Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (4 milliseconds)
English
Persian
hesitant
درنگ کننده
lingerer
درنگ کننده
retardative
درنگ کننده
retardatory
درنگ کننده
Search result with all words
clangorous
درنگ درنگ کننده
Other Matches
pauses
درنگ
pausing
درنگ
paused
درنگ
right away
بی درنگ
eftsoons
بی درنگ
immediate
<adj.>
بی درنگ
pause
درنگ
delays
درنگ
delaying
درنگ
delay
درنگ
without demur
بی درنگ
straight away
بی درنگ
cut-offs
درنگ
right off the bat
<idiom>
بی درنگ
cut-off
درنگ
hertzprung russel diagram
درنگ
hesitance
درنگ
hesitation
درنگ
right off
بی درنگ
unintermediate
<adj.>
بی درنگ
halts
درنگ
halted
درنگ
halt
درنگ
juncture
درنگ
tarriance
درنگ
hesitancy
درنگ
tarried
درنگ
tarries
درنگ
instantaneous
<adj.>
بی درنگ
tarry
درنگ
intuitive
<adj.>
بی درنگ
loiteringly
با درنگ
tarrying
درنگ
apace
باشتاب بی درنگ
swither
درنگ کردن
hey presto
برگرد درنگ
two days d
دو روز درنگ
tarry
درنگ کردن
tarries
درنگ کردن
tarried
درنگ کردن
demurs
درنگ کردن
retardment
درنگ تاخیر
demurring
درنگ کردن
demurred
درنگ کردن
stick around
درنگ کردن
demur
درنگ کردن
tarrying
درنگ کردن
loiters
: درنگ کردن
loitering
: درنگ کردن
linger
درنگ کردن
real time
بلا درنگ
loiteringly
درنگ کنان
lingeringly
درنگ کنان
lingered
درنگ کردن
lingering
درنگ کردن
lingers
درنگ کردن
loiter
: درنگ کردن
loitered
: درنگ کردن
unhesitatingly
بی درنگ بی تامل
right away
<idiom>
فورا ،بی درنگ
directly
یکراست بی درنگ
letting
درنگ کردن مانع
proceed at once to tehran
بی درنگ به تهران رهسپارشوید
real time output
خروجی بلا درنگ
haw
درنگ فرمان حرکت
to give a ready consent
بی درنگ رضایت دادن
snap shoting
بی درنگ شلیک کردن
hawed
درنگ فرمان حرکت
lets
درنگ کردن مانع
up on the spot
فی المجلس مقدا بی درنگ
real time system
سیستم بلا درنگ
real time input
ورودی بلا درنگ
haws
درنگ فرمان حرکت
let
درنگ کردن مانع
hawing
درنگ فرمان حرکت
real time
بازده بلادرنگ بی درنگ
demurred
تقاضای درنگ یا مکث کردن
demur
تقاضای درنگ یا مکث کردن
demurring
تقاضای درنگ یا مکث کردن
demurs
تقاضای درنگ یا مکث کردن
haltingly
درنگ کنان ازروی دودلی
to snap up
بی درنگ پذیرفتن یا خریدن متعرض شدن
to linger on a subject
روعی موضوعی درنگ کردن یامعطل شدن
corrector
جبرانگر تعدیل کننده تصحیح کننده تنظیم کننده
real time
اجرای چندین کار بلا درنگ همزمان بدون کاهش سرعت اجرای فرایندی
altitude/height hold
متوقف کننده سقف پروازهواپیما محدود کننده خودکارارتفاع پرواز هواپیما
marshaller
هدایت کننده به محل تجمع جمع اوری کننده یکان
inhibitor
کنترل کننده سوزش خرج موشک ممانعت کننده ازاشتعال
propounder
ابراز کننده یا مطرح کننده وصیت نامه در دادگاه امورحسبی
quick disconnect coupling
کوپلینگی برای لولههای ی سیالات دارای دریچههای مسدود کننده و اجزاء اب بندی- کننده
primer
وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
primers
وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
sensor
گیرنده یادریافت کننده خاطرات حسی ضبط کننده
