Total search result: 205 (16 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
clangorous |
درنگ درنگ کننده |
|
|
Search result with all words |
|
hesitant |
درنگ کننده |
lingerer |
درنگ کننده |
retardative |
درنگ کننده |
retardatory |
درنگ کننده |
Other Matches |
|
halt |
درنگ |
without demur |
بی درنگ |
delay |
درنگ |
delaying |
درنگ |
delays |
درنگ |
juncture |
درنگ |
right off the bat <idiom> |
بی درنگ |
hertzprung russel diagram |
درنگ |
hesitance |
درنگ |
cut-offs |
درنگ |
cut-off |
درنگ |
hesitation |
درنگ |
halted |
درنگ |
halts |
درنگ |
tarriance |
درنگ |
tarried |
درنگ |
tarries |
درنگ |
tarry |
درنگ |
tarrying |
درنگ |
right off |
بی درنگ |
right away |
بی درنگ |
eftsoons |
بی درنگ |
immediate <adj.> |
بی درنگ |
straight away |
بی درنگ |
pausing |
درنگ |
pauses |
درنگ |
loiteringly |
با درنگ |
hesitancy |
درنگ |
pause |
درنگ |
paused |
درنگ |
instantaneous <adj.> |
بی درنگ |
intuitive <adj.> |
بی درنگ |
unintermediate <adj.> |
بی درنگ |
lingers |
درنگ کردن |
tarry |
درنگ کردن |
tarrying |
درنگ کردن |
retardment |
درنگ تاخیر |
loitering |
: درنگ کردن |
loiter |
: درنگ کردن |
loitered |
: درنگ کردن |
tarries |
درنگ کردن |
swither |
درنگ کردن |
demur |
درنگ کردن |
demurred |
درنگ کردن |
loiters |
: درنگ کردن |
demurring |
درنگ کردن |
demurs |
درنگ کردن |
stick around |
درنگ کردن |
two days d |
دو روز درنگ |
directly |
یکراست بی درنگ |
tarried |
درنگ کردن |
lingering |
درنگ کردن |
lingered |
درنگ کردن |
loiteringly |
درنگ کنان |
lingeringly |
درنگ کنان |
linger |
درنگ کردن |
unhesitatingly |
بی درنگ بی تامل |
apace |
باشتاب بی درنگ |
right away <idiom> |
فورا ،بی درنگ |
real time |
بلا درنگ |
hey presto |
برگرد درنگ |
snap shoting |
بی درنگ شلیک کردن |
to give a ready consent |
بی درنگ رضایت دادن |
up on the spot |
فی المجلس مقدا بی درنگ |
let |
درنگ کردن مانع |
lets |
درنگ کردن مانع |
letting |
درنگ کردن مانع |
real time |
بازده بلادرنگ بی درنگ |
proceed at once to tehran |
بی درنگ به تهران رهسپارشوید |
real time output |
خروجی بلا درنگ |
real time system |
سیستم بلا درنگ |
haw |
درنگ فرمان حرکت |
hawed |
درنگ فرمان حرکت |
hawing |
درنگ فرمان حرکت |
haws |
درنگ فرمان حرکت |
real time input |
ورودی بلا درنگ |
demurred |
تقاضای درنگ یا مکث کردن |
demurs |
تقاضای درنگ یا مکث کردن |
demur |
تقاضای درنگ یا مکث کردن |
haltingly |
درنگ کنان ازروی دودلی |
demurring |
تقاضای درنگ یا مکث کردن |
to snap up |
بی درنگ پذیرفتن یا خریدن متعرض شدن |
to linger on a subject |
روعی موضوعی درنگ کردن یامعطل شدن |
real time |
اجرای چندین کار بلا درنگ همزمان بدون کاهش سرعت اجرای فرایندی |
to make a pause |
درنگ کردن تامل کردن |
real time |
با همان سرعتی که در جهان واقعی حرکت می کنند.نقاشی متحرک بلا درنگ نیاز به سخت افزار نمایش قادر به نمایش یک ترتیب به صورت ده تصویر مختلف در ثانیه دارد |
provided he goes at once |
بشرط اینکه بی درنگ برود مشروط بر اینکه فورا برود |
corrector |
جبرانگر تعدیل کننده تصحیح کننده تنظیم کننده |
altitude/height hold |
متوقف کننده سقف پروازهواپیما محدود کننده خودکارارتفاع پرواز هواپیما |
propounder |
ابراز کننده یا مطرح کننده وصیت نامه در دادگاه امورحسبی |
