English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (15 milliseconds)
English Persian
neck and neck <idiom> درمسابقه مساوی ویا نزدیک به تساوی بودن
Other Matches
measure up <idiom> مساوی بودن
equals : برابر شدن با مساوی بودن
equaled : برابر شدن با مساوی بودن
equaling : برابر شدن با مساوی بودن
equalled : برابر شدن با مساوی بودن
equalling : برابر شدن با مساوی بودن
equal : برابر شدن با مساوی بودن
rule of law قانون تساوی افراد در برابرقانون و قابل رسیدگی بودن اعمال مامورین دولت درمحاکم عمومی
imparity غیر قابل تقسیم بودن اعداد بدوقسمت مساوی
halve مساوی بودن تعداد ضربات هر دو حریف در یک بخش ازبازی گلف
halved مساوی بودن تعداد ضربات هر دو حریف در یک بخش ازبازی گلف
abuts نزدیک بودن
abutted نزدیک بودن
to be quite close نزدیک به هم بودن
abut نزدیک بودن
stand by <idiom> نزدیک بودن
verge نزدیک شدن مشرف بودن بر
verges نزدیک شدن مشرف بودن بر
sillier بیش از حد نزدیک بودن توپگیربه توپزن
silliest بیش از حد نزدیک بودن توپگیربه توپزن
silly بیش از حد نزدیک بودن توپگیربه توپزن
in distance نزدیک بودن شمشیرباز برای ضربه زدن
to be about to do something <idiom> نزدیک به انجام کاری بودن [اصطلاح روزمره]
to be on the verge [brink] of doing something <idiom> نزدیک به انجام کاری بودن [اصطلاح روزمره]
find touch بیرون فرستادن توپ نزدیک خط دروازه برای تجمع نزدیک
play شرکت درمسابقه انفرادی
played شرکت درمسابقه انفرادی
outplay درمسابقه جلو افتادن از
plays شرکت درمسابقه انفرادی
long odds تفاوت زیاد درمسابقه
playing شرکت درمسابقه انفرادی
stations محل ایستادن تیرانداز درمسابقه
station محل ایستادن تیرانداز درمسابقه
stationed محل ایستادن تیرانداز درمسابقه
brushes به حداکثر سرعت رفتن اسب درمسابقه
entry fee مبلغ پرداختی برای شرکت درمسابقه
daclare تایید مجدد شرکت اسب درمسابقه
brush به حداکثر سرعت رفتن اسب درمسابقه
fleet گروه قایقهای شرکت کننده درمسابقه
half century 05 امتیاز یا بیشتر توپزن درمسابقه کریکت
finallist کسی که درمسابقه به مرحله نهایی برسد
fleets گروه قایقهای شرکت کننده درمسابقه
inside ناحیه نزدیک سبد بسکتبال نزدیک به تور والیبال قسمتی از بدن اسکیت باز که بسمت پیچ است منطقه دورخیز
insides ناحیه نزدیک سبد بسکتبال نزدیک به تور والیبال قسمتی از بدن اسکیت باز که بسمت پیچ است منطقه دورخیز
closer نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
closest نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
close نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
closes نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
starter's list فهرست اسبهاییکه واجدشرایط برای شرکت درمسابقه نیستند
equivalence تساوی
equations تساوی
euality تساوی
owelty تساوی
equalization تساوی
equalness تساوی
par تساوی
equation تساوی
parity تساوی
equality تساوی
kill off سرعت گرفتن غیرعادی درمسابقه دو استقامت برای خسته کردن حریفان
point bland بسیار نزدیک در مسافت نزدیک
inshore نزدیک کرانه نزدیک ساحل
equality تساوی یکسانی
tolerance <adj.> تساوی نیازمندانه
tie vote تساوی اراء
equalitarian تساوی گرای
equal sign علامت تساوی
egalitarian تساوی گرای
equity تساوی حقوق
egalitarian تساوی طلب
equities تساوی حقوق
inequalities عدم تساوی
like متمایل به تساوی
likes متمایل به تساوی
tie تساوی بستن
inequality عدم تساوی
ties تساوی بستن
liked متمایل به تساوی
off roader شرکت کننده درمسابقه موتورسیکلت رانی درزمینهای ناهموار برای چندصد مایل
equalitarian طرفدار تساوی انسان
mass energy equation تساوی جرم و انرژی
egalitarianism مکتب تساوی طلب
inequality عدم تساوی نامساوی
inequalities عدم تساوی اختلاف
inequalities عدم تساوی نامساوی
inequality عدم تساوی اختلاف
iso cost curve منحنی تساوی هزینه
isogony تعادل و تساوی دررشد
isometropia تساوی دید دو چشم
isonomy تساوی سیاسی و حقوقی
egalitarian society جامعه تساوی طلب
book draw تساوی کتابی یا تئوریک شطرنج