homogeneous computer network
یچ کننده و توزیع کننده که همه کانالهای داده آن از پروتکل و نرخ ارسال یکسان استفاده می کنند
del credere
وصول کننده مطالبات تضمین کننده طلبها
makgi boowi
نقاط حمله کننده و دفاع کننده تکواندو
distractive
گیج کننده برگرداننده یا اشغال کننده فکر
steam fitter
نصب کننده وتعمیر کننده لولههای بخار
changer
دواتصال کننده که اتصال کننده مادگی را به نری
detonator
منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده
vasomotor
اعصاب تنگ کننده وگشاد کننده رگها
interceptor
هواپیمای رهگیری کننده استراق سمع کننده
detonators
منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده
interceptors
هواپیمای رهگیری کننده استراق سمع کننده
search jammer
تولید کننده پارازیت در انتن رادار وسیله جلوگیری کننده از تجسس رادار وسیله جلوگیری کننده از مراقبت
to make a pause
درنگ کردن تامل کردن
real time
با همان سرعتی که در جهان واقعی حرکت می کنند.نقاشی متحرک بلا درنگ نیاز به سخت افزار نمایش قادر به نمایش یک ترتیب به صورت ده تصویر مختلف در ثانیه دارد
expostulator
سرزنش کننده نصیحت کننده باسرزنش
prepossessing
مجذوب کننده جلب توجه کننده
padding
پنهان کننده یااستتار کننده پیامها
claqueur
تشویق کننده
[یا هو کننده]
استخدام شده
suppressive
خنثی کننده اتش سرکوب کننده
sprining charge
خرج چال کننده یا گود کننده
provided he goes at once
بشرط اینکه بی درنگ برود مشروط بر اینکه فورا برود
stop order
دستور عدم پرداخت از طرف صادر کننده سند مالی به مرجع پرداخت کننده
astigmatizer
وسیله استیگمات کننده وسیله تقویت کننده مسافت یاب برای دیدن نور کم در شب
preventive
حفافت کننده جلوگیری کننده
supplicant
درخواست کننده تضرع کننده
gesticulant
اشاره کننده وحرکت کننده
practicer
تمرین کننده مشق کننده
oppressive
خورد کننده ناراحت کننده
presentor
ارائه کننده معرفی کننده
vibrator
ارتعاش کننده نوسان کننده
lifter
مرتفع کننده برطرف کننده
homager
تجلیل کننده کرنش کننده
transmitter
منتقل کننده مخابره کننده
insulator
جدا کننده عایق کننده
insulators
جدا کننده عایق کننده
transmitters
منتقل کننده مخابره کننده
modulator demodulator
تلفیق کننده- تفکیک کننده
vibrators
ارتعاش کننده نوسان کننده
coordinator
هم اهنگ کننده هماهنگ کننده
provisioner
تدارک کننده تهیه کننده
designative
اشاره کننده تعیین کننده
desolator
ویران کننده متروک کننده
desolater
ویران کننده متروک کننده
spell binder
مسحور کننده مجذوب کننده
striking force
نیروی تک کننده یا کمین کننده
suberter
سرنگون کننده تضعیف کننده
corrupter
فاسد کننده منحرف کننده
modifiers
اصلاح کننده تعدیل کننده
thwarter
خنثی کننده مسدود کننده
corruptor
فاسد کننده منحرف کننده
discriminant
تفکیک کننده جدا کننده
modifier
اصلاح کننده تعدیل کننده
prosecutor
پیگرد کننده تعقیب کننده
cogitator
اندیشه کننده مطالعه کننده
favourer
یاری کننده مساعدت کننده
whetstone
تیز کننده تند کننده
venerator
تکریم کننده ستایش کننده
hanger
اویزان کننده معلق کننده
hangers
اویزان کننده معلق کننده
intermediary
وساطت کننده مداخله کننده
trimmer
دستکاری کننده صاف کننده