marshaller |
هدایت کننده به محل تجمع جمع اوری کننده یکان |
inhibitor |
کنترل کننده سوزش خرج موشک ممانعت کننده ازاشتعال |
quick disconnect coupling |
کوپلینگی برای لولههای ی سیالات دارای دریچههای مسدود کننده و اجزاء اب بندی- کننده |
primer |
وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده |
primers |
وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده |
sensor |
گیرنده یادریافت کننده خاطرات حسی ضبط کننده |
homogeneous computer network |
یچ کننده و توزیع کننده که همه کانالهای داده آن از پروتکل و نرخ ارسال یکسان استفاده می کنند |
steam fitter |
نصب کننده وتعمیر کننده لولههای بخار |
makgi boowi |
نقاط حمله کننده و دفاع کننده تکواندو |
distractive |
گیج کننده برگرداننده یا اشغال کننده فکر |
detonator |
منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده |
vasomotor |
اعصاب تنگ کننده وگشاد کننده رگها |
detonators |
منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده |
del credere |
وصول کننده مطالبات تضمین کننده طلبها |
interceptors |
هواپیمای رهگیری کننده استراق سمع کننده |
changer |
دواتصال کننده که اتصال کننده مادگی را به نری |
interceptor |
هواپیمای رهگیری کننده استراق سمع کننده |
search jammer |
تولید کننده پارازیت در انتن رادار وسیله جلوگیری کننده از تجسس رادار وسیله جلوگیری کننده از مراقبت |
claqueur |
تشویق کننده [یا هو کننده] استخدام شده |
padding |
پنهان کننده یااستتار کننده پیامها |
prepossessing |
مجذوب کننده جلب توجه کننده |
sprining charge |
خرج چال کننده یا گود کننده |
suppressive |
خنثی کننده اتش سرکوب کننده |
expostulator |
سرزنش کننده نصیحت کننده باسرزنش |
stop order |
دستور عدم پرداخت از طرف صادر کننده سند مالی به مرجع پرداخت کننده |
astigmatizer |
وسیله استیگمات کننده وسیله تقویت کننده مسافت یاب برای دیدن نور کم در شب |
gesticulant |
اشاره کننده وحرکت کننده |
supplicant |
درخواست کننده تضرع کننده |
lifter |
مرتفع کننده برطرف کننده |
provisioner |
تدارک کننده تهیه کننده |
preventive |
حفافت کننده جلوگیری کننده |
practicer |
تمرین کننده مشق کننده |
transmitter |
منتقل کننده مخابره کننده |
modulator demodulator |
تلفیق کننده- تفکیک کننده |
insulators |
جدا کننده عایق کننده |
vibrator |
ارتعاش کننده نوسان کننده |
insulator |
جدا کننده عایق کننده |
transmitters |
منتقل کننده مخابره کننده |
homager |
تجلیل کننده کرنش کننده |
oppressive |
خورد کننده ناراحت کننده |
vibrators |
ارتعاش کننده نوسان کننده |
presentor |
ارائه کننده معرفی کننده |
favourer |
یاری کننده مساعدت کننده |
cogitator |
اندیشه کننده مطالعه کننده |
desolater |
ویران کننده متروک کننده |
modifier |
اصلاح کننده تعدیل کننده |
spell binder |
مسحور کننده مجذوب کننده |
striking force |
نیروی تک کننده یا کمین کننده |
suberter |
سرنگون کننده تضعیف کننده |
discriminant |
تفکیک کننده جدا کننده |
corruptor |
فاسد کننده منحرف کننده |
modifiers |
اصلاح کننده تعدیل کننده |
corrupter |
فاسد کننده منحرف کننده |
thwarter |
خنثی کننده مسدود کننده |
desolator |
ویران کننده متروک کننده |
designative |
اشاره کننده تعیین کننده |
prosecutor |
پیگرد کننده تعقیب کننده |
whetstone |
تیز کننده تند کننده |
venerator |
تکریم کننده ستایش کننده |
hanger |
اویزان کننده معلق کننده |
hangers |
اویزان کننده معلق کننده |
