English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (31 milliseconds)
English Persian
let درنگ کردن مانع
lets درنگ کردن مانع
letting درنگ کردن مانع
Other Matches
dams سد ساختن مانع شدن یاایجاد مانع کردن محدود کردن
dammed سد ساختن مانع شدن یاایجاد مانع کردن محدود کردن
damming سد ساختن مانع شدن یاایجاد مانع کردن محدود کردن
dam سد ساختن مانع شدن یاایجاد مانع کردن محدود کردن
tarry درنگ کردن
loitering : درنگ کردن
loitered : درنگ کردن
tarrying درنگ کردن
swither درنگ کردن
tarries درنگ کردن
loiter : درنگ کردن
tarried درنگ کردن
demur درنگ کردن
demurred درنگ کردن
loiters : درنگ کردن
demurring درنگ کردن
lingering درنگ کردن
linger درنگ کردن
demurs درنگ کردن
lingered درنگ کردن
lingers درنگ کردن
stick around درنگ کردن
snap shoting بی درنگ شلیک کردن
clangorous درنگ درنگ کننده
demurred تقاضای درنگ یا مکث کردن
demur تقاضای درنگ یا مکث کردن
demurs تقاضای درنگ یا مکث کردن
demurring تقاضای درنگ یا مکث کردن
to linger on a subject روعی موضوعی درنگ کردن یامعطل شدن
to make a pause درنگ کردن تامل کردن
hedgehog مانع جوجه تیغی شکل نوعی جنگ افزارضد زیردریایی یا مانع ضدزیردریایی
hedgehogs مانع جوجه تیغی شکل نوعی جنگ افزارضد زیردریایی یا مانع ضدزیردریایی
precludes مانع جلو راه ایجاد کردن مسدود کردن
precluding مانع جلو راه ایجاد کردن مسدود کردن
precluded مانع جلو راه ایجاد کردن مسدود کردن
preclude مانع جلو راه ایجاد کردن مسدود کردن
barricading مانع مسدود کردن
barricades مانع مسدود کردن
obstructing ایجاد مانع کردن
obstructed ایجاد مانع کردن
barricaded مانع مسدود کردن
barricade مانع مسدود کردن
obstruct ایجاد مانع کردن
obstructs ایجاد مانع کردن
discomfit دچار مانع کردن ناراحت کردن
discomfiting دچار مانع کردن ناراحت کردن
discomfits دچار مانع کردن ناراحت کردن
discomfited دچار مانع کردن ناراحت کردن
prevent مانع شدن ممانعت کردن
obstruct مانع شدن کارشکنی کردن
preventing مانع شدن ممانعت کردن
prevents مانع شدن ممانعت کردن
obstructed مانع شدن کارشکنی کردن
obstructively با قصد فراهم کردن مانع
head off <idiom> مانع شدن از ،جلوگیری کردن
hampering مانع شدن مختل کردن
gagged مانع فراهم کردن برای
gags مانع فراهم کردن برای
hampers مانع شدن مختل کردن
gagging مانع فراهم کردن برای
obstructs مانع شدن کارشکنی کردن
gag مانع فراهم کردن برای
hamper مانع شدن مختل کردن
hampered مانع شدن مختل کردن
obstructing مانع شدن کارشکنی کردن
prevented مانع شدن ممانعت کردن
hinders بازمانده کردن مانع شدن
hindering بازمانده کردن مانع شدن
hindered بازمانده کردن مانع شدن
hinder بازمانده کردن مانع شدن
crest clearing محوطه تامین بالای مانع حاشیه امنیت بالای مانع
to bar somebody from something [doing something] مانع کردن [کسی از چیزی] [اصطلاح رسمی ]
keel خنک کردن مانع سررفتن دیگ شدن
keels خنک کردن مانع سررفتن دیگ شدن
tarry درنگ
tarries درنگ
unintermediate <adj.> بی درنگ
intuitive <adj.> بی درنگ
hertzprung russel diagram درنگ
instantaneous <adj.> بی درنگ
halt درنگ
cut-offs درنگ
hesitance درنگ
delays درنگ
right off the bat <idiom> بی درنگ
halts درنگ
tarried درنگ
delay درنگ
right away بی درنگ
halted درنگ
tarrying درنگ
delaying درنگ
right off بی درنگ
loiteringly با درنگ
cut-off درنگ
immediate <adj.> بی درنگ
juncture درنگ