gini coefficient شاخص نابرابری درامد که از منحنی لورنز بدست می ایددرصورتیکه توزیع درامدکاملا برابر باشد این ضریب مساوی صفر ودرصورتیکه توزیع درامد کاملا نابرابرباشد این ضریب مساوی 1است هرچه این ضریب کوچک باشد توزیع درامد عادلانه تراست
approached نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
approaches نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
approach نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
charge neutrality تساوی تقریبی ذرات مثبت ومنفی در شارههای متراکم
feminism عقیده به برابری زن و مرد ومبارزه در راه وصول به این تساوی
play off درمسابقه حذفی شرکت کردن وابسته به مسابقات حذفی مسابقه حدفی
dump شکست دادن حریف درمسابقه موتورسیکلت رانی یااتومبیل رانی یا قایق قایقرانی سرعت
pistol clasp قفل طپانچه نشان شرکت درمسابقه تیراندازی با طپانچه
agrarianism تساوی در پخش زمین طرفداری از تقسیم اراضی بتساوی بین مردم
current asset cycle زمانی که برای تساوی حجم فروش با سرمایه جاری لازم است
mid wicket توپزن نزدیک توپ انداز توپگیر طرفین میله نزدیک توپ انداز
no set مساوی
equivalents مساوی
all square مساوی
adequate مساوی
even <adj.> مساوی
plus/equals key مساوی
draw مساوی
squares مساوی
hikiwate مساوی
squaring مساوی
equivalent مساوی
all مساوی
all- مساوی
equalise مساوی
identic مساوی
draws مساوی
bracketed مساوی
save off مساوی
identical مساوی
euqal مساوی
split مساوی
peel مساوی
square مساوی
ties مساوی
squared مساوی
tie مساوی
peels مساوی
adequate مساوی ساختن
equalling برابر مساوی
equalised مساوی کردن
just as well <adv.> به طور مساوی
On an equal footing. بر پایه مساوی
equalising مساوی کردن
equals برابر مساوی
equalises مساوی کردن
equalize مساوی کردن
equalizing مساوی کردن
equalized مساوی کردن
equalizes مساوی کردن
moiety قسمت مساوی
dead even کاملا مساوی
equaled برابر مساوی
equal برابر مساوی
nonpareil غیر مساوی
equidistance مسافت مساوی
paripassu مساوی همدرجه
equaling برابر مساوی
part جزء مساوی
equalled برابر مساوی
tie vote اراء مساوی
even تراز مساوی
equally <adv.> به طور مساوی
go halves <idiom> تقسیم مساوی
three square دارای سه ضلع مساوی
stand-offs مساوی یاهیچ به هیچ
stand-off مساوی یاهیچ به هیچ
isotonic دارای کشش مساوی
isoelectric دارای فشارالکتریکی مساوی
equiangular دارای زوایای مساوی
equate برابرگرفتن مساوی پنداشتن
isodiametric دارای قطر مساوی
isodiametric دارای ابعاد مساوی
stand off مساوی یاهیچ به هیچ
homographic مساوی از حیث املاء
equates برابرگرفتن مساوی پنداشتن
equated برابرگرفتن مساوی پنداشتن
equidistant دارای مسافت مساوی
chronologer مساوی است بازاقخگخمخلهسف
equaliser امتیاز مساوی کننده
Mandlebrot set تساوی ریاضی که به صورت بازگشتی برای تنظیم مقادیر به کار می رود. هنگام رسم آنرا در تصویر بخش شده
tie-breaks بهم خوردن وضع مساوی
to add equals اعداد مساوی را با هم جمع کردن
ana ازهر کدام بمقدار مساوی
amortization پرداخت بدهی به اقساط مساوی
tie-break بهم خوردن وضع مساوی
coursed rubble masonry سنگ بادبر با ارتفاع مساوی در یک رگ
skittering ماهیگیری با نخ و چوب به میزان مساوی
equalizing مساوی یاهم شکل کردن
tie break بهم خوردن وضع مساوی
equimolal دارای غلظت ملکولی مساوی
equicaloric دارای کالری و نیروی مساوی
spacing در فواصل مساوی تقسیم بندی
isotonic دارای اهنگ مساوی هم توان
equalize مساوی یاهم شکل کردن
equalised مساوی یاهم شکل کردن
equalized مساوی یاهم شکل کردن
isodynamic دارای نیروی مغناطیسی مساوی
deuce مساوی در امتیاز 41 که به 61 ختم میشود
fair play <idiom> عدالت ،مساوی ،عمل درست
aliquot بدوقسمت مساوی تقسیم کردن
equalizes مساوی یاهم شکل کردن
like as we lie طرفین دارای ضربات مساوی
even money مبلغ مساوی در شرط بندی
equally بیک درجه بطور مساوی
equalising مساوی یاهم شکل کردن
equalises مساوی یاهم شکل کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com