intermediary |
وساطت کننده مداخله کننده |
trimmer |
دستکاری کننده صاف کننده |
intermediaries |
وساطت کننده مداخله کننده |
contractive |
جمع کننده چوروک کننده |
coordinator |
هم اهنگ کننده هماهنگ کننده |
prosecutors |
پیگرد کننده تعقیب کننده |
the producer and the consumer |
تولید کننده و مصرف کننده |
supplicants |
درخواست کننده تضرع کننده |
toasters |
سرخ کننده برشته کننده |
sniffy |
افهار تنفر کننده فن فن کننده |
thickener |
غلیظ کننده پرپشت کننده |
presenters |
ارائه کننده معرفی کننده |
divider |
جدا کننده تقسیم کننده |
diverting |
سرگرم کننده منحرف کننده |
thickeners |
غلیظ کننده پرپشت کننده |
presenter |
ارائه کننده معرفی کننده |
acknowledger |
تصدیق کننده قبول کننده |
accaimer |
هلهله کننده تحسین کننده |
toaster |
سرخ کننده برشته کننده |
fuel cooled oil cooler |
خنک کننده روغن که در ان ازسوخت بعنوان ماده خنک کننده استفاده میشود |
skeletonizer |
تهیه کننده استخوان بندی یا کالبد چیزی تهیه کننده رئوس مطالب |
dragger |
شرکت کننده در مسابقه اتومبیلرانی سرعت شرکت کننده درمسابقه سرعت موتورسیکلت رانی شرکت کننده در مسابقه قایقرانی سرعت |
plasticizer |
ماده سخت کننده و کشدار کننده خرج انفجار یا خرج تلاش |
procuring activity |
یکان تهیه کننده و تحویل دهنده اماد قسمت اماد کننده |
agent authentication |
معرفی قسمت مخابره کننده اعلام معرف مخابره کننده |
parity bit |
عدد یا علامت طراز کننده متعادل کننده عدد تعادل |
component |
اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات |
components |
اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات |
user freindly |
اسان برای استفاده کننده ارتباط دوستانه با استفاده کننده سیستم محاسباتی که امکانات لازم برای توانایی هاو محدودیتهای اپراتور رافراهم می سازد |
voltage stabilizer |
تثبیت کننده فشار الکتریکی تثبیت کننده ولتاژ |
dismantling shot |
تیر قطعه قطعه کننده گلوله تخریب کننده |
families |
محدوده ماشین ها از یک تولید کننده که با سایر محصولات در همان خط از همان تولید کننده سازگارند |
family |
محدوده ماشین ها از یک تولید کننده که با سایر محصولات در همان خط از همان تولید کننده سازگارند |
tipper |
کج کننده واژگون کننده |
army component |
نیروی زمینی شرکت کننده درعملیات یکان زمینی شرکت کننده در عملیات مشترک قسمت زمینی |
stabilisers |
تثبیت کننده میز تثبیت کننده مسیر |
stabilizer |
تثبیت کننده میز تثبیت کننده مسیر |
flare |
گلوله روشن کننده موشک روشن کننده |
flares |
گلوله روشن کننده موشک روشن کننده |
requistioner |
قسمت درخواست کننده تهیه کننده درخواست |
supporting arms |
نیروی پشتیبانی کننده یکانهای پشتیبانی کننده |
negative true logic |
سیستمی منطقی که در ان یک ولتاژ بالا بیان کننده بیت صفرو یک ولتاژ پایین بیان کننده بیت یک میباشد |
delay release sinker |
وسیله غوطه ور کننده مین زمانی غوطه ور کننده مین تاخیری |
desiccant |
مواد خشک کننده گیاهان مواد شیمیایی خشک کننده روییدنیها |
radar picket |
ناو تقویت کننده رادار هواپیمای تقویت کننده رادار |
analysis staff |
ستاد تجزیه و تحلیل کننده گروه تجزیه و تحلیل کننده |
component command |
قرارگاه نیروی شرکت کننده درعملیات فرماندهی نیروی مسلح شرکت کننده درعملیات |
gyro repeater |
تکرار کننده سمت ژیروسکوپی ناو تکرار کننده سمت هدایت نجومی ناو |
jumper |
شوت کننده با پرش پرش کننده |