eftsoons بی درنگ
hesitancy درنگ
straight away بی درنگ
hesitation درنگ
without demur بی درنگ
pausing درنگ
paused درنگ
pause درنگ
pauses درنگ
tarriance درنگ
ocant altitude ارتفاع خارج از حدود مانع ارتفاع بالای مانع
obstructor وسیله مانع تخریب مین مانع ضد اکتشاف مین
unhesitatingly بی درنگ بی تامل
apace باشتاب بی درنگ
real time بلا درنگ
loiteringly درنگ کنان
right away <idiom> فورا ،بی درنگ
lingerer درنگ کننده
hesitant درنگ کننده
directly یکراست بی درنگ
lingeringly درنگ کنان
retardative درنگ کننده
retardatory درنگ کننده
retardment درنگ تاخیر
hey presto برگرد درنگ
two days d دو روز درنگ
to get in somebody's way مانع کردن کسی [چیزی] که بتواند کارش را انجام دهد
proceed at once to tehran بی درنگ به تهران رهسپارشوید
haws درنگ فرمان حرکت
hawed درنگ فرمان حرکت
hawing درنگ فرمان حرکت
to give a ready consent بی درنگ رضایت دادن
haw درنگ فرمان حرکت
real time بازده بلادرنگ بی درنگ
up on the spot فی المجلس مقدا بی درنگ
real time input ورودی بلا درنگ
real time system سیستم بلا درنگ
real time output خروجی بلا درنگ
haltingly درنگ کنان ازروی دودلی
jammed توقف کار کردن به علت اینکه چیزی مانع کارایی شده است
jam توقف کار کردن به علت اینکه چیزی مانع کارایی شده است
selected خط تجزا روی یک قطعه که در صورت وجود سیگنال مانع از کار کردن آن میشود.
selects خط تجزا روی یک قطعه که در صورت وجود سیگنال مانع از کار کردن آن میشود.
jams توقف کار کردن به علت اینکه چیزی مانع کارایی شده است
select خط تجزا روی یک قطعه که در صورت وجود سیگنال مانع از کار کردن آن میشود.
to snap up بی درنگ پذیرفتن یا خریدن متعرض شدن
insulate مانع هدایت انرژی از یک هادی به دیگری شدن با جدا کردن دو نقط ه با مواد هادی
insulating مانع هدایت انرژی از یک هادی به دیگری شدن با جدا کردن دو نقط ه با مواد هادی
insulates مانع هدایت انرژی از یک هادی به دیگری شدن با جدا کردن دو نقط ه با مواد هادی
write protect قسنت کوچکی در فلاپی دیسک که حرکت داده شود مانع هر گونه نوشتن یا پاک کردن دیسک میشود
horned scully مانع افقی زیرابی که برای سوراخ کردن بدنه کشتیهاکار گذاشته میشود و معمولابا بتون و تیراهن ساخته میشود
to stop somebody or something کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
real time اجرای چندین کار بلا درنگ همزمان بدون کاهش سرعت اجرای فرایندی
real time با همان سرعتی که در جهان واقعی حرکت می کنند.نقاشی متحرک بلا درنگ نیاز به سخت افزار نمایش قادر به نمایش یک ترتیب به صورت ده تصویر مختلف در ثانیه دارد
in the way مانع
pull-back مانع
pull-backs مانع
barricaded مانع
barricades مانع
obstaele مانع
stopped مانع
dike مانع
barricade مانع
set back مانع
hurdle مانع
hedge مانع
hedges مانع
bars مانع
bar مانع
stop مانع
hedged مانع
constraint مانع
stopping مانع
preventor مانع
shackles مانع
shackling مانع
curtains مانع
shield مانع
blocked مانع
block مانع
stumbling blocks مانع
stumbling block مانع
blocks مانع
shields مانع
shackled مانع
shackle مانع
stops مانع
flight مانع
pull back مانع
baulks مانع
baulking مانع
baulked مانع
balks مانع
balking مانع
balked مانع
flight مانع در دو
balk مانع
barricading مانع
obstacle مانع
barriers مانع
massifs مانع
massif مانع
drawback مانع
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com