English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (36 milliseconds)
English Persian
gazette درمجله رسمی چاپ کردن
Other Matches
returns گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
returning گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
return گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
returned گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
to register [with a body] اسم نویسی کردن [خود را معرفی کردن] [در اداره ای] [اصطلاح رسمی]
legalized به طور رسمی شناختن قانونی کردن تصدیق کردن
legalize به طور رسمی شناختن قانونی کردن تصدیق کردن
legalising به طور رسمی شناختن قانونی کردن تصدیق کردن
legalises به طور رسمی شناختن قانونی کردن تصدیق کردن
legalizing به طور رسمی شناختن قانونی کردن تصدیق کردن
legalised به طور رسمی شناختن قانونی کردن تصدیق کردن
legalizes به طور رسمی شناختن قانونی کردن تصدیق کردن
reviewing بازدید رسمی یاسان رسمی
reviews بازدید رسمی یاسان رسمی
officiary مامور رسمی مقام رسمی
review بازدید رسمی یاسان رسمی
officious نیمه رسمی شبهه رسمی
reviewed بازدید رسمی یاسان رسمی
natarize محضر داری کردن گواهی رسمی کردن
solemn form در CL تصدیق وصیتنامه یا از طریق رسمی یعنی در دادگاه است یا ازطریق غیر رسمی یا عادی است که توسط دفاتر اسنادرسمی به عمل می اید
formalizing رسمی کردن
formalised رسمی کردن
formalizes رسمی کردن
formalising رسمی کردن
formalises رسمی کردن
formalize رسمی کردن
officialize رسمی کردن
formalized رسمی کردن
institutionalises در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizing در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalising در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalize در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizes در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
requisitioned درخواست رسمی کردن
requisitioning درخواست رسمی کردن
requisitions درخواست رسمی کردن
requisition درخواست رسمی کردن
to render homage اعلام رسمی بیعت کردن
to do homage اعلام رسمی بیعت کردن
to pay homage اعلام رسمی بیعت کردن
to go round دیدنیهای غیر رسمی کردن
cohabits با هم زندگی کردن بدون ازدواج رسمی
historify مورخ رسمی تاریخ نویس ل کردن
cohabiting با هم زندگی کردن بدون ازدواج رسمی
cohabit با هم زندگی کردن بدون ازدواج رسمی
weigh-ins وزن کردن رسمی شکار باتیروکمان
weigh-in وزن کردن رسمی شکار باتیروکمان
weigh in وزن کردن رسمی شکار باتیروکمان
cohabited با هم زندگی کردن بدون ازدواج رسمی
natarize دفتر اسناد رسمی را اداره کردن
to bar somebody from something [doing something] ممنوع کردن [کسی از چیزی] [اصطلاح رسمی ]
to marry at a registry office در دفتر ثبت یا محضر رسمی ازدواج کردن
to bar somebody from something [doing something] مسدود کردن [کسی از چیزی] [اصطلاح رسمی ]
to bar somebody from something [doing something] مانع کردن [کسی از چیزی] [اصطلاح رسمی ]
exchange devaluation تنزل رسمی قیمت ارز تضعیف رسمی ارز
to second somebody ماموریت کسی را به جای دیگری منتقل کردن [اصطلاح رسمی]
to delegate one's powers to somebody اقتدار و اختیار خود را به کسی محول کردن [اصطلاح رسمی]
ritualize رسمی و تشریفاتی کردن شعائر دینی رابجا اوردن قائل به تشریفات شدن
to pick up a language. <idiom> زبانی را مثل آب خوردن یاد گرفتن. [از روش های غیر رسمی مثل گوش کردن به حرف بومی های آن زبان]
orthodox رسمی
solemn رسمی
official رسمی
formal رسمی
formmal رسمی
institutional رسمی
communique ابلاغ رسمی
officials مقامات رسمی
contracts under seal عقد رسمی