intermediaries
وساطت کننده مداخله کننده
contractive
جمع کننده چوروک کننده
prosecutors
پیگرد کننده تعقیب کننده
the producer and the consumer
تولید کننده و مصرف کننده
supplicants
درخواست کننده تضرع کننده
toasters
سرخ کننده برشته کننده
sniffy
افهار تنفر کننده فن فن کننده
thickener
غلیظ کننده پرپشت کننده
presenters
ارائه کننده معرفی کننده
divider
جدا کننده تقسیم کننده
diverting
سرگرم کننده منحرف کننده
thickeners
غلیظ کننده پرپشت کننده
presenter
ارائه کننده معرفی کننده
acknowledger
تصدیق کننده قبول کننده
accaimer
هلهله کننده تحسین کننده
toaster
سرخ کننده برشته کننده
fuel cooled oil cooler
خنک کننده روغن که در ان ازسوخت بعنوان ماده خنک کننده استفاده میشود
skeletonizer
تهیه کننده استخوان بندی یا کالبد چیزی تهیه کننده رئوس مطالب
dragger
شرکت کننده در مسابقه اتومبیلرانی سرعت شرکت کننده درمسابقه سرعت موتورسیکلت رانی شرکت کننده در مسابقه قایقرانی سرعت
plasticizer
ماده سخت کننده و کشدار کننده خرج انفجار یا خرج تلاش
procuring activity
یکان تهیه کننده و تحویل دهنده اماد قسمت اماد کننده
agent authentication
معرفی قسمت مخابره کننده اعلام معرف مخابره کننده
parity bit
عدد یا علامت طراز کننده متعادل کننده عدد تعادل
component
اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
components
اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
user freindly
اسان برای استفاده کننده ارتباط دوستانه با استفاده کننده سیستم محاسباتی که امکانات لازم برای توانایی هاو محدودیتهای اپراتور رافراهم می سازد
voltage stabilizer
تثبیت کننده فشار الکتریکی تثبیت کننده ولتاژ
dismantling shot
تیر قطعه قطعه کننده گلوله تخریب کننده
families
محدوده ماشین ها از یک تولید کننده که با سایر محصولات در همان خط از همان تولید کننده سازگارند
family
محدوده ماشین ها از یک تولید کننده که با سایر محصولات در همان خط از همان تولید کننده سازگارند
tipper
کج کننده واژگون کننده
army component
نیروی زمینی شرکت کننده درعملیات یکان زمینی شرکت کننده در عملیات مشترک قسمت زمینی
stabilisers
تثبیت کننده میز تثبیت کننده مسیر
stabilizer
تثبیت کننده میز تثبیت کننده مسیر
flare
گلوله روشن کننده موشک روشن کننده
flares
گلوله روشن کننده موشک روشن کننده
requistioner
قسمت درخواست کننده تهیه کننده درخواست
supporting arms
نیروی پشتیبانی کننده یکانهای پشتیبانی کننده
negative true logic
سیستمی منطقی که در ان یک ولتاژ بالا بیان کننده بیت صفرو یک ولتاژ پایین بیان کننده بیت یک میباشد
delay release sinker
وسیله غوطه ور کننده مین زمانی غوطه ور کننده مین تاخیری
desiccant
مواد خشک کننده گیاهان مواد شیمیایی خشک کننده روییدنیها
radar picket
ناو تقویت کننده رادار هواپیمای تقویت کننده رادار
analysis staff
ستاد تجزیه و تحلیل کننده گروه تجزیه و تحلیل کننده
component command
قرارگاه نیروی شرکت کننده درعملیات فرماندهی نیروی مسلح شرکت کننده درعملیات
gyro repeater
تکرار کننده سمت ژیروسکوپی ناو تکرار کننده سمت هدایت نجومی ناو
jumper
شوت کننده با پرش پرش کننده
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com