English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (16 milliseconds)
English Persian
intermediate درمیان اینده مداخله کننده
Other Matches
intercurrent مداخله کننده درمیان چیزهای دیگر رخ دهنده
intercurreace مداخله وقوع درمیان ورود یک ناخوشی درناخوشی دیگر
intermediary وساطت کننده مداخله کننده
intermediaries وساطت کننده مداخله کننده
intervenient مداخله کننده
intervener مداخله کننده
tamperer مداخله کننده
intevener مداخله کننده
oncoming پیشامد کننده اینده
marplot ادم فضول مداخله کننده
endobiotic زیست کننده درمیان بافتهای میزبان خود
future perfect شامل زمان اینده نقلی که در انگلیس بصورت have willو have shall ساخته میشودونشانه خاتمه عمل درزمان اینده میباشد
laissez faire عدم مداخله سیاست عدم مداخله دولت دراموراقتصادی
laisser faire عدم مداخله سیاست عدم مداخله دولت دراموراقتصادی
midst درمیان
amid درمیان
betwixt درمیان
amidst درمیان
twixt درمیان
between درمیان
alternated یک درمیان
in between درمیان
alternates یک درمیان
alternate یک درمیان
tween درمیان
altern یک درمیان
affiliating درمیان خودپذیرفتن
double space یک خط درمیان نوشتن
affiliates درمیان خودپذیرفتن
interlucent درمیان درخشنده
d. about یک روز درمیان
enclosing درمیان گذاشتن
encloses درمیان گذاشتن
affiliated درمیان خودپذیرفتن
affiliate درمیان خودپذیرفتن
enclose درمیان گذاشتن
every other day یک روز درمیان
among درمیان درزمرهء
interject درمیان انداختن
Every other day . On alternate days . یکروز درمیان
triple space دو خط درمیان کردن
Every three days . سه روز درمیان
amidships درمیان کشتی
amid ships درمیان کشتی
every other d. یک روز درمیان
interjected درمیان انداختن
interjects درمیان انداختن
interjecting درمیان انداختن
Among the people . درمیان مردم
interventions مداخله
interposal مداخله
right to intervene حق مداخله
intermediation مداخله
intervention مداخله
participation مداخله
officious مداخله کن
pryer مداخله گر
meddlesome مداخله گر
to thrust oneself مداخله
interference مداخله
interfere مداخله
interferes مداخله
interposition مداخله
interfered مداخله
adopting درمیان خود پذیرفتن
adopt درمیان خود پذیرفتن
mediated درمیان واقع شدن
medially چنانکه درمیان باشد
alternated یک درمیان امدن متناوب
mediating درمیان واقع شدن
alternates یک درمیان امدن متناوب
mediate درمیان واقع شدن
to stand across the road درمیان جاده ایستادن
across ازاین سو بان سو درمیان
midship واقع درمیان کشتی
cross file یک درمیان در دو جهت قراردادن
alternate یک درمیان امدن متناوب
mediates درمیان واقع شدن
adopts درمیان خود پذیرفتن
intervened مداخله کردن
meddled مداخله کردن
undue بدون مداخله
nonintervention عدم مداخله
meddles مداخله کردن
intervene مداخله کردن
interventions مداخله کردن
meddle مداخله کردن
interpose مداخله کردن
intermediaries وساطت مداخله
stickle مداخله کردن
intermediary وساطت مداخله
interventionist طرفدار مداخله
intervenes مداخله کردن
military intervention مداخله نظامی
interposing مداخله کردن
interposed مداخله کردن
non intervention عدم مداخله
interposes مداخله کردن
intervention مداخله کردن
interlope مداخله کردن
interposingly ازراه مداخله
break-in درمیان صحبت کسی دویدن
break in درمیان صحبت کسی دویدن
interscholastic واقع شونده درمیان اموزشگاه ها
pierglass اینه قدی درمیان دوپنجره
mediate واقع درمیان غیر مستقیم
storage interleaving درمیان انباره جای دادن
epizootic منتشر شونده درمیان جانوران
mediating واقع درمیان غیر مستقیم
break-ins درمیان صحبت کسی دویدن
epenthesis الحاق حرفی درمیان کلمه
in :درمیان گذاشتن جمع کردن
in- :درمیان گذاشتن جمع کردن
mediates واقع درمیان غیر مستقیم
mediated واقع درمیان غیر مستقیم
following on از پی اینده
approaching اینده
forthcomming اینده
next اینده
coming اینده
aftertime اینده
lavenir اینده
toward اینده
futurity اینده
future اینده
in the time to come اینده
incoming اینده
forthcoming اینده
at a laterd در اینده
to be اینده
comer اینده
put in مداخله کردن رساندن
intermediacy میانجی گری مداخله
nonintervention سیاست عدم مداخله
to intervene in an affair در کاری مداخله کردن
to i. with qnother's affairs درکاردیگری مداخله کردن
tamper مداخله وفضولی کردن
ruderal روینده درمیان مواد پوسیده وفاسد
bass viol ویالن بزرگ بم که درمیان زانوهاگذاشته شود
to run the gauntlet درمیان دوردیف ازمردم گرفتارشدن وازدوسوازاردیدن
to put in درمیان اوردن نقل قول کردن
to get in a word edgeways سخنی درمیان حرف ادم پرگوپراندان
prospect اینده نگری
the f. winter زمستان اینده
erelong در اینده نزدیک
providential اینده نگر
paulo postfuture اینده نزدیک
katabatic پائین اینده
prospective مربوط به اینده
the future جهان اینده
f. tense زمان اینده
the next world عالم اینده
the next world جهان اینده
nether world جهان اینده
even tual درنتیجه اینده
prospected اینده نگری
upcoming زود اینده
by next mail باپست اینده
nrxt monday دوشنبه اینده
proximo ماه اینده
odd comeshortly اینده نزدیک
prospectus اینده نامه
futurism اینده گرایی
catabatic پایین اینده
proximo درماه اینده
futures contract قرارداد اینده
futurity اتفاقات اینده
futurity نسل اینده
looking بنظر اینده
emergent بیرون اینده
the a season فعل اینده
prospectiveness وابستگی به اینده
the a season موسم اینده
intercurrent در میان اینده
prospectuses اینده نامه
prospect of the future دورنمای اینده
futures قراردادهای اینده
futuristic مربوط به اینده
sup.latest or last دیر اینده
prospects اینده نگری
prospecting اینده نگری
prospectively با عطف به اینده
offing در اینده نزدیک
interposingly مداخله کنان بطور معترضه
step in مداخله بیجا در کاری کردن
poke nose into something [one's life] <idiom> در کار کسی مداخله کردن
intervenes مداخله کردن پا میان گذاردن
electromagnetic interference مداخله الکترومغناطیسی درکار رادارها
interfered پا بمیان گذاردن مداخله کردن
Pry not into the affair of others. <proverb> در کار دیگران مداخله مکن .
intervene مداخله کردن پا میان گذاردن
interferes پا بمیان گذاردن مداخله کردن
intervened مداخله کردن پا میان گذاردن
interjecting در میان امدن مداخله کردن
interfere پا بمیان گذاردن مداخله کردن
interjects در میان امدن مداخله کردن
interjected در میان امدن مداخله کردن
interject در میان امدن مداخله کردن
intervale پارچهای از زمین پست درمیان تپههای یا در کناررودها
extensiontable میزی که میتوان دوطرف انراکشیدوقسمتی درمیان ان گذاشت
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com