mare's tail هپوریس رسمی
officiously بطورغیر رسمی
aregular cook اشپز رسمی
nonformal غیر رسمی
official gazette روزنامه رسمی
official jurnal روزنامه رسمی
official receiver اعتصاب رسمی
official language زبان رسمی
talking-to سرزنش رسمی
official religion دین رسمی
audiences ملاقات رسمی
official prices قیمتهای رسمی
official meeting اجتماع رسمی
audience ملاقات رسمی
noterial document سند رسمی
official document سند رسمی
official receipt رسید رسمی
official authorities مراجع رسمی
talking to سرزنش رسمی
official channels مجاری رسمی
official channels طرق رسمی
bonspiel مسابقه رسمی
official communications ابلاغیه رسمی
official rate نرخ رسمی
boarding call بازدید رسمی
official deed سند رسمی
official meeting ملاقات رسمی
formal group گروه رسمی
official عالیرتبه رسمی
careers دوره رسمی
protests اعتراض رسمی
careering دوره رسمی
careered دوره رسمی
extra official غیر رسمی
career دوره رسمی
pronouncements اعلامیه رسمی
pronouncement اعلامیه رسمی
vestment لباس رسمی
officious غیر رسمی
missives نامه رسمی
missive نامه رسمی
officiating مقام رسمی
protests واخواست رسمی
formal education اموزش رسمی
formal review بررسی رسمی
protest اعتراض رسمی
protested واخواست رسمی
protested اعتراض رسمی
insignia مدال رسمی
insignia نشان رسمی
hansard مذاکرات رسمی
protest واخواست رسمی
protesting واخواست رسمی
formal accountability ذیحسابی رسمی
placards پروانه رسمی
placard پروانه رسمی
protesting اعتراض رسمی
officiates مقام رسمی
officiated مقام رسمی
officiate مقام رسمی
insigne نشان رسمی
insigne مدال رسمی
intrant ورود رسمی
reprimands توبیخ رسمی
reprimanding توبیخ رسمی
reprimanded توبیخ رسمی
reprimand توبیخ رسمی
card-carrying عضو رسمی
functions ایین رسمی
legalization شناسایی رسمی
letter de chancellerie نامه رسمی
driss uniform لباس رسمی
dress uniform انیفرم رسمی
dress suit لباس رسمی شب
tux لباس رسمی
functioned ایین رسمی
function ایین رسمی
unofficial غیر رسمی
informal غیر رسمی
tuxedos لباس رسمی
tuxedo لباس رسمی
asparagus مارچوبهء رسمی
bank holidays تعطیلات رسمی
formal review سان رسمی
cognizance اخطار رسمی
semiofficial نیمه رسمی
semi official نیمه رسمی
speedwell سیزاب رسمی
standard time زمان رسمی
returned گزارش رسمی
returns گزارش رسمی
semiformal نیمه رسمی
state religion مذهب رسمی
position شغل رسمی
official موثق و رسمی
stand on ceremony <idiom> رسمی بودن
note نامه رسمی
return گزارش رسمی
semi officially بطورنیم رسمی
throwaway غیر رسمی
positioned شغل رسمی
Full dress. Formal dress. لباس رسمی
prothonotary سردفتراسناد رسمی
prontonotary سردفتراسناد رسمی
returning گزارش رسمی
notes نامه رسمی
statute mile مایل رسمی
noting نامه رسمی
solemn form طریقه رسمی
free and easy <idiom> غیر رسمی
public submission مناقصه رسمی
smallage کرفس رسمی
visitors مهمان رسمی نظامی
bulletin ابلاغیه رسمی بیانیه
bulletin اگهی نامه رسمی
visitor مهمان رسمی نظامی
bulletins اگهی نامه رسمی
registry دفترخانه رسمی ثبت
registries دفترخانه رسمی ثبت
common law marriage ازدواج غیر رسمی
gazette مجله رسمی روزنامه
plainest غیر رسمی جلگه
plain غیر رسمی جلگه
plainer غیر رسمی جلگه
communique اطلاعیه رسمی یااداری
official calibration واسنجی رسمی [مهندسی]
dress shirt پیراهن لباس رسمی
dress shirts پیراهن لباس رسمی
reprimand سرزنش وتوبیخ رسمی
dress uniform لباس رسمی نظامی
formalist شخص زیاد رسمی
reprimanded سرزنش وتوبیخ رسمی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com