجعه انگیز بود.
If so, you've only yourself to blame.
اگر چنین است، پس فقط تقصیر خودت است.
to stop somebody or something
کسی را یا چیزی را نگاه داشتن
[متوقف کردن]
[مانع کسی یا چیزی شدن]
[جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
if so
اگر هست اگر چنین است
relevance
1-روش ارتباط چیزی با دیگری .2-اهمیت چیزی دریک موقعیت یا فرآیند
enclose
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
to appreciate something
قدر چیزی را دانستن
[سپاسگذار بودن]
[قدردانی کردن برای چیزی]
encloses
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
enclosing
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
push
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
pushed
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
modifying
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
pushes
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
modify
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifies
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
replace
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
queried
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
querying
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
queries
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
query
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
replacing
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replaces
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replaced
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
via
حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
to esteem somebody or something
[for something]
قدر دانستن از
[اعتبار دادن به]
[ارجمند شمردن]
کسی یا چیزی
[بخاطر چیزی ]
establishing
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
correction
صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
coveting
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
establish
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
establishes
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
to hang over anything
سوی چیزی پیشامدگی داشتن بالای چیزی سوارشدن
to pass by any thing
از پهلوی چیزی رد شدن چیزی رادرنظرانداختن یاچشم پوشیدن
covets
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
control
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
controlling
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
controls
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
covet
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
appreciating
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciates
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciate
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
rates
ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
think nothing of something
<idiom>
فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
to regard somebody
[something]
as something
کسی
[چیزی]
را بعنوان چیزی بحساب آوردن
rate
ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
appreciated
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
object code
خروجی یک کامپایلر یا اسمبلرکه خود کد ماشینی قابل اجرابوده یا برای پردازش بیشتربه منظور تولید چنین کدی مناسب است کد مقصود برنامه مقصود
extension
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extensions
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
bill of rights
منظور هرسندی است که در ان از حقوق و ازادیهای فردی و اجتماعی سخن به میان اید و معمولااین چنین سندی بعد ازانقلابات بزرگ و یا تغییررژیم و یا تغییر قانون اساسی وجود پیدا میکند
changes
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
changed
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
change
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
see about (something)
<idiom>
دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن
to give up
[to waste]
something
ول کردن چیزی
[کنترل یا هدایت چیزی]
screw up
<idiom>
زیروروکردن چیزی ،بهم زدن چیزی
changing
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
fence
[around / between something]
نرده
[دور چیزی]
[بین چیزی]
fence
[around / between something]
حصار
[دور چیزی]
[بین چیزی]
to wish for something
ارزوی چیزی راکردن چیزی را خواستن
unbowed
خم نشده
uncharged
پر نشده
adder
مدار جمع دودویی که جمع دو ورودی را حساب میکند و خروجی وام گرفته را هم نشان میدهد ولی چنین ورودی ای را نمیپذیرد
adders
مدار جمع دودویی که جمع دو ورودی را حساب میکند و خروجی وام گرفته را هم نشان میدهد ولی چنین ورودی ای را نمیپذیرد
to portray somebody
[something]
نمایش دادن کسی یا چیزی
[رل کسی یا چیزی را بازی کردن]
[کسی یا چیزی را مجسم کردن]
inedited
منتشر نشده
wound less
زخمی نشده
untested
<adj.>
آزمایش نشده
unaudited
<adj.>
ممیزی نشده
unexamined
<adj.>
آزمایش نشده
inedited
چاپ نشده
uninspected
<adj.>
آزمایش نشده
unaudited
<adj.>
کنترل نشده
unexamined
<adj.>
تایید نشده
unexamined
<adj.>
ارزیابی نشده
uninspected
<adj.>
ارزیابی نشده
opens
واریز نشده
untested
<adj.>
ارزیابی نشده
unexamined
<adj.>
کنترل نشده
unevaluated
<adj.>
کنترل نشده
unchecked
<adj.>
کنترل نشده
unchecked
<adj.>
ممیزی نشده
inextinct
نیست نشده
untested
<adj.>
ممیزی نشده
virgin
استفاده نشده
unfinished
تمام نشده
unread
خوانده نشده
unevaluated
<adj.>
ممیزی نشده
unoccupied
اشغال نشده
unexamined
<adj.>
ممیزی نشده
virgins
استفاده نشده
innascible
زایده نشده
unevaluated
<adj.>
آزمایش نشده
intemerate
بی ناموس نشده
unpolished
پرداخت نشده
unchecked
<adj.>
آزمایش نشده
unpremediated
تصور نشده
unaudited
<adj.>
آزمایش نشده
uninspected
<adj.>
ممیزی نشده
opened
واریز نشده
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com